کلمه جو
صفحه اصلی

مخروط


مترادف مخروط : شکل هندسی مشابه کله قند، کله قندی، خراطی شده، تراشیده شده

برابر پارسی : سروگونه، کله غندی، خراشیده

فارسی به انگلیسی

cone

فارسی به عربی

مخروط

عربی به فارسی

مخروط , ميوه کاج , هرچيز مخروطي ياکله قندي , مخروطي شکل کردن , قيف(براي بستني قيفي)


مترادف و متضاد

۱. شکلهندسی مشابه کله قند، کلهقندی
۲. خراطیشده، تراشیدهشده


صفت


شکل‌هندسی مشابه کله قند، کله‌قندی


خراطی‌شده، تراشیده‌شده


cone (اسم)
مخروط، قیف، میوه کاج، هر چیز مخروطی یا کله قندی

cut (صفت)
مخروط، بریده، چاک چاک

chiseled (صفت)
مخروط، چوب اسکنه خورده، اسکنه مانند

chiselled (صفت)
مخروط، چوب اسکنه خورده، اسکنه مانند

فرهنگ فارسی

تراشیده شده، خراطی شده ، ویکی ازاشکال هندسی، کله قندی، هرجسمی که شبیه به کله قندباشد
(اسم ) ۱- خراشیده شده . ۲- تراشیده شده. ۳ - خراطی شده . ۴ - جسمی که قاعدهاش شکلی منحنی وسطح بدن. آن سطحی منحنی باشد و بنقطهای که راس نامند منتهی شود جمع : مخروطات . ۵ - نوعی جامه ( ? ) : ز افگندنیهای دیبا هزار بفرمود تا بر نهادند بار . چو سیصد شتر جام. چینیان ز مخروط و مدهون و از پرنیان ... ( شا . ) یا مخروط دوار. مخروط مستدیری که اگر از راسش عمودی بر قاعده فرود آید ( ارتفاع ) بر مرکز قاعده بگذرد . یا مخروط مستدیر . مخروطی که قاعدهاش دایره باشد . یا مخروط ناقص . جسمی که از قطع کردن یک مخروط با صفحهای که موازی قاعد. آن باشد بدست آید .
ناقه تیز رو

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) از اشکال هندسی شبیه به کله قند که قائده اش دایره است و به نقطه ای در بالا که رأس نام دارد منتهی می شود.

لغت نامه دهخدا

مخروط. [ م َ ] (ع ص ) خراشیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست کنده شده و رندیده شده . (ناظم الاطباء). تراشیده : آبگینه های بغدادی مجرود و مخروط دیدم که از آن بغدادی به دیناری خریده بودند که به سه درم فروختند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 616). || (اِ) جسمی که به شکل گزر یعنی زردک ، یک سر آن سطبر و یک سر آن باریک باشد. (غیاث ) (آنندراج ). هر جسمی که بشکل [ کله ] قند و یا بار صنوبر باشد. (ناظم الاطباء) :
و آن سیب چو مخروط یکی گوی طبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد.

منوچهری .


|| (اصطلاح هندسی ) جسمی است که قاعده ٔ او دایره باشد یا شکلی دیگر، وز آنجا کمتر همی شود تا نزدیک نقطه سپری شود و او را ستونی باشد قاعده ٔ آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن دایره بود که بر بالا بود اگر ستون راست بود مخروط او نیز راست بود، و اگر ستون کژ بود مخروطش نیز کژ بود، و مخروطه همیشه سه یک ستونش باشد، و تیر او آن خط باشد که از سر او به مرکز قاعده آید، و پهلوش آن خط راست است کز سر او به محیط قاعده آید. (التفهیم ص 26). شکلی فضائی است که از مکان خط راست گذرنده بر نقطه ٔ ثابت «د» رأس مخروط و متکی به منحنی مسطح حاصل می شود اگرمنحنی مذکور دایره باشد مخروط را دایره ٔ گویند. در حالت خاص وقتی که خط متحرک به دور محوری که با آن متقاطع است دوران نماید مخروط را دوار گویند . (از فرهنگ اصطلاحات علمی ). حجمی که بر اثر دوران کامل یکی مثلث قائم الزاوایه (ب ج د) به دور یکی از دو ضلعی که زاویه ٔ قائمه ٔ مثلث را تشکیل میدهند بوجود آید . پایه ٔ این حجم دایره و شعاع این دایره بالتبع برابر با طول ضلعی از مثلث است که دوران یافته «ب ج » و ارتفاع مخروط برابر با طول ضلع دوران کرده «ب د» یعنی خطی که از راس مخروط به مرکز دایره ٔ قاعده وصل می شود. و مولد مخروط، وتر مثلث قائم الزاویه یعنی خط «ج د» است . حجم این جسم برابر است با یک سوم حاصل ضرب طول ارتفاع آن درمساحت قاعده اش و مساحت سطح جانبی مخروط دوار، مساوی است با حاصل ضرب محیط قاعده اش در نصف و طول مولدش و سطح کل مخروط برابر است با حاصل جمع سطح جانبی با سطح قاعده ٔ آن .
- مخروط آبرفتی ؛ پنجه ٔ آبرفتی ، از آبرفت هائی است که بوسیله ٔ سیلابها در قسمت پائین رودخانه در دامنه ٔ کم شیب کوهستان جمع می شود و شکل پنجه یا نیمه مخروطی دارد که رأس آن به طرف کوهستان و قاعده ٔ آن به طرف دشت است . بخش مخروطمانند یا پنجه مانند آبرفت است که در آن جریان رود وارد دشت میشود یا با جریان رود آرام تری برخورد می کند اینگونه آبرفتها دارای چینه بندی متقاطع هستند وقطعات بزرگ سنگها قسمت رأس مخروط و قسمتهای ریزتر نزدیک قاعده ٔ مخروط قرار می گیرند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
- مخروط آتشفشانی ؛ بخش مخروطمانندی است که در نتیجه ٔ خروج مواد مذاب درونی و پس از پایان فعالیت آتشفشان تشکیل می شود و دهانه ٔ آتشفشان در بخش بالای آن واقع است . (از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
- مخروط دوار . رجوع به مخروط شود.
- مخروط مرکب ؛ نوعی مخروط. آتشفشانی است که معمولاً ابعاد بزرگی دارد و از طبقات متناوب گدازه و سنگها و خاکسترهای آتشفشانی بوجود می آید و به این ترتیب مخروط، ساختمانی شبیه به چینه بندی سنگهای رسوبی پیدا میکند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی ).
- مخروط مستدیر ؛ مخروطی که قاعده اش دایره باشد.
- مخروط مستدیر قائم ؛ مخروط دوار. مخروط. رجوع به مخروط شود.
- مخروط ناقص ؛مخروط ناقص دوار. حجمی است که بر اثر دوران یک ذوزنقه ٔ قائم الزاویه «ب ج ک د» در حول ساق آن «ب د» که بر دو قاعده ٔ «ب ج و د ک » عمود است به دست آید. ساق قائم ذوزنقه ٔ «ب د» ارتفاع و ساق مایل آن «ج ک » مولدمخروط ناقص است . به عبارت دیگر اگر مخروط را با صفحه ای بموازات قاعده اش قطع کنیم حجمی که میان این مقطعو قاعده ٔ مخروط حاصل می شود مخروط ناقص خواهد بود.
این حجم دو قاعده دارد یکی به شعاع «د ک » و دیگری به شعاع «ب ج » که اولی را میتوان نتیجه ٔ مقطع یاد شده و دومی را قاعده ٔ مخروط اصلی دانست . حجم این جسم برابر است با یک سوم حاصلضرب طول ارتفاع در حاصل جمع مساحت های دو قاعده و جذر حاصلضرب آنها (واسطه ٔ هندسی آنها) k00l)_&tl;rb&tg;که &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;R&tl;naps/&tg; و&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;e&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;R&tl;naps/&tg;شعاعهای دو قاعده ٔ مخروط ناقص و &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;h&tl;naps/&tg; ارتفاع این حجم یعنی &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;V&tl;naps/&tg; است یا&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=tnedni&tg;( &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;e&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;B&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;BA&tl;naps/&tg;+ &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;e&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;B&tl;naps/&tg; + &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;B&tl;naps/&tg;) &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;h&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;31&tl;naps/&tg; = &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;V&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;که &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;h&tl;naps/&tg;ارتفاع و &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;B&tl;naps/&tg; و &tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;e&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;B&tl;naps/&tg; مساحت های دو قاعده ٔ مخروط ناقص است .&tl;rb&tg;);"">

مخروط.[ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) . شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).


مخروط. [ م َ ] ( ع ص ) خراشیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پوست کنده شده و رندیده شده. ( ناظم الاطباء ). تراشیده : آبگینه های بغدادی مجرود و مخروط دیدم که از آن بغدادی به دیناری خریده بودند که به سه درم فروختند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 616 ). || ( اِ ) جسمی که به شکل گزر یعنی زردک ، یک سر آن سطبر و یک سر آن باریک باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). هر جسمی که بشکل [ کله ] قند و یا بار صنوبر باشد. ( ناظم الاطباء ) :
و آن سیب چو مخروط یکی گوی طبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد.
منوچهری.
|| ( اصطلاح هندسی ) جسمی است که قاعده او دایره باشد یا شکلی دیگر، وز آنجا کمتر همی شود تا نزدیک نقطه سپری شود و او را ستونی باشد قاعده آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن مخروط و آن ستون یکی باشد و سر مخروط مرکز آن دایره بود که بر بالا بود اگر ستون راست بود مخروط او نیز راست بود، و اگر ستون کژ بود مخروطش نیز کژ بود، و مخروطه همیشه سه یک ستونش باشد، و تیر او آن خط باشد که از سر او به مرکز قاعده آید، و پهلوش آن خط راست است کز سر او به محیط قاعده آید. ( التفهیم ص 26 ). شکلی فضائی است که از مکان خط راست گذرنده بر نقطه ثابت «د» رأس مخروط و متکی به منحنی مسطح حاصل می شود اگرمنحنی مذکور دایره باشد مخروط را دایره گویند. در حالت خاص وقتی که خط متحرک به دور محوری که با آن متقاطع است دوران نماید مخروط را دوار گویند . ( از فرهنگ اصطلاحات علمی ). حجمی که بر اثر دوران کامل یکی مثلث قائم الزاوایه ( ب ج د ) به دور یکی از دو ضلعی که زاویه قائمه مثلث را تشکیل میدهند بوجود آید . پایه این حجم دایره و شعاع این دایره بالتبع برابر با طول ضلعی از مثلث است که دوران یافته «ب ج » و ارتفاع مخروط برابر با طول ضلع دوران کرده «ب د» یعنی خطی که از راس مخروط به مرکز دایره قاعده وصل می شود. و مولد مخروط، وتر مثلث قائم الزاویه یعنی خط «ج د» است. حجم این جسم برابر است با یک سوم حاصل ضرب طول ارتفاع آن درمساحت قاعده اش و مساحت سطح جانبی مخروط دوار، مساوی است با حاصل ضرب محیط قاعده اش در نصف و طول مولدش و سطح کل مخروط برابر است با حاصل جمع سطح جانبی با سطح قاعده آن.
- مخروط آبرفتی ؛ پنجه آبرفتی ، از آبرفت هائی است که بوسیله سیلابها در قسمت پائین رودخانه در دامنه کم شیب کوهستان جمع می شود و شکل پنجه یا نیمه مخروطی دارد که رأس آن به طرف کوهستان و قاعده آن به طرف دشت است. بخش مخروطمانند یا پنجه مانند آبرفت است که در آن جریان رود وارد دشت میشود یا با جریان رود آرام تری برخورد می کند اینگونه آبرفتها دارای چینه بندی متقاطع هستند وقطعات بزرگ سنگها قسمت رأس مخروط و قسمتهای ریزتر نزدیک قاعده مخروط قرار می گیرند. ( از فرهنگ اصطلاحات علمی ).

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) از اشکال هندسی، شبیه کله قند، کله قندی.
۲. (صفت ) [قدیمی] تراشیده شده، خراطی شده.

دانشنامه عمومی

سَروی. زبانزدِ دانشی. در یونانی هم konos گفته می شود به چَم میوۀ سرو (از واژه یاب استاد پرتو). در زبانِ کوچه "کَله کَندی" (کَله قندی) است.


مخروط یکی از گونه های هرم است که قاعدهٔ آن دایره است.
کتاب درسی هندسه دبیرستان ایران
یک مخروط یک شکل هندسی سه بُعدی است که از پایهٔ تختش (سطح مقطع مخروط) به آرامی یا به سرعت (به سطح قاعده و ارتفاع بستگی دارد) تا راس باریک می شود. به طور جزئی تر شکلی جامد است که به یک صفحهٔ پایه (سطح مقطع مخروط)، محدود می شود و سطح جانبی آن نیز مکان هندسی خطوط راستی است که نوک مخروط را به نقاط پیرامون پایه (سطح مقطع) پیوند می زنند. واژهٔ مخروط گاهی به رویهٔ این جسم توپر گفته می شود و گاه تنها به رویهٔ پهلویی آن.
مخروط ها می توانند به صورت قائم یا اریب باشند. لازم است ذکر شود که حجم یک مخروط اریب با مساحت سطح مقطع معین و ارتفاع مشخص، با حجم یک مخروط قائم با همان مساحت و ارتفاع معین، برابر است.
حجم V {\displaystyle V} یک مخروط جامد یک سوم مساحت سطح پایه b {\displaystyle b} ضرب در ارتفاع h {\displaystyle h} است.

دانشنامه آزاد فارسی

مخروط (ریاضیات). مخروط (ریاضیات)(cone)
مخروط
در هندسه، جسمی محدود به یک دامنه از سطح مخروطی(← سطح_مخروطی) و صفحهای که همۀ مولدها را در یک طرف رأسقطع می کند، ولی از رأس نمی گذرد. مقطع صفحه با سطح مخروطی را قاعدۀ مخروط، و اگر این قاعده دایره باشد، مخروط حاصل را مخروط مستدیرمی نامند. مخروط مستدیری که ارتفاع آن یا عمودِ وارد از رأس بر صفحۀ قاعده اش از مرکزدایره بگذرد، مخروط مستدیر قائماست. این مخروط از دَوَران یک مثلث قائم الزاویهحول یک ضلع مجاوربه زاویۀ قائمهاش پدید می آید و به همین سبب، به مخروط دوارنیز معروف است. حجم مخروط مستدیر قائمی به ارتفاع h و شعاع قاعدۀ r، برابر اسـت با ۱/۳ πr۲h. اگر در این مخروط طول مولد از رأس تا محیطقاعدهرا l بنامیم، مساحتسطح جانبی، یعنی سطح بین رأس و قاعده برابر πrl است. از آن جا که مساحت قاعده برابر πr۲است، مساحت سطح کل برابر است با(πrl + πr۲ = πr (l+r

مخروط (گیاه شناسی). مخروط (گیاه شناسی)(cone)
مخروط
ساختار تولیدمثلی مخروطیانو سیکادها. استروبیلنیز نامیده می شود. مخروط متشکل از یک محور مرکزی است که با چند برگ تغییرشکل یافتۀ هم پوشانندۀ شبه فلس، و حامل اندام های تولیدمثلی، احاطه می شود. مخروط های نر و ماده معمولاً جدا از هم قرار دارند؛ مخروط نر دارای کیسه های گردۀحاوی دانه های گرده، و مخروط ماده که بزرگ تر است، دارای تخمک های حاوی تخمزایا یاختۀ تخماست. دانۀ گرده با باد از مخروط نر به مخروط ماده منتقل می شود که این عمل به بادخواهی (آنموفیلی)معروف است. دانه درون مخروط ماده تکوین می یابد و با بازشدن فلس در هوای خشک، که شرایط مناسبی برای انتشار دانه است، رها می شود. در برخی از گروه ها، مانند کاج ها، بلوغ مخروط دو یا حتی سه سال طول می کشد. مخروط ارسفلس هایی گوشتی دارد که با اتصال به یکدیگر ساختاری سته مانندایجاد می کنند. گروهی از نهان دانگان، یعنی درختان توسکا، نیز ساختارهای مخروط ماننددارند. ساختارهای اخیر، بقایای چوبی شاتونهای مادۀ کوتاه و حاوی میوه های توسکایند.

پیشنهاد کاربران

همپرتو، قیفوار

در پارسی " سروین "

قوچ

قیف

کله قندی

مخروط = کاجدیس
مکعب = تاسدیس
مکعب مستطیل = تَخدیس
کره = گوی

سروی، کاجی


کلمات دیگر: