کلمه جو
صفحه اصلی

بیهوشی


مترادف بیهوشی : اغما، بی حسی، بی خودی، غش، کما

متضاد بیهوشی : هوشیاری

فارسی به انگلیسی

anesthesia, swoon, syncope, unconsciousness, anaesthesia

unconsciousness, anaesthesia


swoon, syncope, unconsciousness


فارسی به عربی

تخدیر , دهشة , صرع

مترادف و متضاد

fit (اسم)
حمله، هیجان، بیهوشی، بند، تشنج، غش، قسمتی از شعر یا سرود

astonishment (اسم)
حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگی

stupefaction (اسم)
بهت، گیجی، بیهوشی، گیج سازی، تخدیر

stupidity (اسم)
مزخرف، سفاهت، بیهوشی، بی علاقگی، خیره سری، خریت، حماقت، سبک سری، کند ذهنی

faint (اسم)
بیهوشی، ضعف، غش

anesthesia (اسم)
بیهوشی، بی حسی، داروی بیهوشی، حسگیر، هوش بری

trance (اسم)
بیهوشی، نشئه، از خود بیخودی

epilepsy (اسم)
حمله، بیهوشی، بیماری صرع

swoon (اسم)
بیهوشی، ضعف، غش

insensibility (اسم)
بیهوشی، بی حسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی

اغما، بیحسی، بیخودی، غش، کما ≠ هوشیاری


فرهنگ فارسی

۱ - بیهوش بودن ۲ - بیقراری بی ادراکی. یا داروی بیهوشی . دارویی که بواسط. آن شخصی را بیهوش کنند .

فرهنگ معین

(حامص . ) ۱ - بی هوش بودن . ۲ - بی فراستی ، بی ادراکی . ، داروی ~دارویی که به واسطة آن شخصی را بی هوش کنند.

لغت نامه دهخدا

بیهوشی. ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیهوش. بی حسی. ازحال رفتگی. بی خویشتنی. بیخودی. اغماء. غشی. غمی. ( یادداشت مؤلف ). فقدان درد یا حس در نتیجه بکار بردن داروی بیهوشی یا بعلت دیگر :
ز بیهوشی زمانی بی خبر ماند
بهوش آمد بکار خویش درماند.
نظامی.
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیش دردهند.
سعدی.
- داروی بیهوشی ؛ دارویی که بواسطه آن شخص را مدهوش سازند. ( ناظم الاطباء ). بیهوشانه :
جرعه ای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بیهوشی که در می کرده اند.
سعدی.
|| بی شعوری. بی عقلی. ( ناظم الاطباء ). || مستی. سکر. ( یادداشت مؤلف ) : گفتم که حکما چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که در بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد. حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد. ( سفرنامه ٔناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 2 ).
سماعی که چون دل بگوش آورد
ز بیهوشیم باز هوش آورد.
نظامی.
تو مپندار که آشفتگی از سر بنهاد
یا ز بیهوشی و مستی بخبر بازآمد.
سعدی.
هوش ، یار تو به که بیهوشی
هوشیاری تو باده کم نوشی.
اوحدی.
|| کندذهنی. بی فراستی. کم فراستی. خنگی. خرفتی. ( یادداشت مؤلف ). بی فراستی. ( ناظم الاطباء ). || آشفتگی. ازخودبیخودگشتگی : امیرمحمود، دزدیده مینگریست و شیفتگی و بیهوشی برادرش را میدید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253 ). رجوع به بیهشی شود. || ( اصطلاح صوفیه ) مقام طمس را گویند که در آن صفات محو شود. ( از اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. بی هوش بودن.
۲. کندذهنی، کودنی.

دانشنامه عمومی

ناهشیاری (از دست دادن هوشیاری و حافظه به صورت موقت)
بی دردی (از دست دادن حس درد)
شلی عضلانی
بیهوشی در پزشکی و دندانپزشکی حالت القاءشده ای است که در آن، فرد به صورت ارادی و غیرارادی کنترلی بر قسمتی از جسم، یا تمام جسم و محیط فیزیکی خود ندارد و به طور موقت می تواند موجب بی دردی، فلج موضعی و حتی فراموشی شود. این روند موجب تضعیف یا سرکوب برگشت پذیر دستگاه عصبی مرکزی شده که باعث از بین رفتن احساس و واکنش به محرک های بیرونی می شود. فراموشی و از بین بردن هوشیاری دو جنبهٔ مهم حالت بیهوشی هستند.بیهوشی در پزشکی در اعمال جراحی و دندانپزشکی به کار می رود و یک یا چند حالت زیر را فراهم می کند:
۱- بی دردی (شامل کاهش یا جلوگیری از احساس درد) ۲- فلج عضلانی ۳- فراموشی (فراموشی حافظه) ۴- از بین بردن هوشیاری.
بیهوشی به سه شکل امکان پذیر است: ۱- بیهوشی عمومی فرایندی است که در آن فعالیت دستگاه عصبی مرکزی به صورت کامل متوقف شده و در نتیجه بیمار بیهوش می شود. ۲- آرام بخشی نوعی از بیهوشی است که در آن فرد به صورت کامل بیهوش نیست. در این روش انتقال تکانه های عصبی بین قشر مغز و دستگاه کناره ای متوقف می شود که سبب حالت آرامبخشی می شود و حافظهٔ بلندمدت را مختل می کند. ۳- بی حسی منطقه ای که در آن انتقال تکانه های عصبی از طریق سیستم عصبی بین بافت هدف و طناب نخاعی متوقف می شود که باعث از بین رفتن حس در بافت هدف می شود و بیمار کاملاً هوشیار است.

دانشنامه آزاد فارسی

بی هوشی (unconsciousness)
در پزشکی، کاهش سطح هوشیاری، به علت اختلال در خون رسانی به مغز. علت ممکن است ضربه، مسمومیت، التهاب یا عفونت باشد و گاه به اغما یا منگی منجر می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بیهوشی (اغماء، غش) به زوال شعور و عقل می گویند، از هوش رفتن نیز معنای دیگر آن است. از آن در باب هایی نظیر طهارت، صلاة، صوم، حج، مضاربه، وکالت، و نکاح سخن رفته است.
۱)بیهوشی- از آن جهت که موجب زوال عقل و شعور آدمی است- شخص را از اهلیت، خارج می کند. بدین معنا که آنچه مشروط به عقل است، اهلیّت آن را ندارد. ازاین رو، تکلیف، به فرد بیهوش متوجّه نمی شود؛ چون از شرایط عمومی همه ی تکالیف، عاقل بودن انسان است.
۲)در فرض توجّه تکلیف به او قبل از بیهوشی، مکلف به ادای آن در حال بیهوشی نخواهد بود. و نیز عمل خلافی که در حال بیهوشی از فرد سر می زند بزه و گناه شمرده نمی شود و مستحق کیفر نیست.
۳) همچنین بر عقد یا ایقاعی که از شخص در حال بیهوشی صادر شده اثری مترتّب نمی گردد.
۴)از شرایط ثبوت و نیز استمرار ولایت برای ولی، عقل است؛ از این رو در حال بیهوشی ولایتی برای وی نخواهد بود.

بیهوشی سبب بطلان وضو
از اسباب بطلان وضو بنابر مشهور، بیهوشی است. بر بطلان، ادعای اجماع نیز شده است.

بیهوشی در اثنای نماز
بیهوشی در اثنای نماز، موجب بطلان آن می گردد.

بیهوشی در تمام وقت نماز
...

پیشنهاد کاربران

کما

اغما

Stupidness

به معنای کما .
نام یک کتاب زیبا نوشته ی گُردِن کُرمن نیز هست .
این کتاب مناسب سنین بالای ۱۲ سال است و ژانر آن رئال است . می توانید آن را از انتشارات پرتقال مطالعه کنید .
این کتاب زیبا درباره ی پسری به نام چیس است که ( به دلایلی که نمی گویم و باید در کتاب بخوانید ! ) از پشت بام می افتد و حافظه اش را از دست می دهد ، او می داند چگونه کار هایش را انجام بدهد ، اما به یاد ندارد که در گذشته آنها را انجام داده یا خیر ، او حتی والدین خود را از یاد برده ، و حتی دیگر خودش هم به یاد ندارد . او که در گذشته پسر خیلی خوبی نبوده ، حالا یک فرصت دوباره دارد تا آدم بهتری نسبت به گذشته اش باشد .
این کتاب یکی از کتاب های مورد علاقه ی من است و واقعا پیشنهادش می کنم .
با چیس همراه شوید در سفری که او به دنبال گذشته اش و اینده ای بهتر برای خود است !


کلمات دیگر: