کلمه جو
صفحه اصلی

سهام


مترادف سهام : تیرها، اوراق مشارکت، سهم ها، نصیب ها، بهره ها، بخش ها، پاره ها

برابر پارسی : دانگ ها، بخش ها، انباز ها

فارسی به انگلیسی

equities

فارسی به عربی

سهم , صف

فرهنگ اسم ها

اسم: سهام (پسر) (عربی) (تلفظ: sahām) (فارسی: سَهام) (انگلیسی: saham)
معنی: سهم ها، بهره ها، تیرهای کمان، نصیب ها، قسمت ها

مترادف و متضاد

bonds (اسم)
سهام

shares (اسم)
سهام

stocks (اسم)
سهام

debentures (اسم)
سهام

تیرها


اوراق‌مشارکت، سهم‌ها


نصیب‌ها، بهره‌ها


بخش‌ها، پاره‌ها


۱. تیرها
۲. اوراقمشارکت، سهمها
۳. نصیبها، بهرهها
۴. بخشها، پارهها


فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع سهم ( متداول در فارسی ) ۱ - نصیب ها حظ ها . ۲ - تعداد برگه های شرکت در کارخانه و جز آن . یا صاحب ( دارنده ) سهام . کسی که دارای چند سهم از یک شرکت بانک و غیره باشند .
لاغری و باریکی تغییر چهره
در مرحله سه در مرتبه سه سیم .

فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سهم ، تیرها.
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سهم . ۱ - نصیب ها. ۲ - برگه هایی مبنی بر شریک بودن در سرمایة کارخانه یا شرکت .

(س ) [ ع . ] (اِ.) جِ سهم ؛ تیرها.


( ~ .) [ ع . ] (اِ.) جِ سهم . 1 - نصیب ها. 2 - برگه هایی مبنی بر شریک بودن در سرمایة کارخانه یا شرکت .


لغت نامه دهخدا

سهام . [ س َ ] (ع اِ) شدت حرارت تابستان . (غیاث ) (آنندراج ). باد گرم و شدت گرما و افروختگی آن . (منتهی الارب ). باد گرم . (مهذب الاسماء). || لعاب شیطان و آن تار عنکبوت مانندی است که از هوا فرودآید در سختی گرما و نیست شود. (آنندراج ) (منتهی الارب ).


سهام . [ س َه ْ ها ] (ع ص ) تیرانداز. (غیاث ) (آنندراج ). کمانکش . کماندار. تیرانداز. (ناظم الاطباء).


سهام . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سهم ،به معنی تیر. (غیاث ) (آنندراج ) (دهار) :
هست سهام تو در دو دیده ٔ حاسد
گویی کز خواب کرده اند سهامت .

مسعودسعد.


بر شق سهام و مشق سنان و حسام صحایف عمر آن مخاذیل تباه و سیاه گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ج ِ سهم ، به معنی حصه . بهره .

سهام . [ س ُ ] (ع اِمص ) لاغری و باریکی . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || تغییر چهره . (غیاث ) (آنندراج ). تغییر رای . (منتهی الارب ). || بیماری شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


سهام. [ س َ ] ( ع اِ ) شدت حرارت تابستان. ( غیاث ) ( آنندراج ). باد گرم و شدت گرما و افروختگی آن. ( منتهی الارب ). باد گرم. ( مهذب الاسماء ). || لعاب شیطان و آن تار عنکبوت مانندی است که از هوا فرودآید در سختی گرما و نیست شود. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

سهام. [ س َه ْ ها ] ( ع ص ) تیرانداز. ( غیاث ) ( آنندراج ). کمانکش. کماندار. تیرانداز. ( ناظم الاطباء ).

سهام. [ س ِ ] ( ع اِ ) ج ِ سهم ،به معنی تیر. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( دهار ) :
هست سهام تو در دو دیده حاسد
گویی کز خواب کرده اند سهامت.
مسعودسعد.
بر شق سهام و مشق سنان و حسام صحایف عمر آن مخاذیل تباه و سیاه گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ج ِ سهم ، به معنی حصه. بهره.

سهام. [ س ُ ] ( ع اِمص ) لاغری و باریکی. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || تغییر چهره. ( غیاث ) ( آنندراج ). تغییر رای. ( منتهی الارب ). || بیماری شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).، سه ام. [ س ِ اُ ] ( عدد ترتیبی ، ص نسبی ) سوم. سیم : جواب سه ام آن است که... ( ابوالفتوح رازی ). پس علی روز سه ام [ بعد از ضربت عبدالرحمن ملجم ] از جهان بیرون رفت. ( مجمل التواریخ و القصص ).

فرهنگ عمید

۱. = سهم٢
۲. (اقتصاد ) برگۀ بهادار از سرمایۀ یک کارخانه یا شرکت.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:سهم

پیشنهاد کاربران

درزبان عربی به معنی تیرکشنده عشق است


سهام یعنی سهم یا حق کسی

در پهلوی " زون zovan ، ذانگ " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
زوندار = سهامدار
هنبازیک زونی = شرکت سهامی

سهام ( Stake ) :[اصطلاح کازینو]مبلغی که روی نتیجه بازی کازینو شرط بندی می شود.

Stock Returns

سهام - سهم - دانگ
one of the parts into which ownership of a company is divided

to divide something between two or more people




کلمات دیگر: