کلمه جو
صفحه اصلی

سعی


مترادف سعی : اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی، کوشیدن، کوشش کردن، اهتمام ورزیدن ، آهنگ، قصد

متضاد سعی : اهمال ورزیدن، سستی کردن

برابر پارسی : کوشش، پشتکار، تلاش

فارسی به انگلیسی

endeavour, effort, application, attempt, bid, diligence, endeavor, essay, push, stroke, trial, try, exertion

endeavour, exertion


application, attempt, bid, effort, diligence, endeavor, essay, push, stroke, trial, try


فارسی به عربی

تجربة , جهد , ضع , مسعی

مترادف و متضاد

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

labor (اسم)
کار، رنج، کوشش، سعی، زحمت، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان

purpose (اسم)
عمد، هدف، منظور، مقصود، مراد، نیت، قصد، سعی، عزم، غرض

effort (اسم)
تقلا، کوشش، تلاش، سعی

eagerness (اسم)
خونگرمی، خواست، سعی

endeavor (اسم)
کوشش، تلاش، سعی، جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ

conation (اسم)
سعی، کوشش بدون هدف معین

اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی ≠ اهمال ورزیدن، سستی کردن


کوشیدن، کوشش کردن، اهتمام ورزیدن


۱. اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی
۲. کوشیدن، کوشش کردن، اهتمام ورزیدن ≠ اهمال ورزیدن، سستی کردن
۳. آهنگ، قصد


فرهنگ فارسی

کوشیدن، کارکردن، کوشش کردن، قصدکردن، راه رفتن
۱ - ( مصدر ) کوشیدن کوشش کردن . ۲ - کار کردن عمل کردن . ۳ - قصد کردن آهنگ کردن . ۴ - ( اسم ) کوشش اهتمام . ۵ - قصد .

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - کار کردن ، کوشش کردن . ۲ - قصد کردن . ۳ - دویدن بین صفا و مروه .

لغت نامه دهخدا

سعی . [ س َع ْی ْ ] (ع مص ) کوشیدن . (آنندراج ). کوشش . (غیاث ) :
نه غم مدح تو از این دل کم
نه در سعی تو بر این تن باز.

مسعودسعد.


دانه مادام که در پرده ٔ خاک نهان است هیچکس در پروردن وی سعی ننماید. (کلیله و دمنه ). موش چون موذی باشد... در هلاک وی سعی واجب بینند. (کلیله و دمنه ).
بسعی اوست جهانگیر گشته سیف الدین
که پر نسر فلک بر سهام او زیبد.

خاقانی .


در کشتن او سعی بیفایده نمودند.

(گلستان ).


سعی نابرده در این راه بجایی نرسی
مزد اگر میطلبی طاعت استاد ببر.

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 170).


- سعی بردن ؛ کوشش کردن :
چو دیدی کز آن روی بسته ست در
به بیحاصلی سعی چندین مبر.

سعدی .


- سعی کردن ؛ کوشش کردن . رجوع به همین کلمه شود.
|| شتافتن . (آنندراج ). شتاب نمودن . (منتهی الارب ). در رفتن شتاب کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (المصادر زوزنی ). شتاب کردن . (غیاث ) : قبله ٔ عالم که ارباب حوائج ... بجانب او همی آمدندی غابر و غایب . (ترجمه تاریخ یمینی ). || اداره کردن . (منتهی الارب ). || دویدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). دویدن میان صفا و مروه هفت بار و اینهم از لوازم حج است . (غیاث ) :
رفته و سعی صفا و مروه کرده چهار و سه
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند.

خاقانی .


پس از میقات حج و طوف کعبه
جمار و سعی و لبیک و مصلی .

خاقانی .


احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت .

حافظ.


|| اقرار و اعتراف کردن چیزی را پیش کسی . (دزی ج 1 ص 656). || قصد کردن . (آنندراج ). قصد کردن و آهنگ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || خزیدن : المراة السلیطة حیة تسعی مادامت حیة تسعی . تسعی (عصی الراعی ) علی وجه الارض مثل ما یسعی النبات الذی یقال له الثیل . (ابن بیطار). || انبساط. اتساع . پهن شدن : و منعالقروح الخبیثه من ان تسعی فی البدن . (ابن البیطار). || ورزیدن . || کار نمودن . (منتهی الارب ). کار کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (تاج المصادر بیهقی ). کسب و کار کردن .(غیاث ). || سخن چینی نمودن . (منتهی الارب ) :
چنان ارادت و شوق است در میان دو دوست
که سعی دشمن خونخوار در نمیگنجد.

سعدی .


|| (اِ) دواب . چهارپایان . رمه ٔ حیوانات . گله . (دزی ج 1 ص 656).

سعی. [ س َع ْی ْ ] ( ع مص ) کوشیدن. ( آنندراج ). کوشش. ( غیاث ) :
نه غم مدح تو از این دل کم
نه در سعی تو بر این تن باز.
مسعودسعد.
دانه مادام که در پرده خاک نهان است هیچکس در پروردن وی سعی ننماید. ( کلیله و دمنه ). موش چون موذی باشد... در هلاک وی سعی واجب بینند. ( کلیله و دمنه ).
بسعی اوست جهانگیر گشته سیف الدین
که پر نسر فلک بر سهام او زیبد.
خاقانی.
در کشتن او سعی بیفایده نمودند.
( گلستان ).
سعی نابرده در این راه بجایی نرسی
مزد اگر میطلبی طاعت استاد ببر.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 170 ).
- سعی بردن ؛ کوشش کردن :
چو دیدی کز آن روی بسته ست در
به بیحاصلی سعی چندین مبر.
سعدی.
- سعی کردن ؛ کوشش کردن. رجوع به همین کلمه شود.
|| شتافتن. ( آنندراج ). شتاب نمودن. ( منتهی الارب ). در رفتن شتاب کردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( المصادر زوزنی ). شتاب کردن. ( غیاث ) : قبله عالم که ارباب حوائج... بجانب او همی آمدندی غابر و غایب. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || اداره کردن. ( منتهی الارب ). || دویدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). دویدن میان صفا و مروه هفت بار و اینهم از لوازم حج است. ( غیاث ) :
رفته و سعی صفا و مروه کرده چهار و سه
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند.
خاقانی.
پس از میقات حج و طوف کعبه
جمار و سعی و لبیک و مصلی.
خاقانی.
احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت.
حافظ.
|| اقرار و اعتراف کردن چیزی را پیش کسی. ( دزی ج 1 ص 656 ). || قصد کردن. ( آنندراج ). قصد کردن و آهنگ کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || خزیدن : المراة السلیطة حیة تسعی مادامت حیة تسعی. تسعی ( عصی الراعی ) علی وجه الارض مثل ما یسعی النبات الذی یقال له الثیل. ( ابن بیطار ). || انبساط. اتساع. پهن شدن : و منعالقروح الخبیثه من ان تسعی فی البدن. ( ابن البیطار ). || ورزیدن. || کار نمودن. ( منتهی الارب ). کار کردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58 ) ( تاج المصادر بیهقی ). کسب و کار کردن.( غیاث ). || سخن چینی نمودن. ( منتهی الارب ) :
چنان ارادت و شوق است در میان دو دوست

فرهنگ عمید

۱. کار، کوشش.
۲. قصد.
۳. دویدن.
* سعی بین صفا و مروه: (فقه ) از مناسک حج که عبارت است از هفت مرتبه رفتن و برگشتن بین صفا و مروه که بعد از طواف کعبه صورت می گیرد.

۱. کار؛ کوشش.
۲. قصد.
۳. دویدن.
⟨ سعی بین صفا و مروه: (فقه) از مناسک حج که عبارت است از هفت‌مرتبه رفتن و برگشتن بین صفا و مروه که بعد از طواف کعبه صورت می‌گیرد.


دانشنامه عمومی

سعی (عمره تمتع). چهارمین مرحله از عمره تمتع مربوط به اعمال حج، سعی (سعی بین صفا و مروه) است که پس از انجام نماز طواف باید هفت مرتبه فاصله بین «صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت رهرویی طولانی ساخته شده و کنار مسجدالحرام قرار دارد بپیماید.
سعی بین صفا و مروه

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت کوشش، دویدن، عمل) در اصطلاح فقه، طی کردن فاصله کوه صفا تا مروه، هفت بار، که از صفا شروع می شود و به مروه پایان می یابد. این کار بعد از نماز طواف است و از ارکان مناسک حج و عمره است. رفتن از صفا به مروه، یک بار محاسبه می شود و بازگشتن از مروه به صفا، یک بار دیگر. به هر بار رفتن یا آمدن یک شوط می گویند. مسیر صفا و مروه را مَسْعی گویند. مسعی اکنون دو طبقه است و سعی در هر کدام جایز است. مسعی مسیری به طول تقریبی۴۰۰ متر و به عرض بیست متر است. در سعی طهارت شرط نیست. می توان برای رفع خستگی در حین سعی، نشست. مستحب است مردان در سعی، هَرْوَله کنند؛ سواره هم می توان سعی کرد. پیش از سعی، بوسیدن حَجَرالاسود و نوشیدن آب زمزم مستحب است.

فرهنگ فارسی ساره

کوشش، پشتکار، تلاش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سَعی از مناسک حج و عمره است.
سعی عبارت است از هفت دور پیمودن مسافت بین دو کوه صفا و مروه به نیت حج یا عمره. از آن در باب حج سخن گفته‏اند.

حکم سعی
سعی از واجبات، بلکه ارکان حج و عمره است که ترک عمدی آن ـ به گونه‏ای که زمان تدارکش بگذرد ـ موجب بطلان حج و عمره می‏شود؛ لیکن ترک آن از روی فراموشی موجب بطلان نمی‏گردد و هر وقت متذکر شد باید آن را به جا آورد و در صورت عدم امکان یا مشقت داشتن، باید نایب بگیرد و تا زمانی که سعی انجام نشود، محرماتی که پس از سعی بر او حلال می‏شود، به قوت خود باقی است. در اینکه جهل به حکم، حکم نسیان را دارد یانه، اختلاف است.

جایگاه سعی
سعی پس از طواف و نماز آن به جا آورده می‏شود؛ از این رو، اگر عمره گزار یا حاجی به عمد آن را قبل از طواف به جا آورد، سعیش باطل و اعاده آن پس از طواف و نماز آن واجب است؛ لیکن اگر تقدیم از روی فراموشی یا جهل به حکم صورت گیرد، در بطلان سعی و وجوب اعاده آن پس از طواف اختلاف است. همچنین در بطلان سعی در صورتی که عمدا قبل از نماز طواف انجام شود، اختلاف است و در فرض جهل و نسیان باطل نخواهد بود.
فاصله انداختن بین سعی و طواف تا شب به قول مشهور جایز است؛ لیکن تأخیر سعی از طواف بدون عذر تا روز بعد جایز نیست. برخی، تاخیر تا روز بعد را جایز دانسته وبعد از آن را جایز ندانسته‏اند.

مقدمات سعی
...

واژه نامه بختیاریکا

پا دونی؛ پا دُوی؛ جُو کَنِش

جدول کلمات

تلاش

پیشنهاد کاربران

واژه آریایی سئی که ارب آنرا سعی مینویسد در سنسکریت به شکل sayatna सयत्न به مانای کوشیدن making efforts در فرانسه به شکل essai به مانای کوشش آزمون trial attempt و در انگلیس به شکل essay به معنای انشا به کار میرود. بدینسان روشن میشود که واژگان اربی ساعی و مساعی جعلی هستند.


سعی
واژه پارسی اَرَبیده شده است ، شاید با واژه ی ساییدن و وارون آن آساییدن یا آسودن همریشه باشد به مینه کوشیدن ، تلاشیدن
میتوان از سِتاک " سَی " کارواژه ای نو برساخت :
سَییدَن ، سَیاندن
سَیه ، سَیا ، سَیَنده ، سَیِش و دیگر واژه های وَنداَفزوده
یا به چهر کاربرد رَسمیده ( مَرسوم ) :
سَی کَردن، سَی کُننده ، سَی کرده. . .

سعی به معنی تلاش و کوشش


تلاش کردن برای رسیدن به هدف یا منظوری

اجتهاد

جهاد کردن

تلاش
کوشش


کلمات دیگر: