کلمه جو
صفحه اصلی

هزینه


مترادف هزینه : خرج، خرجی، مخارج، صرف، مصرف، انفاق، نفقه، خزانه، خزینه

متضاد هزینه : دخل

فارسی به انگلیسی

expense(s)


age _, charge, cost, dues, expenditure, expense, outgo, outgoing, outlay, price tag


age _, charge, cost, dues, expenditure, expense, outgo, outgoing, outlay, price, price tag, expense(s), tab

فارسی به عربی

اجرة , انفاق , عدد الخسائر , کلفة , نفقة , هبة

مترادف و متضاد

خرج، خرجی، مخارج ≠ دخل


صرف، مصرف


انفاق، نفقه


خزانه، خزینه


۱. خرج، خرجی، ، مخارج
۲. صرف، مصرف
۳. انفاق، ، نفقه
۴. خزانه، خزینه، ، ≠ دخل


expenditure (اسم)
صرف، پرداخت، هزینه، خرج، بر امد، مصرف

tab (اسم)
حساب، صورت حساب، باریکه، برگ، هزینه، شمارش، جدول بندی

charge (اسم)
حمله، مسئولیت، اتهام، بار، تصدی، وزن، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، مطالبه هزینه، عهده داری

cost (اسم)
ارزش، هزینه، خرج، بها، قدر

outgo (اسم)
هزینه، خرج، مخرج، عزیمت، خروج

disbursement (اسم)
پرداخت، هزینه، خرج

expense (اسم)
هزینه، خرج، بر امد، مصرف

outlay (اسم)
پرداخت، هزینه، خرج، مبلغ سرمایه گذاری شده

toll (اسم)
خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس

voucher (اسم)
سند، شاهد، ضامن، هزینه، مدرک، دستاویز، گواه، سند خرج، تضمین کننده

فرهنگ فارسی

خرج، مقابل دخل یادر آمد
(اسم ) خزانه خزینه : ((مولانا حسین واعظ درذیل تفسیر آی. کریم. : (( و الذین یکنزون الذهب الی آخره. ) ) ازامالی امام ظهیرالدین ولواجی (ولوالجی ? ) نقل نموده که : اگردیگران هزین. مال کنند توخزین. اعمال کن واگر دیگران کنوز اعراض فانیه جویند تورموز اسرار باقیه جوی . ) )

فرهنگ معین

(هَ نِ ) (اِ. ) خرج .

لغت نامه دهخدا

هزینه. [ هََ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) بر وزن و معنی خزینه باشد. ( برهان ). به این معنی ظاهراً مبدل خزینه و ممال خِزانه عربی است. ( از حاشیه برهان چ معین ) : اگر دیگران هزینه مال کنند تو خزینه اعمال کن... ( ملا حسین واعظ از حاشیه برهان چ معین ). || به معنی خرج هم هست که نقیض دخل باشد. ( برهان ) : چهارهزار درم حاصل کرد بیرون از هزینه و ضیعتی نیکو. ( تاریخ بیهقی ). و چهارهزار درم دیگر او را ده تا در وجه هزینه و ولیمه کند. ( تاریخ بیهقی ).
اگر نَبْوَد وگر چیزی نباشد
ز گفتار نکوکمتر هزینه.
ناصرخسرو.
سیم بهر هزینه دارد شاه
لعل بهر خزینه دارد شاه.
سنائی.
هرچه فلک را سعادت است به هر دم
بر سر صاحب نثار باد هزینه.
سوزنی.
به دخل و خرج دلم بین بدان درست که هست
خراج هر دو جهان یکشبه هزینه من.
خاقانی.
ناورم رخنه در خزینه کس
دل دشمن کنم هزینه و بس.
نظامی.
ترکیب ها:
- هزینه شدن . هزینه شمردن. هزینه کردن. رجوع به این مدخل ها شود.
|| نفقه عیال یعنی روزمره که به جهت زن و فرزند مقرر کنند. ( برهان ) :
همه عالم عیال جود تواَند
او دهَدْشان هزینه و کابین.
ابوالفرج رونی.
داری روا اگرز تو یابند حاسدان
در زندگی هزینه و در مردگی کفن.
معزی.
|| ( ص ) به معنی هرروزه و پیوسته هم آمده است. ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. خرج.
۲. آنچه در ازای رسیدن به مطلوبی تحمل می شود یا از دست می رود.

دانشنامه عمومی

هزینه شامل بهای اشیا یا خدماتی است که برای تحصیل درآمد مورد نیاز می باشد. به عنوان مثال: هزینه حقوق کارمندان، آب، برق، تلفن، درج آگهی در روزنامه، هزینه استهلاک اثاثه و ساختمان همگی بخشی از هزینه های یک موسسه می باشند.
خرید بسیاری از اقلام دارایی مانند خرید ساختمان و اثاثه هزینه محسوب نمی گردد.
واریز بدهی و پرداخت وجه به طلبکاران هزینه محسوب نمی گردد.
برداشت نقدی صاحب موسسه از صندوق جزء هزینه جاری موسسه نمی باشد.
مبالغی که تولیدکنندگان برای تولید صرف می کنند، هزینهٔ تولید نامیده می شود. اگر هزینه از درآمد بیشتر باشد آن را زیان و اگر هزینه از درآمد کمتر باشد، به آن سود گفته می شود.
همانگونه که درآمد موجب افزایش سرمایه می گردد، هزینه موجب کاهش آن می شود.
هر کاهشی در صندوق هزینه محسوب نمی گردد. به عنوان مثال:

فرهنگستان زبان و ادب

{charge} [حمل ونقل دریایی] مبلغی که برای حمل کالا و خدمات مربوط به آن پرداخت می شود
{cost} [مدیریت-مدیریت پروژه] ارزش پولی یا بهای انجام فعالیت ها و خرید تجهیزات و نصب تأسیسات پروژه

واژه نامه بختیاریکا

بَرج

جدول کلمات

خرج

پیشنهاد کاربران

برآمد

و
نیز پرداخت هم می توان گفت.

هزینه واژه پارسی و هیچ بستی به واژه خزینه تازی ندارد
واژه هزینه به چم پرداخت کردن و گساردن هست

خرج، خرجی، مخارج، صرف، مصرف، انفاق، نفقه، خزانه، خزینه

هزینه : ( Expense ) [اصطلاح امورمالی]هزینه عبارت از پرداختهائی است که بطور قطعی به ذینفع در قبال تعهد یا تحت عنوان کمک یا عناوین مشابه با رعایت قوانین و مقررات مربوط صورت میگیرد .

پرداخت

ارزش

پرداخت ( یادآور شده از امین الماسی در بالا )

منابع صرف شده برای تحصیل یک درآمد که کاملا منقضی شده است و قابل برگشت نیست


کلمات دیگر: