کلمه جو
صفحه اصلی

ایر

فرهنگ فارسی

( آیر ) جمع ایر
( اسم ) آلت تناسل مرد نره شرم مرد.
باد صبا و باد شمال

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - دمل و جوش های ریز با خارش و سوزش بسیار. ۲ - آلت تناسلی مرد.

لغت نامه دهخدا

ایر. [ اَی ْی ِ ] (ع اِ)باد صبا و باد شمال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


ایر. (اِ) جوششی باشد ریزه و باخارش و سوزش بسیار و آن را به عربی شری گویند. (برهان ). جوششی باشد ریزه و با خارش و سوزش که بسبب خون به صفرا آمیخته شده بشره را سرخ گرداند و بعربی شری گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). دانه های خرد که بر اندام برآید و خارش و سوزش بسیار کند و به عربی شری گویند. (رشیدی ). جوششی ریزه و با خارش که بر بدن آدمی برآید ونبات اللیل گویند. (ناظم الاطباء). || دمل . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (انجمن آرا).


ایر. (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تراشه ٔ سیم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). براده ٔ نقره . (ناظم الاطباء). || هر باد گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


ایر. [ اَ ] (ع اِ) نره . ج ، ایور، آیار، آیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آلت تناسل . (برهان ) (هفت قلزم ). ذکر و قضیب . (غیاث ). ذکر. (مهذب الاسماء). شرم مرد. قهبلس . زب .(یادداشت بخط مؤلف ). || فرزند نرینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || من یطل ایر ابیه ینتطق به ؛ ای کثر اخوته ، اشتد ظهره . (منتهی الارب )؛ کسی که برادرانش بسیار بودند پشتش بدانها استوارباشد و ارجمند گردد. (ناظم الاطباء). || باد صبا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


ایر. [ اَ ](اِ) آلت تناسل . (برهان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.


ایر. [ اَی ْی َ ] (ع اِ) سنگ سخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).


( آیر ) آیر. [ ی ُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَیر.
ایر. ( اِ ) جوششی باشد ریزه و باخارش و سوزش بسیار و آن را به عربی شری گویند. ( برهان ). جوششی باشد ریزه و با خارش و سوزش که بسبب خون به صفرا آمیخته شده بشره را سرخ گرداند و بعربی شری گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). دانه های خرد که بر اندام برآید و خارش و سوزش بسیار کند و به عربی شری گویند. ( رشیدی ). جوششی ریزه و با خارش که بر بدن آدمی برآید ونبات اللیل گویند. ( ناظم الاطباء ). || دمل. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

ایر. [ اَ ]( اِ ) آلت تناسل. ( برهان ). رجوع به ماده بعد شود.

ایر. [ اَ ] ( ع اِ ) نره. ج ، ایور، آیار، آیر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). آلت تناسل. ( برهان ) ( هفت قلزم ). ذکر و قضیب. ( غیاث ). ذکر. ( مهذب الاسماء ). شرم مرد. قهبلس. زب.( یادداشت بخط مؤلف ). || فرزند نرینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || من یطل ایر ابیه ینتطق به ؛ ای کثر اخوته ، اشتد ظهره. ( منتهی الارب )؛ کسی که برادرانش بسیار بودند پشتش بدانها استوارباشد و ارجمند گردد. ( ناظم الاطباء ). || باد صبا. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ایر. ( ع اِ ) پنبه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تراشه سیم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). براده نقره. ( ناظم الاطباء ). || هر باد گرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ایر. [ اَی ْی َ ] ( ع اِ ) سنگ سخت. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ).

ایر. [ اَی ْی ِ ] ( ع اِ )باد صبا و باد شمال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

آلت تناسلی مرد.

دانشنامه عمومی

آیر. آیر دهستانی در استان آستوریاس اسپانیا است.
فهرست دهستان های آستوریاس
در این دهستان ۱۴٬۷۸۶ نفر زندگی می کنند. مساحت این دهستان ۳۷۵٫۸۹ کیلومتر مربع است.

دانشنامه آزاد فارسی

آیر. آیْر (Air)
(یا: آزبن۱) منطقه ای کوهستانی در صحرا۲، واقع در مرکز نیجر. جمعیت آن را طَوارِق۳ تشکیل می دهند، که به کشتِ واحه ای مشغول و چادرنشین اند.

اِیْر (Ayr)
اِیْر
11675500-1.jpg
مرکز اداری ایرشِر جنوبی، جنوب غربی اسکاتلند، در مَصَبّ رود ایر، با ۴۸هزار نفر جمعیت (۱۹۹۱). ارتباط تنگاتنگی با رابرت برنزشاعر دارد. صنایع آن عبارت اند از ماهی گیری، الکترونیک، کشتی سازی در ترونو تولید قطعات هواپیما. پارک میراث ملّی بِرنز، واقع در ۴کیلومتری جنوب مرکز شهر، کلبۀ زادگاه رابرت برنز در قرن ۱۸ را در خود جا داده است. نخستین پل شهر در قرن ۱۳م ساخته شد و در ۱۴۹۰م جای خود را به پُل سنگی داد که در ۱۵۸۸ بازسازی شد. ایر تفرجگاه مورد علاقۀ اسکاتلندی ها و محل برگزاری مسابقۀ اسب دوانی ملی اسکاتلند است. فرودگاه بین المللی گلاسگو پرستویکدر ۶کیلومتری شمال مرکز شهر قرار دارد.

گویش بختیاری

کهیر.


واژه نامه بختیاریکا

( اَیَر (ار) ) اگر

پیشنهاد کاربران

ایر که جمع آن ایران است و به معنی آزاده

در زبان لری بختیاری به معنی
اگر
Aear

ایر
ایران که از ایر - آن ساخته شده تنها به کشور ایران کنونی نمی گویند بلکه/ بساکه ایران تاریخی پهناورتر بوده و چِرایی آن هم نام کشورهای جدا شده به دست بیگانگان بد اندیش بوده است :
افغانستان : ایرات < هَرات
پاکستان : ایرپاک< آتش پاک چون تنها آتش ، آخشیج یا عنصر پاک کُننده است یا نام بَلوچستان هم با ایر رپت دارد :
بَلوچ : بَل - اوچ < بَل = سپید، روشنی که از خورشید و آتش و نور پدید می آید ، مثال های ( متال/ مَتَل های اروپایی : ( bella, blond, flash ( blash . . .
کشورهای تورانی ( تورَکی ) :
آتیر : آ - تیره : پاد یا ضد تیره ینی روشنی که تیر به تور بدل و آلیده شده همان گونه که : اِتِر اروپایی هم همین آتیر که سپستر می شود : آدیر، آذیر ، آگیر ، آدَر ، آذَر ، آگُر. . .
جمهوری آذربایجان = اَران
عراق و کُردها = ایراک یا ایراج
عرب ها : واژه اَرَب : اَر - ب ، از " اَر" به مینه : ایر ، که پسین تر ها به " اَل و آل " دگریده شده ، همان خورشید و آتش و نور است.

ایر
اَرمنستان یا آرمَنِستان هم با " اَر و آر " خورشید به نام نماد آسمانی و مادی خدا رپت دارد.
آلمان : آل یا آر هم همین نور و شید و روشنایی است و مان هم چند مینه دارد : مَردم ، اندیشه ، خانه و کاشانه

گروگان

گروگان. [ گ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل. ( برهان ) . قضیب. ( آنندراج ) . کیر و لند. ( جهانگیری ) . کیر. نره ٔ مرد که آلت تناسل باشد :
چیزی بر من نیست ز دو چیز عجب تر
هرچند عجبهای جهان است فراوان
از پیر جهان گشته ٔ ناگشته مهذب
وز کودک می خورده ٔ ناخورده گروگان.
دهقان علی شطرنجی.
ای پسر تا به میان پای تو درنگرستم
جز بیک چشم گروگان بتو برنگرستم.
سوزنی ( از آنندراج ) .
ای که به یک تیز تو به نیمشب اندر
چشم گروگان خفته گردد بیدار.
سوزنی.
گروگان خوهی سرخ و مرغول رومه
بسختی چو خاره به تیزی چو خاده.
سوزنی.
من به کنجی در پست خفته بودم سرمست
در گروگان زده دست از برای جلقو.
سوزنی.

اَئُرَ: ( اوستایی ) پایین، پست، پایین تر

ایر
از واژه ی ایر می توان واژه های وَندی فراوانی ساخت :
ایروَند : کشوروند یا شهروند ایران
ایرال یا ایرو : یِکان پول ایران
نیر یا اَنیر : ناایرانی
ایران : کشور ایران
ایردوت : دودمان ایرانی
ایرویچ ، ایربیچ ، ایربَچ : نژاد ایرانی
ایروان : نام شهر پای تخت ارمنستان
ایرکند : نام شهر
ایرستان : نام پهنه
ایرلان ، ایرلاد : نام کشور ایرلند
ایرات : نام کهن شهر هِرات
ایرشید : فروغ ایران
ایرسان : مانند ایران
ایروَش : ایران گونه




کلمات دیگر: