برابر پارسی : بَرسم
فطیر
برابر پارسی : بَرسم
فارسی به انگلیسی
unleavened(bread)
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنچه که زود ادراک شود چیزی که زود به دست آید ۳ - آرد سرشته ای که تخمیر نشده باشد مقابل خمیر یا نان فطیر . نانی که خمیر آن درست ور نیامده باشد . یا جشن ( عید ) فطیر . یکی از جشنهای یهودانست . یا بی مایه فطیر است . بدون مایه و سرمایه کار انجام نمی شود .
فرهنگ معین
(فَ ) [ ع . ] (اِ. ) خمیری که خوب ور نیامده باشد.
لغت نامه دهخدا
فطیر. [ ف َ ] ( ع اِ ) خلاف خمیر یعنی ناخاسته و هرچه زودی و شتابی کرده شود از وقت ادراک آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خمیر برنیامده. ( برهان ).
- امثال :
بی مایه فطیر است ؛ منظور این است که اگر بنیاد چیزی درست نباشد به ثمر نخواهد رسید. در تداول امروز نیز بدین معنی به کار رود. هر کاری که پول در آن خرج نکنی به نتیجه نمیرسد.
|| نانی را گویند که خمیر آن را مایه نزده باشند و برنیامده و نرسیده باشد. ( برهان ). نان بی خمیرمایه. ( منتهی الارب ). در تداول مردم گناباد، فطیر دو معنی دارد: یکی نانی که مایه یا خمیر ترش به آن نزنند و دیگر نان روغنی. در تداول اراک و شهرهای مرکزی ایران ، نوعی نان شیرمال را که روی آن زردچوبه زنند و به اندازه های کوچک در تنور پزند فطیر می گویند و خمیر اینگونه نان را مایه ترش نمی زنند. معمولاً روغن و شیره انگور یاخرده قند نیز بخمیر آن می افزایند و این نان را برای زمستان یا نوروز بیشتر تهیه میکنند :
سکوبا بدو گفت کای نامدار
فطیر است با تره جویبار...
همچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر.
مخر از دست او خمیر و فطیر.
نه خمیری دارد اندر راه فطرت نه فطیر.
در تنورش فطیر نتوان یافت.
فطیر. [ ف َ ] ( اِخ ) عید یهود و نصرانیان. ( یادداشت مؤلف ). از اعیاد یهود. ( اقرب الموارد ) :
گر نبارد فیض باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
- امثال :
بی مایه فطیر است ؛ منظور این است که اگر بنیاد چیزی درست نباشد به ثمر نخواهد رسید. در تداول امروز نیز بدین معنی به کار رود. هر کاری که پول در آن خرج نکنی به نتیجه نمیرسد.
|| نانی را گویند که خمیر آن را مایه نزده باشند و برنیامده و نرسیده باشد. ( برهان ). نان بی خمیرمایه. ( منتهی الارب ). در تداول مردم گناباد، فطیر دو معنی دارد: یکی نانی که مایه یا خمیر ترش به آن نزنند و دیگر نان روغنی. در تداول اراک و شهرهای مرکزی ایران ، نوعی نان شیرمال را که روی آن زردچوبه زنند و به اندازه های کوچک در تنور پزند فطیر می گویند و خمیر اینگونه نان را مایه ترش نمی زنند. معمولاً روغن و شیره انگور یاخرده قند نیز بخمیر آن می افزایند و این نان را برای زمستان یا نوروز بیشتر تهیه میکنند :
سکوبا بدو گفت کای نامدار
فطیر است با تره جویبار...
فردوسی.
دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شدهمچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر.
ناصرخسرو.
مخور از خوان او نه پخته نه خام مخر از دست او خمیر و فطیر.
ناصرخسرو.
نان آن کس پخته باشد نزد آنها کز خردنه خمیری دارد اندر راه فطرت نه فطیر.
سنائی.
خانه پیرزن که طوفان برددر تنورش فطیر نتوان یافت.
خاقانی.
رجوع به فطیرخواران شود.فطیر. [ ف َ ] ( اِخ ) عید یهود و نصرانیان. ( یادداشت مؤلف ). از اعیاد یهود. ( اقرب الموارد ) :
گر نبارد فیض باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
سعدی.
رجوع به فطیرخواران شود.فطیر. [ ف َ ] (اِخ ) عید یهود و نصرانیان . (یادداشت مؤلف ). از اعیاد یهود. (اقرب الموارد) :
گر نبارد فیض باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
رجوع به فطیرخواران شود.
گر نبارد فیض باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
سعدی .
رجوع به فطیرخواران شود.
فطیر. [ ف َ ] (ع اِ) خلاف خمیر یعنی ناخاسته و هرچه زودی و شتابی کرده شود از وقت ادراک آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خمیر برنیامده . (برهان ).
- امثال :
بی مایه فطیر است ؛ منظور این است که اگر بنیاد چیزی درست نباشد به ثمر نخواهد رسید. در تداول امروز نیز بدین معنی به کار رود. هر کاری که پول در آن خرج نکنی به نتیجه نمیرسد.
|| نانی را گویند که خمیر آن را مایه نزده باشند و برنیامده و نرسیده باشد. (برهان ). نان بی خمیرمایه . (منتهی الارب ). در تداول مردم گناباد، فطیر دو معنی دارد: یکی نانی که مایه یا خمیر ترش به آن نزنند و دیگر نان روغنی . در تداول اراک و شهرهای مرکزی ایران ، نوعی نان شیرمال را که روی آن زردچوبه زنند و به اندازه های کوچک در تنور پزند فطیر می گویند و خمیر اینگونه نان را مایه ٔ ترش نمی زنند. معمولاً روغن و شیره ٔ انگور یاخرده ٔ قند نیز بخمیر آن می افزایند و این نان را برای زمستان یا نوروز بیشتر تهیه میکنند :
سکوبا بدو گفت کای نامدار
فطیر است با تره ٔ جویبار...
دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شد
همچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر.
مخور از خوان او نه پخته نه خام
مخر از دست او خمیر و فطیر.
نان آن کس پخته باشد نزد آنها کز خرد
نه خمیری دارد اندر راه فطرت نه فطیر.
خانه ٔ پیرزن که طوفان برد
در تنورش فطیر نتوان یافت .
رجوع به فطیرخواران شود.
- امثال :
بی مایه فطیر است ؛ منظور این است که اگر بنیاد چیزی درست نباشد به ثمر نخواهد رسید. در تداول امروز نیز بدین معنی به کار رود. هر کاری که پول در آن خرج نکنی به نتیجه نمیرسد.
|| نانی را گویند که خمیر آن را مایه نزده باشند و برنیامده و نرسیده باشد. (برهان ). نان بی خمیرمایه . (منتهی الارب ). در تداول مردم گناباد، فطیر دو معنی دارد: یکی نانی که مایه یا خمیر ترش به آن نزنند و دیگر نان روغنی . در تداول اراک و شهرهای مرکزی ایران ، نوعی نان شیرمال را که روی آن زردچوبه زنند و به اندازه های کوچک در تنور پزند فطیر می گویند و خمیر اینگونه نان را مایه ٔ ترش نمی زنند. معمولاً روغن و شیره ٔ انگور یاخرده ٔ قند نیز بخمیر آن می افزایند و این نان را برای زمستان یا نوروز بیشتر تهیه میکنند :
سکوبا بدو گفت کای نامدار
فطیر است با تره ٔ جویبار...
فردوسی .
دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شد
همچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر.
ناصرخسرو.
مخور از خوان او نه پخته نه خام
مخر از دست او خمیر و فطیر.
ناصرخسرو.
نان آن کس پخته باشد نزد آنها کز خرد
نه خمیری دارد اندر راه فطرت نه فطیر.
سنائی .
خانه ٔ پیرزن که طوفان برد
در تنورش فطیر نتوان یافت .
خاقانی .
رجوع به فطیرخواران شود.
فرهنگ عمید
۱. نانی که خمیر آن ور نیامده باشد.
۲. در یهودیت، فصح.
۲. در یهودیت، فصح.
اصطلاحات
معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> فطیر
خیلی خیلی زیاد، اونقدر که نشود فکرش را کرد
خیلی خیلی زیاد، اونقدر که نشود فکرش را کرد
فرهنگ فارسی ساره
برسم
پیشنهاد کاربران
این واژه اربی است و پارسی آن این است:
چاپات čãpãt ( پارسی دری: چاپاتی )
چاپات čãpãt ( پارسی دری: چاپاتی )
در پارسی " خشکنا " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
نان بیات ( نانی که شب مانده باشد )
کلمات دیگر: