کلمه جو
صفحه اصلی

سفته


مترادف سفته : سند دین، فته طلب، دستلاف، دشت، سودای اول فروشنده، تیر، پیکان، نیزه، محکم، ستبر، غلیظ، سوراخ سنگهای قیمتی، سخن بکر

فارسی به انگلیسی

bill, bill of exchange, note, paper money, promissory note, bored, pierced, draft

bored, pierced


promissory note, draft


bill, bill of exchange, note, paper money, promissory note


فارسی به عربی

استمارة سفتجة (کمبیالة )

مترادف و متضاد

present (اسم)
بخشش، سفته، تحفه، اهداء، عطا، عطیه، هدیه، پیشکش، ره اورد، تقدیم، زمان حال، زمان حاضر، سوقات

demand note (اسم)
سفته، چک، مطالبه نامه، تمسک

promissory note (اسم)
سفته

bored (صفت)
سفته

pierced (صفت)
سفته

perforated (صفت)
سفته، سوراخ سوراخ، سوراخ دار، سوراخ شده

سند دین، فته طلب


دستلاف، دشت، سودای اول (فروشنده)


تیر، پیکان


نیزه


محکم


ستبر، غلیظ


سوراخ (سنگهای قیمتی)


سخن بکر


۱. سند دین، فته طلب
۲. دستلاف، دشت، سودای اول (فروشنده)
۳. تیر، پیکان
۴. نیزه
۵. محکم
۶. ستبر، غلیظ
۷. سوراخ (سنگهای قیمتی)
۸. سخن بکر


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مالی که به شهری دهند و به شهری باز ستانند . ۲ - تحفه ای که شخص برای شخص دیگر از ملکی به ملکی دیگر برسم تکلف یا بضاعت فرستد . ۳ - سندی است تجاری که به موجب آن صادر کننده سند متعهد میگردد مبلغی معین را در موعد مقرر یا به هنگام مطالبه به حامل یا شخص معین بپردازد فته طلب . ۴ - سودای اول فروشندگان دستلاف دشت .

فرهنگ معین

(س تَ یا تِ ) (ص . ) ۱ - ستبر، غلیظ . ۲ - محکم . ۳ - جامة هنگفت و ستبر.۴ - (اِ. ) تیر، پیکان نوک تیز.
(سُ تَ ) (ص مف . ) ۱ - سوراخ کرده . ۲ - کنایه از: سخن تازه .
(سُ تَ یا س تِ ) (اِ. ) ۱ - سندی که به موجب آن مقدار بدهی و زمان پرداخت آن معین می گردد. ۲ - دشت ، اولین فروش کاسب .

(س تَ یا تِ) (ص .) 1 - ستبر، غلیظ . 2 - محکم . 3 - جامة هنگفت و ستبر.4 - (اِ.) تیر، پیکان نوک تیز.


(سُ تَ) (ص مف .) 1 - سوراخ کرده . 2 - کنایه از: سخن تازه .


(سُ تَ یا س تِ) (اِ.) 1 - سندی که به موجب آن مقدار بدهی و زمان پرداخت آن معین می گردد. 2 - دشت ، اولین فروش کاسب .


لغت نامه دهخدا

سفته . [ س َ ت َ / ت ِ ] (اِ) معرب آن سفتج . ج ، سفاتج . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آن است که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر بازدهد. (برهان ). مالی باشد که بشهری یا بجایی کسی را دهند و به جایی دیگر بازستانند. (فرهنگ اسدی ). مالی که به کسی دهند تا در شهر دیگر به آن شخص بدهد و نوشته از آن بگیرد که وجه بصاحب مال رساند و در هندی هندوی گویند و بعد از آن تعمیم کرده اند در هر چیزی که از آن نفعی بکسی رسد و سفتجه معرب آن است . (از رشیدی ) :
اینک رهی بمژگان راه تو پاک رفته
نزدیک تو نه مایه نه نیز هیچ سفته .

جلاب هجویری .


|| در قانون تجارت آمده است : سفته طلب سندی است که بموجب آن امضأکننده تعهد میکند در موعد معین و یا عندالمطالبه در وجه شخص حامل یا شخص معین و یا بحواله کرد آن شخص کارسازی نماید. سفته طلب علاوه برامضاء یا مهر باید دارای تاریخ و متضمن مراتب ذیل باشد:
1- مبلغی که باید تأدیه شود بتمام حروف .
2- گیرنده ٔ وجه .
3- تاریخ پرداخت . (قانون تجارت ایران ماده ٔ 307 و 308).
|| کاغذ زر که به هندی هندوی گویند. || دست لاف و آن سودای اول اصناف و فروشندگان باشد. (برهان ). || پیکان تیر و سنان نیزه . (برهان ). نوعی از پیکان بغایت تیز که بسوهان سوده باشند. (از غیاث ) (رشیدی ) :
سفته بر سفت شیر و گور نشست
سفت و از هر دو سفت بیرون جست .

نظامی .


|| (ن مف ) هرچیز که سر آن را تیز کرده باشند. (برهان ) :
بدو نوک سنان سفته ٔ شاه
سفته شد چشم اژدهای سیاه .

نظامی (هفت پیکر ص 75).


|| (ص ) چیزهای خوب و تازه و سخن تازه تا آنکه روی تازه را نیز سفته گویند. (رشیدی ) . سخن تازه و نو. (برهان ). || شخصی که موضعی و جایی از او گرفته باشند و جایگاه دیگر باو داده باشند. (برهان ).

سفته . [ س ِ ت َ / ت ِ ] (ص ) هرچیز غلیظ و سطبر. (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ). هرچیز سطبر و محکم . (غیاث ). || جامه ٔ هنگفت و گنده و سطبر. (برهان ). جامه ٔ سطبر. (رشیدی ).


سفته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) معرب آن سفتجة (تفس ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).هرچیز سوراخ کرده همچو مروارید سفته و لعل سفته و مانند آن . (برهان ) (از آنندراج ) (رشیدی ) :
یکی سفته و دیگری نیم سفت
یکی آنکه آهن ندیده ست جفت .

فردوسی .


نخستین ز گوهر یکی سفته بود
یکی نیم سفته دگر نابسود.

فردوسی .


گفته سخن چو سفته گهر باشد
ناگفته همچو گوهر ناسفته .

ناصرخسرو.


گر سینه ٔ تو سفته ٔ تیر است باک نیست
آید همی ز چرخ بتو سفته ٔ امان .

معزی .


در بصرم سفته شده است آسمان
زآنکه مرا دیده شد الماس دان .

خاقانی .


باد از سر پیکانت سفته دل بدخواهان
وز نام نکو سفته دربار تو عالم را.

خاقانی .


ملک چون گل شدی هردم شکفته
از آن لعل نسفته لعل سفته .

نظامی .


|| (اِ) تحفه و چیزی باشد که شخص بجهت شخصی از ملکی بملک دیگر برسم تکلف با بضاعت فرستد. (برهان ). ارمغانی که دوستی بر دوست خود بشهری فرستد.(از آنندراج ). تحفه و هدیه . (غیاث ). تحفه و هدیه که بجایی فرستند. (رشیدی ) :
یکی رویی که از فردوس حورا
بر او خوبی فرستاده است سفته .

عنصری .


جفا سفته کنی از راه چندین
چه بی رحمت دلی داری چه سنگین .

(ویس و رامین ).


ولیکن چو او بر سر گنج باشد
چنین سفته ها خوار و آسان فرستد.

انوری .


نامه ٔ اقبال برگشادم و دیدم
کز طربم سفته های تازه تر آورد.

خاقانی .


این سفته دربارش می نهاد. (مرزبان نامه ).
|| حلقه ٔ زرین که در گوش کنند. (آنندراج ) (رشیدی ). حلقه ٔ طلا و نقره که در گوش کنند. (برهان ). || غلام حلقه بگوش . (آنندراج ).

سفته. [ س َ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) معرب آن سفتج. ج ، سفاتج. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). آن است که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر بازدهد. ( برهان ). مالی باشد که بشهری یا بجایی کسی را دهند و به جایی دیگر بازستانند. ( فرهنگ اسدی ). مالی که به کسی دهند تا در شهر دیگر به آن شخص بدهد و نوشته از آن بگیرد که وجه بصاحب مال رساند و در هندی هندوی گویند و بعد از آن تعمیم کرده اند در هر چیزی که از آن نفعی بکسی رسد و سفتجه معرب آن است. ( از رشیدی ) :
اینک رهی بمژگان راه تو پاک رفته
نزدیک تو نه مایه نه نیز هیچ سفته.
جلاب هجویری.
|| در قانون تجارت آمده است : سفته طلب سندی است که بموجب آن امضأکننده تعهد میکند در موعد معین و یا عندالمطالبه در وجه شخص حامل یا شخص معین و یا بحواله کرد آن شخص کارسازی نماید. سفته طلب علاوه برامضاء یا مهر باید دارای تاریخ و متضمن مراتب ذیل باشد:
1- مبلغی که باید تأدیه شود بتمام حروف.
2- گیرنده وجه.
3- تاریخ پرداخت. ( قانون تجارت ایران ماده 307 و 308 ).
|| کاغذ زر که به هندی هندوی گویند. || دست لاف و آن سودای اول اصناف و فروشندگان باشد. ( برهان ). || پیکان تیر و سنان نیزه. ( برهان ). نوعی از پیکان بغایت تیز که بسوهان سوده باشند. ( از غیاث ) ( رشیدی ) :
سفته بر سفت شیر و گور نشست
سفت و از هر دو سفت بیرون جست.
نظامی.
|| ( ن مف ) هرچیز که سر آن را تیز کرده باشند. ( برهان ) :
بدو نوک سنان سفته شاه
سفته شد چشم اژدهای سیاه.
نظامی ( هفت پیکر ص 75 ).
|| ( ص ) چیزهای خوب و تازه و سخن تازه تا آنکه روی تازه را نیز سفته گویند. ( رشیدی ) . سخن تازه و نو. ( برهان ). || شخصی که موضعی و جایی از او گرفته باشند و جایگاه دیگر باو داده باشند. ( برهان ).

سفته. [ س ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) معرب آن سفتجة ( تفس ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).هرچیز سوراخ کرده همچو مروارید سفته و لعل سفته و مانند آن. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( رشیدی ) :
یکی سفته و دیگری نیم سفت
یکی آنکه آهن ندیده ست جفت.
فردوسی.
نخستین ز گوهر یکی سفته بود
یکی نیم سفته دگر نابسود.
فردوسی.
گفته سخن چو سفته گهر باشد
ناگفته همچو گوهر ناسفته.

فرهنگ عمید

سوراخ‌شده. Δ بیشتر دربارۀ مروارید و لعل و امثال آن‌ها می‌گویند.


۱. تیر: ◻︎ سفته بر سفت شیر و گور نشست / سفت و از هردو سفت بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲).
۲. پیکان تیر.
۳. نوک نیزه.
۴. (صفت) تیز؛ نوک‌تیز.


سوغات؛ ارمغان: ◻︎ ولیکن چو او بر سر گنج باشد / چنین سفته‌ها خوار و آسان فرستد (انوری: مجمع‌الفرس: سفته).


سوغات، ارمغان: ولیکن چو او بر سر گنج باشد / چنین سفته ها خوار و آسان فرستد (انوری: مجمع الفرس: سفته ).
۱. تیر: سفته بر سفت شیر و گور نشست / سفت و از هردو سفت بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲ ).
۲. پیکان تیر.
۳. نوک نیزه.
۴. (صفت ) تیز، نوک تیز.
سوراخ شده. &delta، بیشتر دربارۀ مروارید و لعل و امثال آن ها می گویند.
۱. (حقوق ) ورقۀ چاپ شده ای که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آن را می نویسد و به بستانکار می دهد و بستانکار می تواند دریافت وجه آن را به شخص دیگر یا به بانک واگذار کند، فته طلب.
۲. چیزی که کسی از دیگری به رسم عاریت یا قرض بگیرد که در شهر دیگر یا مدتی دیگر پس بدهد.

۱. (حقوق) ورقۀ چاپ‌شده‌ای که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آن را می‌نویسد و به بستانکار می‌دهد و بستانکار می‌تواند دریافت وجه آن ‌را به شخص دیگر یا به بانک واگذار کند؛ فته ‌طلب.
۲. چیزی که کسی از دیگری به رسم عاریت یا قرض بگیرد که در شهر دیگر یا مدتی دیگر پس بدهد.


دانشنامه عمومی

سَفتِه یا فَتهٔ طَلَب سندی تجاری است که بر اساس آن شخصی (صادرکننده سفته) تعهد می کند مبلغ معینی را در زمان معین یا عندالمطالبه به دیگری (گیرنده سفته) بپردازد.
برات
سفته به علت خطرات نقل و انتقال پول و توسعه تجارت بین الملل بین بازرگانان رواج یافت. امروزه از سفته به عنوان یک وسیله اعتباری در سرمایه گذاری های کوتاه مدت در واحدهای تولیدی، صنعتی، تجارتی و خدماتی استفاده می شود.
سفته در لغت به معنای چیزی است که از کسی عاریه یا قرض یا در عوض چیزی بگیرند تا در شهر دیگر پس دهند.
سفته از جمله اسنادی است که بانک ها هنگام پرداخت وام از وام گیرنده دریافت می کنند و در معاملات بازرگانی نیز کاربرد دارد. بدهکار با دادن سفته به طلبکار متعهد می شود که مبلغ معینی را در زمانی معین به او پرداخت کند. طلبکار می تواند سفته را تا زمان آمدن سررسید نزد خود نگاه دارد یا اینکه در صورت نیاز به پول آن، طلبش را در برابر دریافت مبلغی کمتر به یک شخص دیگر انتقال دهد. برای انتقال سفته آن را پشت نویسی یا ظهرنویسی می کنند، یعنی برای نمونه پشت سفته می نویسند: «این سند به آقا/خانم … انتقال یافت. فردی که سفته را در اختیار دارد همچنین می تواند در صورت نیاز به پول آن قبل از زمان سررسید، به بانک مراجعه کند و با ارائهٔ سفته مبلغی پایین تر از مبلغ آنچه در سند قید شده را دریافت نماید. در این حالت بانک پس فرارسیدن زمان مقرر، مبلغ را از بدهکار اصلی دریافت خواهد کرد. از شرایط این کار این است که بدهی به سبب امور بازرگانی به وجود آمده باشد و تا زمان سررسید سند بیش از ۹۰ روز نمانده باشد. به این عمل بانک تنزیل می گویند.

دانشنامه آزاد فارسی

سَفْته
(یا: فَته طلب) سندی تجاری که از آن به عنوان وسیلۀ پرداخت در معاملات غیرنقدی استفاده می شود و به موجب آن امضاکننده متعهد می شود مبلغی را در موعد معیّن یا عندالمطالبه در وجه حامل یا شخص معیّن و یا به حواله کرد آن شخص کارسازی کند. با تصویب قانون تجارت در ۱۳۱۱ش، سفته در ایران رایج شد. سفته باید دارای مهر یا امضای صادرکننده باشد و در آن تاریخ، مبلغی که باید تأدیه شود با تمام حروف، گیرندۀ وجه و تاریخ پرداخت ذکر شود، در غیر این صورت، دارنده نمی تواند از مزایای قانونی مربوط بدان بهره مند شود. اوراق سفته توسط وزارت دارایی چاپ و با الصاق تمبر به فروش می رسد. به موجب مادۀ ۳۰۹ قانون تجارت، همۀ مقررات مربوط به برات های تجاری دربارۀ سفته نیز باید رعایت شود. ازجمله انتقال سفته از طریق ظَهرنویسی و مسئولیت تضامنی ظهرنویسان با صادرکنندۀ سفته در مقابل دارندۀ آن. دارندۀ سفته باید در تاریخ سَررسید وجه سفته را مطالبه کند و در صورت عدم پرداخت، ظرف ده روز آن را واخواست نماید. دارنده در صورتی می توان علیه ظهرنویسان اقامه دعوی کند که سفته را واخواست کرده باشد، ولی علیه صادرکننده در همه صورت می تواند طرح دعوی کند هرچند که سفته ها واخواست نشده باشد.

گویش مازنی

۱سبدی که از نی و ترکه ی درختان درست شود ۲نوعی وسیله ی ماهی ...


/safte/ سبدی که از نی و ترکه ی درختان درست شود - نوعی وسیله ی ماهی گیری مخروطی شکل که از نی و ترکه درست شود

پیشنهاد کاربران

تازی شده " سفتگ " پارسی است.

واژه ی سفته در اصل سخته بوده است و سخته از ستاکهای سختن - سزیدن به معنای ارزش داشتن سزاوار بودن به دست آمده است. امروزه به جای سخته شکل سفته به معنای کاغذ بهادار کار برد دارد . زیرا در بیشتر موارد خ به ف و برعکس قابل تبدیل است . این تبدیل را در مفت - مخت و جخت - جفت می بینیم . در لغت نامه ها هم واژگان سغته و سخته به معنای پول ثبت شده اند.



کلمات دیگر: