مترادف بنیاد : بن، بیخ، پایه، ته، اصل، ریشه، بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده، اساس، قاعده، مبنا، سازمان، موسسه
بنیاد
مترادف بنیاد : بن، بیخ، پایه، ته، اصل، ریشه، بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده، اساس، قاعده، مبنا، سازمان، موسسه
فارسی به انگلیسی
foundation, origin
base, basis, cornerstone, institute, foundation, institution, radical, substratum, substructure
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
۱. بن، بیخ، پایه، ته
۲. اصل، ریشه
۳. بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده
۴. اساس، قاعده، مبنا
۵. سازمان، موسسه
بن، بیخ، پایه، ته
اصل، ریشه
بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده
اساس، قاعده، مبنا
سازمان، موسسه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - شالده پی دیوار بنلادبنیان ۲ - بیخ پایه اصل ریشه.یا بنیاد باب بردن ( بنیاد باب رسانیدن ) بنیاد استوار کردن . یا بنیاد باب رسانیدن. یا بنیاد بر یخ نهادن. بی ثبات کردن .
پهلوی (( بون دات ) ) پارسی باستان (( بونه داتی ) ) ٠ مرکب است از (( بن ) ) بمعنی پایان و (( یاد ) ) اساس که کلم. نسبت است ٠ بنلاد و بنیان ٠ قاعده ٠ عنصر ٠ بیخ ٠ پایه اصل ریشه
فرهنگ معین
برانداختن ( ~. بَ رَ تَ ) (مص م . ) خراب کردن ، منهدم کردن .
(بُ) [ په . ] (اِمر.) 1 - شالوده ، اساس . 2 - بیخ ، پایه .
برانداختن ( ~. بَ رَ تَ) (مص م .) خراب کردن ، منهدم کردن .
لغت نامه دهخدا
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت گونه لکن قوی و بابنیاد.
کسایی .
نسازیم از آن رنج بنیاد گنج
نبندیم دل در سرای سپنج .
فردوسی .
بدو گفت شه ای پسر شادباش
همیشه خرد را تو بنیاد باش .
فردوسی .
مرا شهر و هم گنج آباد هست
دلیری و مردی و بنیاد هست .
فردوسی .
خرد را بپرسید بنیاد چیست
به برگ و به بار خرد شاد کیست .
فردوسی .
بنیاد فضل و بنیت فضل است و پشت فضل
وز پشت فضل مانده شه شرق یادگار.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 168).
خشمگین بودن تو از پی دین باشد و بس
کار و کردار ترا بر دین باشد بنیاد.
فرخی .
خواست تا تو بدو ره آموزی
شغل او را قوی کنی بنیاد.
فرخی .
دلم بگرفت از این آسوده کاری
که آسایش بود بنیاد خواری .
(ویس و رامین ).
نگه دار دین آشکار و نهان
که دین است بنیاد هر دو جهان .
اسدی .
دین و دنیا را بنیاد به یک کالبد است
علم تأویل بگوید که چگونه است بناش .
ناصرخسرو.
قران بود و شمشیر پاکیزه حیدر
دو بنیاد دین متین محمد.
ناصرخسرو.
نتوانست گفت که سلیمان هستم و بنیاد و پادشاهی در انگشتر بود. (قصص الانبیاء ص 168).
این جهان پایدار نیست از آن
که بر آنش نهاده شد بنیاد.
مسعودسعد.
بنیاد ملک بی سرتیغ استوار نیست
او را که ملک باشد بی تیغ کار نیست .
(از کلیله و دمنه ).
اندیشید که اگر بنیادی نهد و با لشکردیلم خصومتی آغاز کند به اتمام برسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول ص 76).
سخنهایی از تیغ پولادتر
زبان از سخن سخت بنیادتر.
نظامی .
به گیتی چنین بود بنیادشان
که تخمه به گیتی برافتادشان .
نظامی .
ای برادر بجهان بدتر از این کاری نیست
هان و هان تا نکنی تکیه بر این بدبنیاد.
اثیرالدین اومانی .
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه ٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از او است .
سعدی .
|| بنای عمارت و اصل و ریشه ٔ آن و بنای دیوار و اصل آن . (ناظم الاطباء). شالوده . پی دیوار. بنلاد. بنیان . (فرهنگ فارسی معین ) : و اندر خره به ناحیت پارس یکی آتشکده است ... بنیاد او را دارا نهاده است . (حدودالعالم ).
ز سنگ و ز گچ بود بنیاد کار
چنین کرد تا باشد آن پایدار.
فردوسی .
بنیاد آن [ کازرون ] هم طهمورث کرده است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 145). شهرکی ساخت بنیاد آن از سنگ و ارزیز و عمودهای آهن . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 69).
عدل بنیادی است عالی ملک را
تو بحق معمار آن بنیادباش .
مسعودسعد.
و اگر خردمند به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید که بنیاد آن هرچه مؤکدتر باشد... البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیله ودمنه ).
در اواخر عمر و خواتیم ایام بنیاد سرایی فرموده بود و آنرا سهل آباد نام کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول ص 146).
رواقی جداگانه دید از عتیق
ز بنیاد تا سر به گوهر غریق .
نظامی .
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر.
حافظ.
- از بنیاد بردن ؛ کنایه از نیست و نابود کردن . (آنندراج ).
- بنیاد از پای درآوردن ؛ کنایه از درهم ریختن و نیست و نابود کردن :
در آرند بنیاد روئین ز پای
جوانان به شمشیر و پیران به رای .
سعدی .
- بنیاد بر یخ نهادن ؛ کنایه از بی مداری و بی ثباتی باشد. (برهان ) (آنندراج ). بی مداری . (رشیدی ). کنایه ازبی مدار و بی ثبات بودن . (ناظم الاطباء).
- بنیاد به آب بردن ؛ کنایه از استوار کردن . (آنندراج ) :
برد بنیادهر نمونه به آب
تا نگردد دگر ز آب خراب .
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
- بنیاد به آب رسانیدن ؛ کنایه از بنیاد استوار کردن . (آنندراج ).
- بنیاد عمر بر یخ بودن ؛ بی ثبات بودن عمر :
بنیاد عمر بر یخ و من بر اساس عمر
روزی هزار قصر مهیا برآورم .
خاقانی .
|| آغاز. (آنندراج ) :
نمک زد شوقی اندر جان و نو کرد
جراحتها که در بنیاد بوده است .
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت گونه لکن قوی و بابنیاد.
نبندیم دل در سرای سپنج.
همیشه خرد را تو بنیاد باش.
دلیری و مردی و بنیاد هست.
به برگ و به بار خرد شاد کیست.
وز پشت فضل مانده شه شرق یادگار.
کار و کردار ترا بر دین باشد بنیاد.
شغل او را قوی کنی بنیاد.
که آسایش بود بنیاد خواری.
که دین است بنیاد هر دو جهان.
علم تأویل بگوید که چگونه است بناش.
دو بنیاد دین متین محمد.
این جهان پایدار نیست از آن
که بر آنش نهاده شد بنیاد.
او را که ملک باشد بی تیغ کار نیست.
سخنهایی از تیغ پولادتر
زبان از سخن سخت بنیادتر.
که تخمه به گیتی برافتادشان.
فرهنگ عمید
۲. پی دیوار.
* بنیاد کردن: (مصدر متعدی )
۱. بنا کردن.
۲. شالوده ریختن.
۳. آغاز کردن، دست به کاری زدن.
* بنیاد نهادن: (مصدر متعدی )
۱. شالوده ریختن.
۲. بنا کردن.
۳. آغاز کردن.
۱. بیخ؛ پایه؛ اصل؛ شالوده.
۲. پی دیوار.
〈 بنیاد کردن: (مصدر متعدی)
۱. بنا کردن.
۲. شالوده ریختن.
۳. آغاز کردن؛ دست به کاری زدن.
〈 بنیاد نهادن: (مصدر متعدی)
۱. شالوده ریختن.
۲. بنا کردن.
۳. آغاز کردن.
دانشنامه عمومی
بنیاد نیشابور
بنیاد مستضعفان و جانبازان
بنیاد سینمایی فارابی
بنیاد شهید و امور ایثارگران
بنیاد بین المللی دعا
بنیاد دانش و هنر
بنیاد علمی زیرک زاده
بنیاد فرهنگ ایران
بنیاد باران
بنیاد فردوسی
بنیاد علمی و فرهنگی بوعلی سینا
بنیاد بین المللی تکریم ادیان و مذاهب
سرآغاز بنیاد: ۱۹۸۸
پیشبرد بنیاد: ۱۹۹۲
لبه بنیاد: ۱۹۸۲
بنیاد و زمین: ۱۹۸۶
آسیموف داستان های بلند و کوتاه بسیاری نگاشته است و می توان به جرأت گفت، مهم ترین آثار او کتاب ها و داستان هایی هستند که به نام مجموعهٔ بنیاد شناخته می شوند. کتاب های اصلی مجموعهٔ بنیاد هفت جلد هستند، که به ترتیب خط داستانی عبارتند از:
اما ترتیب نگارش این داستان ها متفاوت از خط داستانی آن هاست. حقیقت این است که آسیموف در سال ۱۹۵۱ نگارش سه گانهٔ بنیاد را آغاز کرد. او در سال ۱۹۵۱، بنیاد اول، در سال ۱۹۵۲ بنیاد و امپراطوری و در سال ۱۹۵۳، بنیاد دوم را نگاشت.
سه گانه اول گروهی بود که آسیموف نوشت. او برای نوشتن این داستان از ظهور و سقوط امپراتوری روم الهام گرفت. کتابهای سه گانه به صورت مجموعه داستان هایی نوشته شدند که ربط مستقیمی به هم نداشتند اما در یک هستی (Universe) اتفاق می افتادند. دنیای سه گانه امپراتوری رو به زوال کهکشانی است. آسیموف در این مجموعه امپراتوری را به تصویر کشیده که دوازده هزار سال است پا بر جاست و از بیست و پنج میلیون سیاره مسکونی تشکیل شده است. ریاضی دانی به نام هری سلدون راهی می یابد تا با استفاده از ریاضیات سیر آیندهٔ تاریخ را پیشگویی کند. او این دانش جدید را «روان-تاریخ» می نامد و با استفاده از آن سقوط قریب الوقوع امپراتوری کهکشانی را پیش بینی می کند. سه گانه شامل کتابهای بنیاد، بنیاد و امپراتوری و بنیاد دوم است.
واژه نامه بختیاریکا
سر گَه
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
مولوده
دکتر کزازی در مورد واژه ی "بنیاد " می نویسد : ( ( می انگارم که بنیاد ریختی است از بُنداد ، ساخته شده از بُن / داد از مصدر "دادن" به معنی آفریدن و پدید آوردن . ساختی دیگر از این واژه بُنْدَهِشْن است در پهلوی که آن نیز از بن /دهشن ( =دهش در پارسی :مصدر شینی از دادن ) پدید آمده است و معنی آن آغاز و بنیاد آفرینش است . در این ریخت " د " به " ی " دیگر گون شده است. بر همین پایه، ریختی دیگر از " بنداد" بُنْلاد می تواند بود که در دری کهن ، در معنی بُن و شالوده ی دیوار به کار می رفته است ؛در این ریخت ، " د " به " ل " دیگر شده است . در پارسی ، این دیگرگونی را نمونه هایی بسیار است؛ و از آن میان ورد و گل ، سرد و سال، سالار و سردار را یاد می توانیم کرد. ) )
( ( ز گیتی به دیدار او شاد بود ،
که پُسْ بارورْ شاخ ِ بنیاد بود . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 238. )
همینطور معنی موسسه و سازمان هم میده مثل بنیاد شهید ، بنیاد مستضعفان
Institution و institute و foundation