فرایند ساختن واژه
واژه سازی
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
منظور از واژه سازی، می تواند یکی از موارد زیر باشد:۱. ساختن واژه های نو بر اساس واژه های یک ریشه یا عبارت ها با یاری قواعد و موازین معینی که در زبان پذیرفته شده اند.
پیوستن بن واژه با وند (کارگار، باعقل، بی ضرر، همکاری، نابرابری)
همراه کردن چند بن واژه (واژه همراه کردن) از برای ساختن واژه های مرکب (مادرزن، خوب روی، همیشه بهار، کیهان نورد، دریانورد)
قاعدهٔ ریخت شناسی-نحوی واژه سازی: تغییر یافتن وظیفهٔ دستوری و گذر کردن واژه از یک جنبهٔ بیان به دیگر جنبه (برای نمونه، «گدا» از صفت به اسم و «پرنده» و «دیده» (چشم) از صفت مفعولی به اسم گذر کرده اند). صفت های مفعولی ای چون خواننده، گوینده، بافنده و نویسنده کمتر در نقش اصلی خود و بیشتردر نقش اسم به کار گرفته می شوند؛ این رویداد زبانی «به صورت اسم درآوردن» نامیده می شود.
قاعده لغوی-معنایی: به عمل آمدن واژه هایی را اداره می نماید که در نتیجهٔ آشکار گشتن معنا (بیشتر معنای مجازی) به شکل های همنام صورت گرفته اند، برای نمونه: «مهر» (خورشید)، مهر (محبت، دوستداری)، زمین (سیاره)، زمین (جایگاه کشت و کار، مثلاً زمین پنبه) و مانند آن. واژه سازی یکی از منبع های مهم پربار گشتن ترکیب لغوی زبان و یکی از راه های به میان آمدن اصطلاحات می باشد. در زبان فارسی هر یک خصیصهٔ بیان طرز و ابزارهای مخصوص واژه سازی خویش را دارد.
۲. یک بخشی از زبان شناسی که به ساختار واژه و قانون های ساخته شدن آن می پردازد ـ آن را در زبان انگلیسی Word Formation می گویند ـ در واقع اصطلاح «Word Formation» به روال های تکوین واژه به طور طبیعی گفته می شود نه به جلساتی که افراد گرد آیند و تعدادی واژه یا اصطلاح فرنگی به میان بگذارند و برای یافتن هم ارز فارسی آن ها رایزنی کنند. در این بخش از زبان شناسی، گفته می شود که واژه های جدید از طریق ترکیب، اشتقاق، گسترش معنایی، تکرار واژه و غیره ساخته می شوند.
هرچند وام گیری کلمات از زبان های دیگر، معمولا، منبعی عمده برای افزودن بر دایره لغات در برخی از زبان ها به حساب می آید واژه های نو را می توانیم با روش های دیگری هم به دست آوریم یا آن ها را ایجاد نماییم.
فرایند زایش واژگان نو عبارت است از به کار واداشتن واژه ها یا در برخی از موارد علامت های موجود در محیط زبان، به عنوان بن و ریشه ای که وندها به آن چسبیده و واژه های تازه را به دست می دهند.برخی از چهارچوب های واژه سازی در زیر آورده شده است:
پیوستن بن واژه با وند (کارگار، باعقل، بی ضرر، همکاری، نابرابری)
همراه کردن چند بن واژه (واژه همراه کردن) از برای ساختن واژه های مرکب (مادرزن، خوب روی، همیشه بهار، کیهان نورد، دریانورد)
قاعدهٔ ریخت شناسی-نحوی واژه سازی: تغییر یافتن وظیفهٔ دستوری و گذر کردن واژه از یک جنبهٔ بیان به دیگر جنبه (برای نمونه، «گدا» از صفت به اسم و «پرنده» و «دیده» (چشم) از صفت مفعولی به اسم گذر کرده اند). صفت های مفعولی ای چون خواننده، گوینده، بافنده و نویسنده کمتر در نقش اصلی خود و بیشتردر نقش اسم به کار گرفته می شوند؛ این رویداد زبانی «به صورت اسم درآوردن» نامیده می شود.
قاعده لغوی-معنایی: به عمل آمدن واژه هایی را اداره می نماید که در نتیجهٔ آشکار گشتن معنا (بیشتر معنای مجازی) به شکل های همنام صورت گرفته اند، برای نمونه: «مهر» (خورشید)، مهر (محبت، دوستداری)، زمین (سیاره)، زمین (جایگاه کشت و کار، مثلاً زمین پنبه) و مانند آن. واژه سازی یکی از منبع های مهم پربار گشتن ترکیب لغوی زبان و یکی از راه های به میان آمدن اصطلاحات می باشد. در زبان فارسی هر یک خصیصهٔ بیان طرز و ابزارهای مخصوص واژه سازی خویش را دارد.
۲. یک بخشی از زبان شناسی که به ساختار واژه و قانون های ساخته شدن آن می پردازد ـ آن را در زبان انگلیسی Word Formation می گویند ـ در واقع اصطلاح «Word Formation» به روال های تکوین واژه به طور طبیعی گفته می شود نه به جلساتی که افراد گرد آیند و تعدادی واژه یا اصطلاح فرنگی به میان بگذارند و برای یافتن هم ارز فارسی آن ها رایزنی کنند. در این بخش از زبان شناسی، گفته می شود که واژه های جدید از طریق ترکیب، اشتقاق، گسترش معنایی، تکرار واژه و غیره ساخته می شوند.
هرچند وام گیری کلمات از زبان های دیگر، معمولا، منبعی عمده برای افزودن بر دایره لغات در برخی از زبان ها به حساب می آید واژه های نو را می توانیم با روش های دیگری هم به دست آوریم یا آن ها را ایجاد نماییم.
فرایند زایش واژگان نو عبارت است از به کار واداشتن واژه ها یا در برخی از موارد علامت های موجود در محیط زبان، به عنوان بن و ریشه ای که وندها به آن چسبیده و واژه های تازه را به دست می دهند.برخی از چهارچوب های واژه سازی در زیر آورده شده است:
wiki: واژه سازی
فرهنگستان زبان و ادب
{word formation} [زبان شناسی] فرایند ساختن واژه
کلمات دیگر: