سبلان
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: سبلان (پسر) (فارسی) (تلفظ: sabalān) (فارسی: سبلان) (انگلیسی: sabalan)
معنی: نام کوهی در آذربایجان، ( = سولان ) ( اعلام ) ) رشته کوه آتشفشانی در شمال غربی ایران، در استان های اردبیل و آذربایجان شرقی، بلندترین قله اش متر ارتفاع دارد، دارای چشمه های آب گرم و آب سرد فراوان است، ) سبلان، سالم بن عبدالله، محدّث و فقیه اهل مدینه و از راویان موثّق
معنی: نام کوهی در آذربایجان، ( = سولان ) ( اعلام ) ) رشته کوه آتشفشانی در شمال غربی ایران، در استان های اردبیل و آذربایجان شرقی، بلندترین قله اش متر ارتفاع دارد، دارای چشمه های آب گرم و آب سرد فراوان است، ) سبلان، سالم بن عبدالله، محدّث و فقیه اهل مدینه و از راویان موثّق
فرهنگ فارسی
کوه مخروطی آتشفشانی خاموشی است در شمال شرقی آذربایجان بارتفاع ۴۸۴۴ متر که قله آن از برف پوشیده شده و چشمه های گوگردی آب گرم در اطراف آن بسیار است . در جنوب سبلان دره آجی چای ( تلخه رود ) واقع شده و آن از جنوب غربی به شهند مربوط میگردد .
لقب سالم مولی مالک بن اوس و ابراهیم بن زیاد و خالد بن عبدالله شیخ خالد بن دهقان
لقب سالم مولی مالک بن اوس و ابراهیم بن زیاد و خالد بن عبدالله شیخ خالد بن دهقان
لغت نامه دهخدا
سبلان. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) لقب سالم مولی مالک بن اوس و ابراهیم بن زیاد و خالدبن عبداﷲ شیخ خالدبن دهقان. ( منتهی الارب ).
سبلان. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) سولان ، و آن کوهی باشد نزدیک اردبیل. ( برهان ). کوهی است عظیم و بلند در حوالی اردبیل و بشرافت مشهور و بسیاری از اهل اﷲ در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند. ( آنندراج ). نام کوهی عظیم مشرف به اردبیل از آذربایجان. ( معجم البلدان ). کوهی است از کوههای آذربایجان دارای 4812 گز ارتفاع ، و باآنکه از دوره های تاریخی آتش فشانهایی در این کوه دیده نشده معذلک دهانه های آتش فشانی متعدد و چشمه های آب گرم فراوان در آن موجود است. ( از جغرافیای غرب ایران ج 24 ). کوه سبلان در آذربایجان از جبال مشهور است و بلاد اردبیل و سراه و پیشکین و آباد و ارجاق و خیاو در پای آن کوه افتاده است. کوهی سخت بلند است و از پنجاه فرسنگ دیدارمیدهد، دورش سی فرسنگ باشد و قله او هرگز از برف خالی نبوده و بر آنجا چشمه است اکثر اوقات آب او یخ بسته بود از غلبه سرما. و در عجایب المخلوقات از رسول علیه السلام مروی است کسی که بخواند فسبحان اﷲ حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السموات و الارض و عیشاً و حین تظهرون یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحیی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون بعدد، آنچه بخوانند بنویسد خدا برای او حسنات بمقدار برفی که بر کوه سبلان بریزد میدهد. گفتند یا رسول اﷲ سبلان چیست ، فرمود کوهی است بین ارمنیه و آذربایجان بر آن چشمه ای است از چشمه های بهشت و در آن قبری است از قبور انبیاء، و در تاریخ مغرب گویند که آن چشمه را آبی در غایت سرد است و در حوالیش چشمه های آب سخت گرمست وسوزان و جاری است. ( نزهة القلوب ص 196 ) :
قبله اقبال قله سبلان دان
کو ز شرف کعبه دار قطب کمال است.
سبلان. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) سولان ، و آن کوهی باشد نزدیک اردبیل. ( برهان ). کوهی است عظیم و بلند در حوالی اردبیل و بشرافت مشهور و بسیاری از اهل اﷲ در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند. ( آنندراج ). نام کوهی عظیم مشرف به اردبیل از آذربایجان. ( معجم البلدان ). کوهی است از کوههای آذربایجان دارای 4812 گز ارتفاع ، و باآنکه از دوره های تاریخی آتش فشانهایی در این کوه دیده نشده معذلک دهانه های آتش فشانی متعدد و چشمه های آب گرم فراوان در آن موجود است. ( از جغرافیای غرب ایران ج 24 ). کوه سبلان در آذربایجان از جبال مشهور است و بلاد اردبیل و سراه و پیشکین و آباد و ارجاق و خیاو در پای آن کوه افتاده است. کوهی سخت بلند است و از پنجاه فرسنگ دیدارمیدهد، دورش سی فرسنگ باشد و قله او هرگز از برف خالی نبوده و بر آنجا چشمه است اکثر اوقات آب او یخ بسته بود از غلبه سرما. و در عجایب المخلوقات از رسول علیه السلام مروی است کسی که بخواند فسبحان اﷲ حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السموات و الارض و عیشاً و حین تظهرون یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحیی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون بعدد، آنچه بخوانند بنویسد خدا برای او حسنات بمقدار برفی که بر کوه سبلان بریزد میدهد. گفتند یا رسول اﷲ سبلان چیست ، فرمود کوهی است بین ارمنیه و آذربایجان بر آن چشمه ای است از چشمه های بهشت و در آن قبری است از قبور انبیاء، و در تاریخ مغرب گویند که آن چشمه را آبی در غایت سرد است و در حوالیش چشمه های آب سخت گرمست وسوزان و جاری است. ( نزهة القلوب ص 196 ) :
قبله اقبال قله سبلان دان
کو ز شرف کعبه دار قطب کمال است.
خاقانی.
و به برکه همچنین فرشته ای است و بکوهی از ناحیت آن که آن را سبلان گویند همچنین ملکی است. ( تاریخ قم ص 89 ).سبلان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) لقب سالم مولی مالک بن اوس و ابراهیم بن زیاد و خالدبن عبداﷲ شیخ خالدبن دهقان . (منتهی الارب ).
سبلان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) سولان ، و آن کوهی باشد نزدیک اردبیل . (برهان ). کوهی است عظیم و بلند در حوالی اردبیل و بشرافت مشهور و بسیاری از اهل اﷲ در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند. (آنندراج ). نام کوهی عظیم مشرف به اردبیل از آذربایجان . (معجم البلدان ). کوهی است از کوههای آذربایجان دارای 4812 گز ارتفاع ، و باآنکه از دوره های تاریخی آتش فشانهایی در این کوه دیده نشده معذلک دهانه های آتش فشانی متعدد و چشمه های آب گرم فراوان در آن موجود است . (از جغرافیای غرب ایران ج 24). کوه سبلان در آذربایجان از جبال مشهور است و بلاد اردبیل و سراه و پیشکین و آباد و ارجاق و خیاو در پای آن کوه افتاده است . کوهی سخت بلند است و از پنجاه فرسنگ دیدارمیدهد، دورش سی فرسنگ باشد و قله ٔ او هرگز از برف خالی نبوده و بر آنجا چشمه است اکثر اوقات آب او یخ بسته بود از غلبه ٔ سرما. و در عجایب المخلوقات از رسول علیه السلام مروی است کسی که بخواند فسبحان اﷲ حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السموات و الارض و عیشاً و حین تظهرون یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحیی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون بعدد، آنچه بخوانند بنویسد خدا برای او حسنات بمقدار برفی که بر کوه سبلان بریزد میدهد. گفتند یا رسول اﷲ سبلان چیست ، فرمود کوهی است بین ارمنیه و آذربایجان بر آن چشمه ای است از چشمه های بهشت و در آن قبری است از قبور انبیاء، و در تاریخ مغرب گویند که آن چشمه را آبی در غایت سرد است و در حوالیش چشمه های آب سخت گرمست وسوزان و جاری است . (نزهة القلوب ص 196) :
قبله ٔ اقبال قله ٔ سبلان دان
کو ز شرف کعبه دار قطب کمال است .
و به برکه همچنین فرشته ای است و بکوهی از ناحیت آن که آن را سبلان گویند همچنین ملکی است . (تاریخ قم ص 89).
قبله ٔ اقبال قله ٔ سبلان دان
کو ز شرف کعبه دار قطب کمال است .
خاقانی .
و به برکه همچنین فرشته ای است و بکوهی از ناحیت آن که آن را سبلان گویند همچنین ملکی است . (تاریخ قم ص 89).
دانشنامه عمومی
سبلان با ارتفاع ۴۸۱۱ متر از سطح دریا از کوه های مرتفع ایران است که در شمال غرب این کشور و در استان اردبیل قرار دارد. سبلان دومین قله بلند ایران پس از دماوند است و یکی از۱۵۱۵قله بسیار برجستهٔ جهان به شمار میرود.سبلان یک کوه آتشفشانی فعال است که در مرحلهٔ فومرولیو بوده و در بالای قله آن دریاچه کوچکی قرار دارد. سبلان به خاطر آبگرم های طبیعی دامنه کوه، طبیعت تابستانی زیبا و پیست اسکی آلوارس مورد توجه گردشگران است. همچنین برخی کوه سبلان را محل بعثت پیامبر ایران (زرتشت) می دانند. نمونه ای از آن در کتاب چنین گفت زرتشت، اثر نیچه، مشاهده می شود که به پایین آمدن زرتشت از کوه سبلان اشاره کرده است. و از این نظر مکانی مقدس و مورد احترام است که حتی در میان بومیان و عشایر منطقه به نام آن قسم یاد می شود.
مسیر شمال شرقی (مسیر رایج)، که از آبگرم شابیل واقع در جنوب شهر لاهرود در جاده اردبیل به مشکین شهر آغاز می شود و با عبور از پناهگاه به وسیله یال شرقی به قله می رسد. مسیر پناهگاه تا قله کاملاً پاکوب بوده و مشخص است و در بیشتر قسمت های آن پرچم های راهنما وجود دارد. این جبهه ساده بوده و کوهنوردان معمولی به راحتی صعود تابستانه را در چند ساعت (صبح تا ظهر) انجام می دهند.
مسیر غربی، که از پای دریاچه قره گل شروع می شود و پس از گذر از هرم چال و یخچال عظیم هرم به جان پناه غربی و سپس قله سبلان می رسد.
مسیر جنوبی، که از سمت جنوب قله آغاز می شود و در نزدیکی قله به وسیله یال شرقی به قله منتهی می شود. در این مسیر جان پناهی وجود ندارد. این جبهه سخت ترین راه صعود به این قله می باشد که از سنگ های بزرگ تشکیل شده است. پیست اسکی آلوارس که یکی از مجهزترین پیست های اسکی ایران است در این مسیر قرار دارد.
کوه سبلان در ۳۵ کیلومتری غرب شهر اردبیل و ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان مشگین شهر واقع است. از لحاظ تقسیمات اداری استان اردبیل، این کوه در مرز بین بخش مرکزی شهرستان اردبیل و بخش لاهرود شهرستان مشگین شهر واقع می باشد. این کوه در طول جغرافیایی ۴۷ درجه و ۵۰ دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی ۳۸ درجه و ۱۷ دقیقه شمالی قرار گرفته است. برای این کوه عظیم ۶۰ کیلومتر طول و ۴۵ کیلومتر پهنا تخمین می زنند و سطحی که به وسیله آن در آذربایجان قرار گرفته نزدیک به ۶۰۰۰ کیلومتر مربع است.
کوهستان سبلان به طور کلی سه قله معروف دارد، قله بزرگ آن به سلطان مشهور است و دو قله دیگر آن به هرم و کسری مشهورند. کوه سبلان از مجموعه ای از ارتفاعات متعدد تشکیل شده که به موازات ارسباران ولی اندکی در شرق آن کشیده شده است. امتداد آن شرقی–غربی است و از شرق و شمال و جنوب کوهی به نام قوشه داغ آن را به رشته کوه ارسباران متصل می کند. در جنوب آن کوه بزقوش، که از سمت جنوب غربی به کوهستان سهند مربوط است، کشیده شده است.
قسمت شرقی کوه سبلان به قله آتشفشان سبلان که در بلندای ۴۸۱۱ متری قرار دارد، منتهی می شود. تمام قله های سبلان در همهٔ ایام سال پوشیده از یخ و برف های دائمی هستند.
مسیر شمال شرقی (مسیر رایج)، که از آبگرم شابیل واقع در جنوب شهر لاهرود در جاده اردبیل به مشکین شهر آغاز می شود و با عبور از پناهگاه به وسیله یال شرقی به قله می رسد. مسیر پناهگاه تا قله کاملاً پاکوب بوده و مشخص است و در بیشتر قسمت های آن پرچم های راهنما وجود دارد. این جبهه ساده بوده و کوهنوردان معمولی به راحتی صعود تابستانه را در چند ساعت (صبح تا ظهر) انجام می دهند.
مسیر غربی، که از پای دریاچه قره گل شروع می شود و پس از گذر از هرم چال و یخچال عظیم هرم به جان پناه غربی و سپس قله سبلان می رسد.
مسیر جنوبی، که از سمت جنوب قله آغاز می شود و در نزدیکی قله به وسیله یال شرقی به قله منتهی می شود. در این مسیر جان پناهی وجود ندارد. این جبهه سخت ترین راه صعود به این قله می باشد که از سنگ های بزرگ تشکیل شده است. پیست اسکی آلوارس که یکی از مجهزترین پیست های اسکی ایران است در این مسیر قرار دارد.
کوه سبلان در ۳۵ کیلومتری غرب شهر اردبیل و ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان مشگین شهر واقع است. از لحاظ تقسیمات اداری استان اردبیل، این کوه در مرز بین بخش مرکزی شهرستان اردبیل و بخش لاهرود شهرستان مشگین شهر واقع می باشد. این کوه در طول جغرافیایی ۴۷ درجه و ۵۰ دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی ۳۸ درجه و ۱۷ دقیقه شمالی قرار گرفته است. برای این کوه عظیم ۶۰ کیلومتر طول و ۴۵ کیلومتر پهنا تخمین می زنند و سطحی که به وسیله آن در آذربایجان قرار گرفته نزدیک به ۶۰۰۰ کیلومتر مربع است.
کوهستان سبلان به طور کلی سه قله معروف دارد، قله بزرگ آن به سلطان مشهور است و دو قله دیگر آن به هرم و کسری مشهورند. کوه سبلان از مجموعه ای از ارتفاعات متعدد تشکیل شده که به موازات ارسباران ولی اندکی در شرق آن کشیده شده است. امتداد آن شرقی–غربی است و از شرق و شمال و جنوب کوهی به نام قوشه داغ آن را به رشته کوه ارسباران متصل می کند. در جنوب آن کوه بزقوش، که از سمت جنوب غربی به کوهستان سهند مربوط است، کشیده شده است.
قسمت شرقی کوه سبلان به قله آتشفشان سبلان که در بلندای ۴۸۱۱ متری قرار دارد، منتهی می شود. تمام قله های سبلان در همهٔ ایام سال پوشیده از یخ و برف های دائمی هستند.
wiki: سبلان
سبلان:سر آشیانه برف(تالشی یا آذری باستان). سبلان ترکیبی از سه واژه است که «سه» مخفف سر، «وه» یا «وا» یا «ور» به معنی برف که در کردی «فر» گفته می شود و «لان» به معنای آشیانه می باشد. که در ترکی به ساوالان و در فارسی به سبلان تغییر گراماتیکی یافته است. ناگفته پیداست که حروف«ب» و «و» قابل تبدیل به هم اند.
پیشنهاد کاربران
سبلان در طی دوران تبدیل به این اسم شده است و اصلاً هیچ ربطی به تالش و عنبران ندارد چون اولاً عنبران با نزدیکترین روستا که سلمان کندی هست و ماشین میتواند برود ۱۱۵ کیلومتر فاصله دارد. دوماً سبلان کاملا اسم ترکی هست چرا باید کوهی که در منطقه ترک نشین هست اسم تالشی داشته باشه یک ذره عقل و جغرافیا و نقشه خوب چیزی هست. سوماً در قدیم به آب در زبان ترکی ساو میگفتند و چون کوه سبلان در بالای خود آب دارد قدیم به آن ساوالان یعنی گیرنده آب. ساو=آب*آلان= گیرنده یعنی دریاچه سبلان آب خود را از بارش برف و برفهای اطراف می گیرد. بعد ها این اسم به سبلان تغییر یافت.
به هیچ وجه کلمه ای فارسی نیست . وجه تسمیه آن ساو آلان به معنای گیرنده وحی ( اشاره به زرتشت )
سبلان شکل فارسی و رسمی واژۀ تالشی سَوَلون به معنای جایی که سرش آشیانه برف است می باشد و این نام اینک در عنبران از مناطق تالش�نشین استان اردبیل و نزدیک به سبلان به شکل سَفَلون و در زبان اهالی میناباد به همان سَوَلون تلفظ می�شود. سبلان در میان ترک زبانان محلی ساوالان و در میان تالشی�ها سَوَلون خوانده می�شود.
در زبان تالشی �سَ وَ لون� یعنی آشیانۀ بلند برف �سَه: بالا، وَ: برف و لون: لانه�؛ تالشی�ها در شرق آذربایجان و شمال گیلان ساکن هستند و برخی از آنان زبان مادری خود را فراموش کرده و ترک زبان شده�اند. در شهرهای نـمین، عنبران و میناباد هنوز زبان تالشی فراموش نشده است.
در زبان تالشی �سَ وَ لون� یعنی آشیانۀ بلند برف �سَه: بالا، وَ: برف و لون: لانه�؛ تالشی�ها در شرق آذربایجان و شمال گیلان ساکن هستند و برخی از آنان زبان مادری خود را فراموش کرده و ترک زبان شده�اند. در شهرهای نـمین، عنبران و میناباد هنوز زبان تالشی فراموش نشده است.
فنلاند ( فن لان د ) هر کلمه ایی لان داشته باشد تورکی است. مثل گیلان، سبلان، ساوالان ( باج آلان ) ، میلان، سیلان، سهلان، ایسفهلان، یالان، پالان، بالان ( تله=گرگ بالان دیده ( گرگ باران دیه غلط است ) ، جیلان، هیلان ( رانش کوه در تورکی ) ، بیلان، الان، لانه، شیلانه، ایلان، قلفلان، اسلان ( اصلان غلط است )
جای تعجب است که آقای بابک خرمدین وجود تالش در منطقه سبلان را منکر میشود. عنبران، نمین، میناباد تماما تالش هستند. ایشان فراموش کرده اند که مردم اردبیل در گذشته به زبان تالشی صحبت میکرده اند. کمی تاریخ هم بخوانید بد نیست. چرخش زبان به طرف یک زبان دیگر که نزاد و اصالتمردم یک منطقه را تغییر نمیدهد.
آقای بابک خرمدین بهتره در مورد قوم تالش و اصالت آنان کمی تحقیق کنید و اطلاعات خود را بالا ببرید بعد متوجه میشوید که روزگاری سبلان در میان تالش زبانان بوده به همین دلیل هم نام آن ریشه تالشی دارد که یکی از زبان های اصیل ایرانی می باشد ، مانند نام اردبیل و آستارا که اصالتا تالشی هستند . . .
وقتی واژه سبلان در سروده های خاقانی ( 900 سال پیش ) آمده زمانی که آذریها واقعن آذری زبان بودند و هنوز ترکی یاد نگرفته بودند پس پیداس که سبلان از واژه های بومی این سرزمین بوده یا آذری یا تالشی یا تاتی که همگی هم خانواده و همریشه اند. سال نویتان خوش وخرم
سبلان در اصل ساوالان: ساو=پیام آلان= گیر
ساو یا Sav در ترکی =پیام، خبر، کلام، وحی
از همین جاست که در ترکی به پیامبر "ساوچی Savchi" میگویند.
آلان یا Alan: گیرنده
احتمالا سومریان این کوه را مقدس میشمردند و یکی از الهه های خود را در این کوه میخواندند.
البته کتابی در مورد اسامی اردبیل منتشر شده که بعد از مطالعه بنده دلیل اصلی و موثق نام ساوآلان را با منبع کامل میکنم.
البته خدمت تالشی های عزیز که همسایه قدیمی منطقه ترکان اردبیل و آستارا هستند و از قدیم مراودات بسیاری بین ترکان و تالشان بوده ارادت وافر داریم ولی باید گفت دوستان عزیز: تالشی و یا گیلکی و مازنی زبان نیستند گویش هستند و بسیار هم زیبا، در هر حال فعلا که به هیچ کدام از زبان ها و گویش ها اهمیتی داده نمیشود و بهتر است اقوام مختلف بجای گذشته حال را دریابند و محافظ زبان و گویش خود باشند.
زبان مردم اردبیل هیچگاه زبانی غیر از ترکی نبوده تا تبدیل شود
و اینکه نام اردبیل یک نام ترکی است بصورت آرتاویل در تاریخ ذکر شده که به سرزمین بابرکت ترجمه میشود. این لغت به شکل صحیح و در اصل آرتاآویل است، Arta در زبان ترکی از ریشه آرتماق artmaq به معنی افزودن و برکت دادن است. آویل Avıl در زبان ترکی به معنی روستا میباشد که هم اکنون نیز در ترکی قبچاقی مورد استفاده است. البته تعابیر دیگری نیز وجود دارد.
واژه آستارا نیز از "آست" در ترکی به معنی پایین و زیرین است. و آستارا ( هم معنی آستار=زیرین؛ که در فارسی آستر گویند ) از آنجا که پایین ارتفاعات است به معنی شهر پایینی است.
ساو یا Sav در ترکی =پیام، خبر، کلام، وحی
از همین جاست که در ترکی به پیامبر "ساوچی Savchi" میگویند.
آلان یا Alan: گیرنده
احتمالا سومریان این کوه را مقدس میشمردند و یکی از الهه های خود را در این کوه میخواندند.
البته کتابی در مورد اسامی اردبیل منتشر شده که بعد از مطالعه بنده دلیل اصلی و موثق نام ساوآلان را با منبع کامل میکنم.
البته خدمت تالشی های عزیز که همسایه قدیمی منطقه ترکان اردبیل و آستارا هستند و از قدیم مراودات بسیاری بین ترکان و تالشان بوده ارادت وافر داریم ولی باید گفت دوستان عزیز: تالشی و یا گیلکی و مازنی زبان نیستند گویش هستند و بسیار هم زیبا، در هر حال فعلا که به هیچ کدام از زبان ها و گویش ها اهمیتی داده نمیشود و بهتر است اقوام مختلف بجای گذشته حال را دریابند و محافظ زبان و گویش خود باشند.
زبان مردم اردبیل هیچگاه زبانی غیر از ترکی نبوده تا تبدیل شود
و اینکه نام اردبیل یک نام ترکی است بصورت آرتاویل در تاریخ ذکر شده که به سرزمین بابرکت ترجمه میشود. این لغت به شکل صحیح و در اصل آرتاآویل است، Arta در زبان ترکی از ریشه آرتماق artmaq به معنی افزودن و برکت دادن است. آویل Avıl در زبان ترکی به معنی روستا میباشد که هم اکنون نیز در ترکی قبچاقی مورد استفاده است. البته تعابیر دیگری نیز وجود دارد.
واژه آستارا نیز از "آست" در ترکی به معنی پایین و زیرین است. و آستارا ( هم معنی آستار=زیرین؛ که در فارسی آستر گویند ) از آنجا که پایین ارتفاعات است به معنی شهر پایینی است.
کاربران بالا توجه ندارند که ( ان ) یا ( گان ) در پایان واژگان آذرآبادگان ( آذربایجان ) ، زنگان ( زنجان ) ، لنکران، ورزگان، بوکان، تهران، خراسان و. . . پسوند مکانی است که در زبان های هندوآریایی بکار گرفته می شده است. به یکی از کاربران که پیامبر ابراهیم را آذرآبادگانی کرد، باید گفت در تورات سرزمین موعود نسل ابراهیم از فرات تا نیل هست، ولی گویا شما گوی سبقت را از یهودیان آرمانگرا ربودید. و اگر مراد شما اَشو زرتشت نیز باشد باید گفت زبان اوستا زبان هندوآریایی است که پیوندی با زبانهای آسیای خاوری همچون مغولی و ترکی ندارد. افزون بر آن، گیرنده وحی نمی تواند نام جایگاه یا مکان باشد، چراکه گیرنده وحی منسوب به آدمیزاد هست نه کوه و مکان. شما نمی توانید واژگان را آنطور که دوست دارید فروبکاهید. من تالشی نیستم ولی دیدگاه دوستان تالشی با خِرَد سازگارتر است.
با تعدادی از این دوستان بالا مباحثه کردیم و در آخر به توهین پرداختند که این یعنی از ابتدا بحث نکنی بهتر است اما از آنجایی که این افراد فورا میخواهند ذهن ها را منحرف کنند باید گفت؛
اولا: در جمله عنوان شده " احتمالا" که به دری یعنی گمان میرود.
ثانیا:پسوند " ان" چه مکانی و چه غیر مکانی در هر سه زبان ترکی، عربی، فارسی وجود دارد پس نباید این پسوند را در هیچ جایی به عنوان استدلال کلمه استفاده کرد،
در اسامی بالا هم برخی ترکی بودند که بگذریم. یک مثال میزنم: "گون دوغان" که رضاخان به کندوان تغییر داده.
تمام اسامی مناطق ترک نشین ترکی بوده که بسیاری توسط حکومت پهلوی تغییر کرده و برخی هنوز هم هست. مثلا؛ اسامی کرج و آبیک و. . . که حالا وقتی درباره کلمه کرج جستجو میکنی متونی میبینی عجیب و غریب، اما نمی گویند که تا همین صد سال پیش نامِ کرج وجود نداشت.
واقعا تاسف باره در عرض ۱۰۰ سال چگونه هویت دزدی میشود.
نمونه ای خیلی کوچک از این تغییر و تحریف
قره داغ : ارس
ساوالان : سبلان
آتالو : عطالو
آربات : اربط
آیران تپه : عریان تپه
اوجابار : عبدالجبار
اوخارا : آبخواره
آغئل : عاقل
آلئشا : علیشاه
آوارسی : آبرسی
سایین قالا : شاهین دژ
کاستانا : کوهستانه
گچ قَرَگؤلؤ : گچساران
قشلاق : گرمسار
قَرَیین : قراین
سویو دُلو : سیّدلو
سولدوز : نقده
سارئ قَیَه : سارقیه
تیکان تپه : تکاب
تولا تپه : طلا تپه
شاماتلی : شام اسبی
خب مشخصا اونایی که با دقت به دنبال این تحریفات بودند چون نتوستند اسامی آذربایجان و قزوین و اردبیل و. . . رو تغییر بدند به دنبال فارسیزه کردن این اسامی در تاریخ کردند.
اولا: در جمله عنوان شده " احتمالا" که به دری یعنی گمان میرود.
ثانیا:پسوند " ان" چه مکانی و چه غیر مکانی در هر سه زبان ترکی، عربی، فارسی وجود دارد پس نباید این پسوند را در هیچ جایی به عنوان استدلال کلمه استفاده کرد،
در اسامی بالا هم برخی ترکی بودند که بگذریم. یک مثال میزنم: "گون دوغان" که رضاخان به کندوان تغییر داده.
تمام اسامی مناطق ترک نشین ترکی بوده که بسیاری توسط حکومت پهلوی تغییر کرده و برخی هنوز هم هست. مثلا؛ اسامی کرج و آبیک و. . . که حالا وقتی درباره کلمه کرج جستجو میکنی متونی میبینی عجیب و غریب، اما نمی گویند که تا همین صد سال پیش نامِ کرج وجود نداشت.
واقعا تاسف باره در عرض ۱۰۰ سال چگونه هویت دزدی میشود.
نمونه ای خیلی کوچک از این تغییر و تحریف
قره داغ : ارس
ساوالان : سبلان
آتالو : عطالو
آربات : اربط
آیران تپه : عریان تپه
اوجابار : عبدالجبار
اوخارا : آبخواره
آغئل : عاقل
آلئشا : علیشاه
آوارسی : آبرسی
سایین قالا : شاهین دژ
کاستانا : کوهستانه
گچ قَرَگؤلؤ : گچساران
قشلاق : گرمسار
قَرَیین : قراین
سویو دُلو : سیّدلو
سولدوز : نقده
سارئ قَیَه : سارقیه
تیکان تپه : تکاب
تولا تپه : طلا تپه
شاماتلی : شام اسبی
خب مشخصا اونایی که با دقت به دنبال این تحریفات بودند چون نتوستند اسامی آذربایجان و قزوین و اردبیل و. . . رو تغییر بدند به دنبال فارسیزه کردن این اسامی در تاریخ کردند.
خطاب به کاربر بالا:
1 - کتاب المسالک الممالک که به سبلان اشاره می کند، آیا 100 سال است که نگارش شده است؟!
2 - پسوند ( ان ) یا ( گان ) یا ( سِتان ) نه تنها پسوند ترکی نیست، بلکه پسوند ( !! ) عربی هم نیست. با یک جستجو ساده می توان پسوندها را در زبان ترکی جست مگر آنکه واژگان پارسی را ترکی بدانید. شگفت از اینکه با وجود جعل در نام شهرها، واژگان پارسی همچنان در جعلهایتان هست. نمونه سائین که همان شاهین یا سئَن در سنندج ( سئن دژ ) هست. یا پسوند شا ( ه ) یا بار در ارسباران و. . . . در زبان عربی ( گان ) نداریم و ( ان ) نشانه جمع دوتایی است.
3 - واژه آذرآبادگان درست به همین شکل در شاهنامه فردوسی آمده. ( فردوسی در جایی که از کیخسرو یاد می کند، واژه آذرآبادگان را سرزمین بزرگان می نامد، آیا شاهنامه فردوسی نیز 100 سال است که سروده شده و یا خواسته چیزی را تحریف کند؟! ) دروغ آن چیزی است که شروان را که در نوشته های خود عثمانی ها نیز آمده و به ناحیه بالای ارس می گویند، آذربایجان بخوانند. دروغ آن چیزی است که از آتشکده ها و آثار برجای مانده هخامنشیان و ساسانیان در شروان ( ج. باکو ساختگی ) و رود کور ( ا ) ، بهره برداری گردشگری کنند ولی به شیوه آتاترکی تاریخسازی کنند. شما که دیدگاه ما را نمی پذیرید، دیدگاه استرابو تاریخ نگار یونانی را بخوانید که از منطقه ماد با نام آتروپاتن ( آتروپاتکان:آتَر=آذَر= آتَش ) یاد می کند و واژه اَرَخس ( Araxes ) = اَرس ( سِتُرده شدن آوای خ در گذر زمان ) را بکار می برد که به زبان مادی به معنای جریان تند و تیزرو است؛ ( استرابو 100 ساله که تاریخ نگار بوده؟؟ ) آتشکده آذرگُشَسب در آذرآبادگان باختری نشان از چه دارد؟؟
4 - درباره سروده های قطران تبریزی، عطار نیشابوری و نوشته های رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر دولت ایلخانیان مغول در پیوند با کشتار مردم آذرآبادگان و خراسان توسط ترکان چه می گویید؟؟
1 - کتاب المسالک الممالک که به سبلان اشاره می کند، آیا 100 سال است که نگارش شده است؟!
2 - پسوند ( ان ) یا ( گان ) یا ( سِتان ) نه تنها پسوند ترکی نیست، بلکه پسوند ( !! ) عربی هم نیست. با یک جستجو ساده می توان پسوندها را در زبان ترکی جست مگر آنکه واژگان پارسی را ترکی بدانید. شگفت از اینکه با وجود جعل در نام شهرها، واژگان پارسی همچنان در جعلهایتان هست. نمونه سائین که همان شاهین یا سئَن در سنندج ( سئن دژ ) هست. یا پسوند شا ( ه ) یا بار در ارسباران و. . . . در زبان عربی ( گان ) نداریم و ( ان ) نشانه جمع دوتایی است.
3 - واژه آذرآبادگان درست به همین شکل در شاهنامه فردوسی آمده. ( فردوسی در جایی که از کیخسرو یاد می کند، واژه آذرآبادگان را سرزمین بزرگان می نامد، آیا شاهنامه فردوسی نیز 100 سال است که سروده شده و یا خواسته چیزی را تحریف کند؟! ) دروغ آن چیزی است که شروان را که در نوشته های خود عثمانی ها نیز آمده و به ناحیه بالای ارس می گویند، آذربایجان بخوانند. دروغ آن چیزی است که از آتشکده ها و آثار برجای مانده هخامنشیان و ساسانیان در شروان ( ج. باکو ساختگی ) و رود کور ( ا ) ، بهره برداری گردشگری کنند ولی به شیوه آتاترکی تاریخسازی کنند. شما که دیدگاه ما را نمی پذیرید، دیدگاه استرابو تاریخ نگار یونانی را بخوانید که از منطقه ماد با نام آتروپاتن ( آتروپاتکان:آتَر=آذَر= آتَش ) یاد می کند و واژه اَرَخس ( Araxes ) = اَرس ( سِتُرده شدن آوای خ در گذر زمان ) را بکار می برد که به زبان مادی به معنای جریان تند و تیزرو است؛ ( استرابو 100 ساله که تاریخ نگار بوده؟؟ ) آتشکده آذرگُشَسب در آذرآبادگان باختری نشان از چه دارد؟؟
4 - درباره سروده های قطران تبریزی، عطار نیشابوری و نوشته های رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر دولت ایلخانیان مغول در پیوند با کشتار مردم آذرآبادگان و خراسان توسط ترکان چه می گویید؟؟
خدایا چجوری به اینا بفهمونیم که آتشکده های مناطق قفقاز ربطی به زرتشت خیالی اینان نداره و تماما آتشکده هایی سومری هستند و واژه آتروپاتکان واژه ای سومری هست و از " آت، At, Ut, Uta" خدای سومری گرفته شده، که از همین آت واژه آتش درست شده و در ترکی هم غیر از آتئش واژه اُت را هم از این ریشه داریم.
میگه آذری ها واقعا آذری بودن، آذری نبودن عزیز اونایی که شما میگی " کسروی" بودن و قدمتشون حتی ۱۰۰ سال هم نیست: ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) )
و من نباید با امثالهم بحثی کنم چون وقتی از ریشه مشکل داریم که شما قره داغ را ارس میخوانید و سینان داش را سنندج، که حتی اگر دز صحیح باشد واژه "دز" برگرفته از واژه دیز در ترکی است که معنی مکان مرتفع دارد، و شیخ کاشغری هم توضیحاتش رو در دیوان داده.
پس ما را به خیر و شما را به سلامت.
اشعار ترکی خاقانی رو هم بخوانید زیباست.
البته حتی اگر شاعران ترک اشعار ترکی نداشته باشند هم جای تعجب نیست چون بیدل هم شعر ترکی ندارد ولی واضحا عنوان شده که ترک است. مولانا که دارد مگر قبول کرده اید برای آن هم هزار سفسطه دارید. و بسیاری از شاعران دیگر. . .
در پایان بیت پایانی نتیجه افسانه خسرو و شیرین تقدیمتان:
اگر شد ترکم از خرگه نهانی
خدایا ترک زادم را تو دانی
نظامی گنجوی
میگه آذری ها واقعا آذری بودن، آذری نبودن عزیز اونایی که شما میگی " کسروی" بودن و قدمتشون حتی ۱۰۰ سال هم نیست: ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) )
و من نباید با امثالهم بحثی کنم چون وقتی از ریشه مشکل داریم که شما قره داغ را ارس میخوانید و سینان داش را سنندج، که حتی اگر دز صحیح باشد واژه "دز" برگرفته از واژه دیز در ترکی است که معنی مکان مرتفع دارد، و شیخ کاشغری هم توضیحاتش رو در دیوان داده.
پس ما را به خیر و شما را به سلامت.
اشعار ترکی خاقانی رو هم بخوانید زیباست.
البته حتی اگر شاعران ترک اشعار ترکی نداشته باشند هم جای تعجب نیست چون بیدل هم شعر ترکی ندارد ولی واضحا عنوان شده که ترک است. مولانا که دارد مگر قبول کرده اید برای آن هم هزار سفسطه دارید. و بسیاری از شاعران دیگر. . .
در پایان بیت پایانی نتیجه افسانه خسرو و شیرین تقدیمتان:
اگر شد ترکم از خرگه نهانی
خدایا ترک زادم را تو دانی
نظامی گنجوی
خطاب به کاربر بالا:
1 - سومری ها مگر آتش را همچون زردشتیان ارج می نهادند و آتشکده داشتند؟سومری ها که در ناحیه نیمروز ( جنوب ) میانرودان و همسایگی ایلامیان بودند، چه پیوندی با آتروپاتن ( آذرآبادگان ) داشته اند؛براستی برای ادعای خودت یک سند یا سنگ نبشته داری که سومری ها در منطقه آذربایجان زندگی می کردند؟در آذرآبادگان مادها، آشوری ها، ارمنی ها ( اورارتویی ها:آراراتی ها ) و مانناها بودند که هیچ پیوندی با سومری ها نداشتند. منبعتان چه چیزی است که واژگان مشترک پارسی و سومری را سومری می دانید و چه چیز باعث شده که گمان کنید واژگان سومری به زبانهای هندوآریایی راه پیدا کرده و نه وارونه آن؟سند ارائه دهید.
2 - کدام شعر خاقانی ترکی است؟دیوانش کجاست؟ بگمانم در جیب الهام علیف یا اردوغان باید باشد؛درسته؟ اگر نام خانوادگی خاقانی ( شروانی ) را کامل بنویسی، درمی یابی که بالای رود ارس به چه نامی شناخته می شده است.
3 - دروغهای پانترکیسم درباره اشعار جعلی ترکی نظامی گنجوی رو شده و دریافته شده که سروده های ترکی که به بزرگمرد ایرانی نظامی گنجوی پیوند می دهند، ازآنِ سراینده دیگری با همین نام در جای دیگر و زمان دیگری بوده است و بنابرگفته خود نظامی گنجوی در لیلی و مجنون، اصطلاح ( ( دهقان فصیح پارسی زاد ) ) که منسوب به پدرش هست که این خود نیاکانش را نشان می دهد. نظامی در جایی می گوید:
ترکی صفت وفای ما نیست — ترکانه سخن سزای ما نیست
آن بیتی که کاربر بالا از نظامی آورده مربوط به سروده ای در وصف آفاق ( کنیزی که فرمانروای دربند به نظامی بخشید، ) می باشد:
اولین زن نظامی یک برده قفچاقی ترک بود و برای همین پسرش را "ترکزاد" میخواند که در ادبیات فارسی مانند شاهنامه "ترکزاد"را به کسی میگویند که مادرش ترک و پدرش ایرانی ( پارسی ) بوده است. به هر روی مایه بالندگی شما خواهد بود که توانستید یک برده تُرک را به نظامی پیوند دهید.
4 - مولانا اهل بلخ بوده، جایی که به خراسان بزرگ شناخته می شود و سروده هایش نیز فارسی بوده و بارها مولانا در سروده هایش واژه تُرکتازی را بکار برده و در نکوهش ترکان سردوه هایی دارد و مولانا سروده ای در ستایش زبان پارسی دارد؛
5 - شما می گویید واژه دژ در دیوان ترکی کاشغری آمده، ولی فردوسی که بسیار پیشتر از کاشغری بوده در جای جای سروده هایش واژه دژ را بکار برده، افزون بر آن کاشغری واژگان را از دید ریشه شناختی بررسی نکرده که دریافته شود ریشه واژگان بکار برده شده از کجاست؟نیاز به یادآوری است که واژه دژ یا دز در واژگان پهلوی ( پارسی کُهن ) زیر بکار رفته است:
( دِز= dez دز، دژ، قلعه، استحکامات ) ، ( دِزیتَن= dezitan دژ و قلعه ساختن ـ استحکامات ساختن ) ، ( دِژ= dez دژ، دز، قلعه، استحکامات ) ، ( دِژ ایی نیپیشْت= dez i nipisht دژنوشت، آرشیو ـ کتابخانه سلطنتی، کتابخانه ملی )
6 - آیا گمان نمی کنید که شما جای نامناسبی را برای دیدگاه خود برگزیدید؟چراکه این تارنما به فرهنگ واژگان پارسی می پردازد؛شما می توانید در فرهنگنامه واژگان ترکی که در تارنماهای گوناگون به فراوانی دیده می شود، دیدگاهتان را به زبان ترکی خودتان بازگو کنید. اینکه به پندارِ شما زبان پارسی، زبان بدی است پس چرا به زبان پارسی سخن می گویید و چرا شما پانترکان دوست دارید باورهایتان را به زبان پارسی به پارسی زبانان نشان دهید؟افزون بر آن، به گمانم اگر در راستای زبان خودتان تلاش کنید، دیگر شاهد این نبودید که واژه آلمانی Kultur و بسیاری واژگان انگلیسی و اروپایی را جاری شده بر زبان مردم ترکیه بشنوید. ما هم تلاش می کنیم تا آنجا که شود زبان پارسی را از گزند بیگانه پرستان دور نگاه داریم.
1 - سومری ها مگر آتش را همچون زردشتیان ارج می نهادند و آتشکده داشتند؟سومری ها که در ناحیه نیمروز ( جنوب ) میانرودان و همسایگی ایلامیان بودند، چه پیوندی با آتروپاتن ( آذرآبادگان ) داشته اند؛براستی برای ادعای خودت یک سند یا سنگ نبشته داری که سومری ها در منطقه آذربایجان زندگی می کردند؟در آذرآبادگان مادها، آشوری ها، ارمنی ها ( اورارتویی ها:آراراتی ها ) و مانناها بودند که هیچ پیوندی با سومری ها نداشتند. منبعتان چه چیزی است که واژگان مشترک پارسی و سومری را سومری می دانید و چه چیز باعث شده که گمان کنید واژگان سومری به زبانهای هندوآریایی راه پیدا کرده و نه وارونه آن؟سند ارائه دهید.
2 - کدام شعر خاقانی ترکی است؟دیوانش کجاست؟ بگمانم در جیب الهام علیف یا اردوغان باید باشد؛درسته؟ اگر نام خانوادگی خاقانی ( شروانی ) را کامل بنویسی، درمی یابی که بالای رود ارس به چه نامی شناخته می شده است.
3 - دروغهای پانترکیسم درباره اشعار جعلی ترکی نظامی گنجوی رو شده و دریافته شده که سروده های ترکی که به بزرگمرد ایرانی نظامی گنجوی پیوند می دهند، ازآنِ سراینده دیگری با همین نام در جای دیگر و زمان دیگری بوده است و بنابرگفته خود نظامی گنجوی در لیلی و مجنون، اصطلاح ( ( دهقان فصیح پارسی زاد ) ) که منسوب به پدرش هست که این خود نیاکانش را نشان می دهد. نظامی در جایی می گوید:
ترکی صفت وفای ما نیست — ترکانه سخن سزای ما نیست
آن بیتی که کاربر بالا از نظامی آورده مربوط به سروده ای در وصف آفاق ( کنیزی که فرمانروای دربند به نظامی بخشید، ) می باشد:
اولین زن نظامی یک برده قفچاقی ترک بود و برای همین پسرش را "ترکزاد" میخواند که در ادبیات فارسی مانند شاهنامه "ترکزاد"را به کسی میگویند که مادرش ترک و پدرش ایرانی ( پارسی ) بوده است. به هر روی مایه بالندگی شما خواهد بود که توانستید یک برده تُرک را به نظامی پیوند دهید.
4 - مولانا اهل بلخ بوده، جایی که به خراسان بزرگ شناخته می شود و سروده هایش نیز فارسی بوده و بارها مولانا در سروده هایش واژه تُرکتازی را بکار برده و در نکوهش ترکان سردوه هایی دارد و مولانا سروده ای در ستایش زبان پارسی دارد؛
5 - شما می گویید واژه دژ در دیوان ترکی کاشغری آمده، ولی فردوسی که بسیار پیشتر از کاشغری بوده در جای جای سروده هایش واژه دژ را بکار برده، افزون بر آن کاشغری واژگان را از دید ریشه شناختی بررسی نکرده که دریافته شود ریشه واژگان بکار برده شده از کجاست؟نیاز به یادآوری است که واژه دژ یا دز در واژگان پهلوی ( پارسی کُهن ) زیر بکار رفته است:
( دِز= dez دز، دژ، قلعه، استحکامات ) ، ( دِزیتَن= dezitan دژ و قلعه ساختن ـ استحکامات ساختن ) ، ( دِژ= dez دژ، دز، قلعه، استحکامات ) ، ( دِژ ایی نیپیشْت= dez i nipisht دژنوشت، آرشیو ـ کتابخانه سلطنتی، کتابخانه ملی )
6 - آیا گمان نمی کنید که شما جای نامناسبی را برای دیدگاه خود برگزیدید؟چراکه این تارنما به فرهنگ واژگان پارسی می پردازد؛شما می توانید در فرهنگنامه واژگان ترکی که در تارنماهای گوناگون به فراوانی دیده می شود، دیدگاهتان را به زبان ترکی خودتان بازگو کنید. اینکه به پندارِ شما زبان پارسی، زبان بدی است پس چرا به زبان پارسی سخن می گویید و چرا شما پانترکان دوست دارید باورهایتان را به زبان پارسی به پارسی زبانان نشان دهید؟افزون بر آن، به گمانم اگر در راستای زبان خودتان تلاش کنید، دیگر شاهد این نبودید که واژه آلمانی Kultur و بسیاری واژگان انگلیسی و اروپایی را جاری شده بر زبان مردم ترکیه بشنوید. ما هم تلاش می کنیم تا آنجا که شود زبان پارسی را از گزند بیگانه پرستان دور نگاه داریم.
۱. شاید عده ای هنوز نمیدانند که سومرها از منطقه قفقاز و آذربایجان کنونی به بین النهرین کوچ کرده اند.
۲. پیشنهاد میکنم مطالعاتت رو بیشتر کنی و واژگان سومری در زبان هندو اروپایی رو ببینی، سومریان به عنوان اولین تمدن بشری و طبق تمام کتیبه ها و آثار باقی مانده بر تمام تمدن های بعد خود از جمله : بابلی و آشوری و عیلامی و زبان های آکدی و هندواروپایی و. . . تاثیر فراوان داشته اند، چند نمونه از آن واژگان که در فارسی هم هست نام میبرم:
من، دوست، کار، دف، دبیر، چوپان، دیوان، مزد، گبر، آرزو و. . . که در بسیاری هم با ترکی مشترک هست.
ولی در حد اقتضا و دانسته های بنده سومریان چهار خدایگان یا الهه داشتند که خدایگان آب، آتش، خاک، باد بود.
عزیز دل حبو بغض را کنار بگذار خاقانی چند شعر به ترکی دارد همانند صائب تبریزی که دیوان غزل کوچک به ترکی دارد خب زبان شعر زبان فارسی بوده است و زبان جنگ و دلاوری زبان ترکی پس اصطلاحات ترکتازی و غیره مشخص است ماخوذ از کجاست، مگر پروین اعتصامی شعر ترکی دارد؟ یا خود شهریار تا زمان سالخوردگیش اصلا شعری به ترکی نداشت منظومه حیدربابا را در پیری و هنگام بازگشت به تبریز و بنا به گفته و خاطر مادرش شروع به نوشتن کرد، شما بیوگرافی بیدل را که میخوانی ترک بوده از ترک های جغتای ولی شعری به ترکی ندارد.
حسین منزوی اعجازبخش غزل معاصر، کتاب شعر ترکی کوچکی دارد ولی شعر های فارسیش اعجاز غزل معاصر است.
درباره آن شعر که بنده نوشتم در آنجا نظامی از زبان خود صحبت میکند با حسن خطام دفتر را به پایان میرساند.
اما آن بیتی که شما نوشتی شیطنت گونه میباشد چون در آنجا از زبان شاه سخن میگوید، نظامی دیوان لیلی و مجنون را به ( ابوالمظفر اخستان شروانشاه ) تقدیم کرده است که شروانشاهان عرب بودند، در بیشتر دوران حکومتشان خراج گذار حکومت سلجوق بودند و ستیز و دشمنی با ترکان داشتند:
در حال رسید قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه
بنوشته به خط خوب خویشم
ده پانزده سطر نغز بیشم
هر حرفی از او شکفته باغی
افروخته تر ز شب چراغی
کای محرم حلقه غلامی
جادو سخن جهان نظامی
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
در لافگه شگفت کاری
بنمای فصاحتی که داری
خواهم که به یاد عشق مجنون
رانی سخنی چو در مکنون
چون لیلی بکر اگر توانی
بکری دو سه در سخن نشانی
تا خوانم و گویم این شکربین
جنبانم سر که تاج سر بین
بالای هزار عشق نامه
آراسته کن به نوک خامه
شاه همه حرفهاست این حرف
شاید که در او کنی سخن صرف
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم
تا ده دهی غرایبت هست
ده پنج زنی رها کن از دست
بنگر که ز حقه تفکر
در مرسله که می کشی در
ترکی صفت وفای مانیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند باید
تا اینجا در این شعر زبان شاه است یعنی اینارو شاه به نظامی میگه و شما مثل همیشه مغالطه کرده اید.
تمام آن گفته هایی که شما درباره نظامی نوشته اید بنده قبلا خوانده ام و بررسی کرده ام اما همه مغلطه است مثل آن تعبیر از واژه "ترک" در اشعار شاعران که میگویید اینجا منظور شاعر زیباروست، خب کمی مطالعه در اینباره نشان میدهد که از ترکان در تاریخ با نام زیبارویان تعریف شده که چهره ای نیکو دارند پس در شعر هر جا ترک آمده بالطبع با زیبایی همراه بوده: مثال میارم از منابع فارسی:
لغت نامه دهخدا:
کاشغر. [غَ] ( اِخ ) از بلاد مشرق و از مرزهای مسلمین است. ( انساب سمعانی ) . شهری دارای قری و روستاها که از سمرقند و آن نواحی بدانجا سفر کنند و آنها در وسط بلاد ترک باشند و مردم آن مسلمانند. ( معجم البلدان ) . شهری است از ترکستان منسوب به خوبان و خوش صورتان. ( برهان ) . شهری است از توران در اقلیم پنجم مابین توران و ترکستان چین. ( غیاث ) . شهری است مشهور درماوراءالنهر از ترکستان به بلاد ایغور از اقلیم ششم. گفته اند در قدیم جای عیش و سرور و بزم افراسیاب بوده است و از شهرهای خوب ترکستان محسوب میشده و حسن خیزبوده.
شما فقط این را یاد گرفته اید که اگر کسی در کشوری که تنوع زبانی سرشاری دارد سراغ زبان و هویت خود را گرفت فورا انگ پان بهش بچسبانید تا ساکتش کنید در حالی که کوچک ترین حق زبان های مادری دیگر را ضایع کرده اید و وقتی هم صحبت میکنید اتفاقا نژادپرستانه است.
درباره مولانا یک تلنگر کوتاه که شاید شما را به مطالعه بیشتر وادارد، از منابع فارسی است نه جای دیگری:
مولانا زاده بلخ بوده؛
قبچاق های افغانستان گروهی از مردمان ترک تبار افغانستان هستند که به شکل پراکنده در شمال و شمال غرب افغانستان با ازبک ها و ترکمن ها زندگی می نمایند. به طور مشخص جمعیتی از این گروه بیشتر در ولایت های هرات، غور، بادغیس، فاریاب، بلخ، سرپل، سمنگان، ولسوالی قیصار و قلعهٔ ولی منطقهٔ چهارشنبه سکونت دارند. و اضافه کنید ازبک ها و ترکمن ها در افغانستان را به مردمان ترک آن دیار.
یا مگر شما تاریخ نخوانده اید و غزنویان ترک که از غزنین در افغانستان برخاستند یا خوارزمشاهیان و غیره.
این رباعی هم از مولانا تقدیمتان
بیگانه مگیرید مرا زین کویم
در کوی شما خانهٔ خود می جویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم
اصلم ترکست گر چه دری می گویم
یا این بیت معروف حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد. . .
قوم بزرگی از ترکان، قشقایی ها در شیراز ساکن اند ولی هیچ وقت به این اشاره نمیکنید
درباره لغت " دز" نیز بنده منبع ام لغتنامه است ولی شما کتاب شعر را به عنوان منبع کلمه آورده اید که واضحا غیر علمی است و این را همه میدانند که کتاب شعر نمیتواند منبع واژگان یا منبع تاریخی باشد و فقط جنبه ادبی دارد.
به دیوان کاشغری از لحاظ ریخت شناسی ایراد میگیرید اما
خوب میدانید که زبان فارسی حتی لغتنامه ای ساده در سه سده پیش هم ندارد و تمام آن واژگانی که درباره واژه دز نوشته اید حتی منبعی برایش با نام کتاب و نویسنده اش در دوره زبان پهلوی ننوشته اید.
در پایان:
نخیر اتفاقا بنده در جای درست و متن و نوشته های درست مینویسم چون اینجا کشور من است و این تارنما برای تمام مردم این سرزمین است و تفاوت زبانی دلیل نمیشود که من با شما یا کسی دشمن باشم.
بنده ترکم و زبانم ترکی است ولی زبان فارسی هم به عنوان زبان دوم میدانم و افتخار میکنم و اشعار زیبای فارسی را میخوانم و لذت میبرم و از اینکه ترک های این خاک ادبیات فارسی را اعتلا بخشیده اند نیز خرسندم چون ما مردمان ساده و بی آلایش و مهرپروری هستیم
سخنان شما غرض ورز است انگار که نمیدانید ترکان تنها بعد از اسلام ۱۱۰۰ سال به این خاک حکومت کرده اند و خون ها داده اند و جزوی از این خاک هستن.
بنده مشکلی با زبان فارسی ندارم طبق مطالعه و بررسی و دانسته های خود واژگانی را که از زبانی در زبان دیگر باشد مینویسم چه عیبی دارد؟ حتی در ترکی هم واژگان بیگانه را عنوان میکنم.
اما اگر شما با زبان ترکی مشکل دارید سعی کنید که از واژگان ترکی در گفتار و نوشتارتان استفاده نکنید مثل همین کلمه: تلاش در متنتان یا کلمات آقا، خانم، یواش، قیچی، قرمه، قیمه، قورباغه، قوتی، قاتی، دوقلو، داغون، باجناق، جاری، فنر، قایق، یقه، چکمه، کمک، قاشق، بشقاب، قابلمه، اتاق، داداش، آبجی، دایی و بسیاری از کلمات دیگر که اگر فقط از دهخدا منبع کنم چندین صفحه میشود.
سخن پایانی اینکه پس اگر هم به مباحثه پرداختید غرض ورزی و کینه را کنار بگذارید و سالم و مودب بحث و مجادله کنید هیچ عیبی هم ندارد اگر هم بنده یا شما چیزی را به غلط بگوییم از هم یاد میگیریم.
پاینده باشید و مانا
زبان هویت است ادب انسانیت
۲. پیشنهاد میکنم مطالعاتت رو بیشتر کنی و واژگان سومری در زبان هندو اروپایی رو ببینی، سومریان به عنوان اولین تمدن بشری و طبق تمام کتیبه ها و آثار باقی مانده بر تمام تمدن های بعد خود از جمله : بابلی و آشوری و عیلامی و زبان های آکدی و هندواروپایی و. . . تاثیر فراوان داشته اند، چند نمونه از آن واژگان که در فارسی هم هست نام میبرم:
من، دوست، کار، دف، دبیر، چوپان، دیوان، مزد، گبر، آرزو و. . . که در بسیاری هم با ترکی مشترک هست.
ولی در حد اقتضا و دانسته های بنده سومریان چهار خدایگان یا الهه داشتند که خدایگان آب، آتش، خاک، باد بود.
عزیز دل حبو بغض را کنار بگذار خاقانی چند شعر به ترکی دارد همانند صائب تبریزی که دیوان غزل کوچک به ترکی دارد خب زبان شعر زبان فارسی بوده است و زبان جنگ و دلاوری زبان ترکی پس اصطلاحات ترکتازی و غیره مشخص است ماخوذ از کجاست، مگر پروین اعتصامی شعر ترکی دارد؟ یا خود شهریار تا زمان سالخوردگیش اصلا شعری به ترکی نداشت منظومه حیدربابا را در پیری و هنگام بازگشت به تبریز و بنا به گفته و خاطر مادرش شروع به نوشتن کرد، شما بیوگرافی بیدل را که میخوانی ترک بوده از ترک های جغتای ولی شعری به ترکی ندارد.
حسین منزوی اعجازبخش غزل معاصر، کتاب شعر ترکی کوچکی دارد ولی شعر های فارسیش اعجاز غزل معاصر است.
درباره آن شعر که بنده نوشتم در آنجا نظامی از زبان خود صحبت میکند با حسن خطام دفتر را به پایان میرساند.
اما آن بیتی که شما نوشتی شیطنت گونه میباشد چون در آنجا از زبان شاه سخن میگوید، نظامی دیوان لیلی و مجنون را به ( ابوالمظفر اخستان شروانشاه ) تقدیم کرده است که شروانشاهان عرب بودند، در بیشتر دوران حکومتشان خراج گذار حکومت سلجوق بودند و ستیز و دشمنی با ترکان داشتند:
در حال رسید قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه
بنوشته به خط خوب خویشم
ده پانزده سطر نغز بیشم
هر حرفی از او شکفته باغی
افروخته تر ز شب چراغی
کای محرم حلقه غلامی
جادو سخن جهان نظامی
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
در لافگه شگفت کاری
بنمای فصاحتی که داری
خواهم که به یاد عشق مجنون
رانی سخنی چو در مکنون
چون لیلی بکر اگر توانی
بکری دو سه در سخن نشانی
تا خوانم و گویم این شکربین
جنبانم سر که تاج سر بین
بالای هزار عشق نامه
آراسته کن به نوک خامه
شاه همه حرفهاست این حرف
شاید که در او کنی سخن صرف
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم
تا ده دهی غرایبت هست
ده پنج زنی رها کن از دست
بنگر که ز حقه تفکر
در مرسله که می کشی در
ترکی صفت وفای مانیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند باید
تا اینجا در این شعر زبان شاه است یعنی اینارو شاه به نظامی میگه و شما مثل همیشه مغالطه کرده اید.
تمام آن گفته هایی که شما درباره نظامی نوشته اید بنده قبلا خوانده ام و بررسی کرده ام اما همه مغلطه است مثل آن تعبیر از واژه "ترک" در اشعار شاعران که میگویید اینجا منظور شاعر زیباروست، خب کمی مطالعه در اینباره نشان میدهد که از ترکان در تاریخ با نام زیبارویان تعریف شده که چهره ای نیکو دارند پس در شعر هر جا ترک آمده بالطبع با زیبایی همراه بوده: مثال میارم از منابع فارسی:
لغت نامه دهخدا:
کاشغر. [غَ] ( اِخ ) از بلاد مشرق و از مرزهای مسلمین است. ( انساب سمعانی ) . شهری دارای قری و روستاها که از سمرقند و آن نواحی بدانجا سفر کنند و آنها در وسط بلاد ترک باشند و مردم آن مسلمانند. ( معجم البلدان ) . شهری است از ترکستان منسوب به خوبان و خوش صورتان. ( برهان ) . شهری است از توران در اقلیم پنجم مابین توران و ترکستان چین. ( غیاث ) . شهری است مشهور درماوراءالنهر از ترکستان به بلاد ایغور از اقلیم ششم. گفته اند در قدیم جای عیش و سرور و بزم افراسیاب بوده است و از شهرهای خوب ترکستان محسوب میشده و حسن خیزبوده.
شما فقط این را یاد گرفته اید که اگر کسی در کشوری که تنوع زبانی سرشاری دارد سراغ زبان و هویت خود را گرفت فورا انگ پان بهش بچسبانید تا ساکتش کنید در حالی که کوچک ترین حق زبان های مادری دیگر را ضایع کرده اید و وقتی هم صحبت میکنید اتفاقا نژادپرستانه است.
درباره مولانا یک تلنگر کوتاه که شاید شما را به مطالعه بیشتر وادارد، از منابع فارسی است نه جای دیگری:
مولانا زاده بلخ بوده؛
قبچاق های افغانستان گروهی از مردمان ترک تبار افغانستان هستند که به شکل پراکنده در شمال و شمال غرب افغانستان با ازبک ها و ترکمن ها زندگی می نمایند. به طور مشخص جمعیتی از این گروه بیشتر در ولایت های هرات، غور، بادغیس، فاریاب، بلخ، سرپل، سمنگان، ولسوالی قیصار و قلعهٔ ولی منطقهٔ چهارشنبه سکونت دارند. و اضافه کنید ازبک ها و ترکمن ها در افغانستان را به مردمان ترک آن دیار.
یا مگر شما تاریخ نخوانده اید و غزنویان ترک که از غزنین در افغانستان برخاستند یا خوارزمشاهیان و غیره.
این رباعی هم از مولانا تقدیمتان
بیگانه مگیرید مرا زین کویم
در کوی شما خانهٔ خود می جویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم
اصلم ترکست گر چه دری می گویم
یا این بیت معروف حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد. . .
قوم بزرگی از ترکان، قشقایی ها در شیراز ساکن اند ولی هیچ وقت به این اشاره نمیکنید
درباره لغت " دز" نیز بنده منبع ام لغتنامه است ولی شما کتاب شعر را به عنوان منبع کلمه آورده اید که واضحا غیر علمی است و این را همه میدانند که کتاب شعر نمیتواند منبع واژگان یا منبع تاریخی باشد و فقط جنبه ادبی دارد.
به دیوان کاشغری از لحاظ ریخت شناسی ایراد میگیرید اما
خوب میدانید که زبان فارسی حتی لغتنامه ای ساده در سه سده پیش هم ندارد و تمام آن واژگانی که درباره واژه دز نوشته اید حتی منبعی برایش با نام کتاب و نویسنده اش در دوره زبان پهلوی ننوشته اید.
در پایان:
نخیر اتفاقا بنده در جای درست و متن و نوشته های درست مینویسم چون اینجا کشور من است و این تارنما برای تمام مردم این سرزمین است و تفاوت زبانی دلیل نمیشود که من با شما یا کسی دشمن باشم.
بنده ترکم و زبانم ترکی است ولی زبان فارسی هم به عنوان زبان دوم میدانم و افتخار میکنم و اشعار زیبای فارسی را میخوانم و لذت میبرم و از اینکه ترک های این خاک ادبیات فارسی را اعتلا بخشیده اند نیز خرسندم چون ما مردمان ساده و بی آلایش و مهرپروری هستیم
سخنان شما غرض ورز است انگار که نمیدانید ترکان تنها بعد از اسلام ۱۱۰۰ سال به این خاک حکومت کرده اند و خون ها داده اند و جزوی از این خاک هستن.
بنده مشکلی با زبان فارسی ندارم طبق مطالعه و بررسی و دانسته های خود واژگانی را که از زبانی در زبان دیگر باشد مینویسم چه عیبی دارد؟ حتی در ترکی هم واژگان بیگانه را عنوان میکنم.
اما اگر شما با زبان ترکی مشکل دارید سعی کنید که از واژگان ترکی در گفتار و نوشتارتان استفاده نکنید مثل همین کلمه: تلاش در متنتان یا کلمات آقا، خانم، یواش، قیچی، قرمه، قیمه، قورباغه، قوتی، قاتی، دوقلو، داغون، باجناق، جاری، فنر، قایق، یقه، چکمه، کمک، قاشق، بشقاب، قابلمه، اتاق، داداش، آبجی، دایی و بسیاری از کلمات دیگر که اگر فقط از دهخدا منبع کنم چندین صفحه میشود.
سخن پایانی اینکه پس اگر هم به مباحثه پرداختید غرض ورزی و کینه را کنار بگذارید و سالم و مودب بحث و مجادله کنید هیچ عیبی هم ندارد اگر هم بنده یا شما چیزی را به غلط بگوییم از هم یاد میگیریم.
پاینده باشید و مانا
زبان هویت است ادب انسانیت
ساٶ ( sav ) : پیام، در ترکی قدیم به معانی سخن، خبر، اطلاعات، آگاهی و نیز خبر خوش، هدیه، وحی، کلام با ارزش، باج و …. می باشد
ساوجا، ساوجیق : پیامک
ساوجی : 1 - خبر رسان، قاصد، سفیر، فرستاده 2 - قاصدی که برای خواسگاری اعزام شود، 3 - هدیه و پیغام اورنده .
ساوجیلیق : 1 - قاصدی، خبر رسانی، سفارت 2 - به خواستگاری رفتن
ساوروقماک : پخش و پراکنده شده سخن
ساوغات : سوقات، هدیه
ساوورماق : افشاندن ، پخش و پراکنده کردن
ساووشماق : افشان شدن، با طنازی راه رفتن
ساواد : سواد، دانش و اطلاعات، علم
سٶز : سخن ، حرف و کلمه و. . . . .
ساوآلان : باج گیرنده، وحی گیرنده، پیام گیر، و . . . .
کلمه ساوالان که از دو کلمه ساو ( باج ) و آلان ( گیرنده ) تشکیل شده است، باج گیرنده می باشد. همچنین کلمه " ساو " به معنی وحی نیز به کار برده شده است که در اینصورت " ساوالان " به معنی " وحی گیرنده " نیز می باشد و وجه تسمیه ی آن بعلت عزلت، عبادت و بعثت پیامبر باستان حضرت زرتشت در بلندترین نقطه ی کوه عظیم ساوالان یا سبلان است.
ساوجا، ساوجیق : پیامک
ساوجی : 1 - خبر رسان، قاصد، سفیر، فرستاده 2 - قاصدی که برای خواسگاری اعزام شود، 3 - هدیه و پیغام اورنده .
ساوجیلیق : 1 - قاصدی، خبر رسانی، سفارت 2 - به خواستگاری رفتن
ساوروقماک : پخش و پراکنده شده سخن
ساوغات : سوقات، هدیه
ساوورماق : افشاندن ، پخش و پراکنده کردن
ساووشماق : افشان شدن، با طنازی راه رفتن
ساواد : سواد، دانش و اطلاعات، علم
سٶز : سخن ، حرف و کلمه و. . . . .
ساوآلان : باج گیرنده، وحی گیرنده، پیام گیر، و . . . .
کلمه ساوالان که از دو کلمه ساو ( باج ) و آلان ( گیرنده ) تشکیل شده است، باج گیرنده می باشد. همچنین کلمه " ساو " به معنی وحی نیز به کار برده شده است که در اینصورت " ساوالان " به معنی " وحی گیرنده " نیز می باشد و وجه تسمیه ی آن بعلت عزلت، عبادت و بعثت پیامبر باستان حضرت زرتشت در بلندترین نقطه ی کوه عظیم ساوالان یا سبلان است.
اذربایجان جنوبی ، ایران نیست . منتظر قیام 35 میلیون ترک در ایران باشید . 60 میلیون ملت غیرفارس ، قیام خواهند کرد . الاحواز ، بلوچستان ، گونئی اذربایجان ( اذربایجان جنوبی ) ، ترکمنستان جنوبی ، قشاقییستان .
در پاسخ به دروغ های پانترکیسی:
کاربری با نام رضا ( یا دیگر نامهای کاربریش ) که فهرستی از واژگان را به دروغ به زبان مغولی ( ترکی ) پیوند می دهد، تنها همین را می گویم که واژه ( ( سواد ) ) ، یک واژه سانسکریت و بنابراین هندواروپایی است. چرا که در زبان سانسکریت به سواد، sevate सेवते ( سِواتِ ) گفته می شده است که واژه آلمانی studieren و واژه انگلیسی study نیز از این واژه برگرفته شده است. ( study in sanskrit language را در گوگل جستجو کنید. ) هم اکنون اگر شما واژه literacy ) in sanskrit ) را نیز در گوگل جستجو کنید، واژه سانسکریت sAkSaratA برای شما خواهد آمد.
باور کنید که من دیدگاه های شما را که از بس بی درونمایه است، نمی خوانم ولی تنها چشمم به یک واژه ( ( سواد ) ) خورد و همان را هم از نگرگاهِ
بُن واژه شناسی بررسی کردم. تازه همخواند با آنچه که شما می گویید و سبلان را به واژه سواد پیوند می دهید، خود گواه آن است که واژه سبلان
( برپایه سنجه شما ) یک واژه هندوآریایی خواهد بود.
و اینگونه کاخ پوشالی پانترکیسی که بر پایه های دروغ گذاشته شده، فرو می ریزد.
در پایان به کاربر بالا نیز اندرزی خواهم گفت: شما و آن 60 میلیونت دارید می آیید، از گوشه خیابان بیایید و از خط کشی عابر پیاده گذر کنید، چرا که مردم بد رانندگی می کنند.
کاربری با نام رضا ( یا دیگر نامهای کاربریش ) که فهرستی از واژگان را به دروغ به زبان مغولی ( ترکی ) پیوند می دهد، تنها همین را می گویم که واژه ( ( سواد ) ) ، یک واژه سانسکریت و بنابراین هندواروپایی است. چرا که در زبان سانسکریت به سواد، sevate सेवते ( سِواتِ ) گفته می شده است که واژه آلمانی studieren و واژه انگلیسی study نیز از این واژه برگرفته شده است. ( study in sanskrit language را در گوگل جستجو کنید. ) هم اکنون اگر شما واژه literacy ) in sanskrit ) را نیز در گوگل جستجو کنید، واژه سانسکریت sAkSaratA برای شما خواهد آمد.
باور کنید که من دیدگاه های شما را که از بس بی درونمایه است، نمی خوانم ولی تنها چشمم به یک واژه ( ( سواد ) ) خورد و همان را هم از نگرگاهِ
بُن واژه شناسی بررسی کردم. تازه همخواند با آنچه که شما می گویید و سبلان را به واژه سواد پیوند می دهید، خود گواه آن است که واژه سبلان
( برپایه سنجه شما ) یک واژه هندوآریایی خواهد بود.
و اینگونه کاخ پوشالی پانترکیسی که بر پایه های دروغ گذاشته شده، فرو می ریزد.
در پایان به کاربر بالا نیز اندرزی خواهم گفت: شما و آن 60 میلیونت دارید می آیید، از گوشه خیابان بیایید و از خط کشی عابر پیاده گذر کنید، چرا که مردم بد رانندگی می کنند.
SAV haber demektir ve ALAN ile birleştiğinde haber alan anlamına gelmektedir
آقای کاظم زاده بنابی! من کاری به ریشه این کلمه ندارم. اما شما این همه نوشتید و نوشتید. . . برای داشتن تصور درست از زبان شناسی، اتیمولوژی ، ترمولوژی ویا لکسیکولوژی. . . باید درک درستی از تاریخ و اقوام مربوطه داشته باشید. . . متاسفام برایتان. زبان ترکی نه گویشی از مغولیست و نه ربطی به آن دارد این حرف من نیست. درمورد تاریخچه یِ نظریه یِ زبانهای آلتائیکی تحقیق کنید. . . مسائل مربوط به تاریخ و زبان شناسی هرسال تغییر میکنند حتی جزئی! ما مجبوریم که تحقیقات رو ادامه بدیم. محدوده جستوجوهایتان را از منابع فارسی به خارجی یا زبا ن اصلی گسترش بدید! اورواتویی به هیچ وجه به قوم ارمنی ربطی نداره چرا که قبل از مهاجرت ارامنه، اورارتوها حضور داشتند. . . به درستی در منابع پژوهشی موجود در اینترنت ذکر شده میگوید قومی از تیره هندواروپایی هستند که بعد ها با ارورارتوها آسمیله میشوند و هویت ارمنی را بوجود میاورند. . . زبان ارمنی مانند بسیاری از زبانهای دنیا از همان ابتدا ناخالص بوده. ودرواقع هیچ زبانی خالص نیست و ار همجوشی زبانهای دیگر بوجود آمده اند حداقل تا یک سوم یک زبان ساختار بیگانه دارد و این پدیده مربوط به عصر کنونی نیست از زمان باستان و بمرور این اتفاق می افتاده است. . . در مورد هویت کوردها هم گفته میشود از ترکیب با بومیان فلات ایران و عراق پدید آمدند و به همین دلیل به خاطر وجود تعدادی از کلمات قرضی از زبان های بومیان، تصور کوردها بر این بوده که زبان های اکدی و بین النهرینی هم کوردی بوده! زبان فارسی از همان ابتدا تحت تاثیر زبان های دراویدیان، سانسکریت قدیم، برخی زبان های شرق اروپا و همچنین زبانهای بین النهرینی بوده نباید ازین موضوع غافل بود البته درمورد میزان این تاثیر دانش بخصوصی ندارم و نمیخوام اظهار نظر کنم. . . مشکل بزرگ اینه که هنوز که هنوزه در ایران یک پژوهش درست و درمانی برای از بین بردن شبهات تاریخی وجود نداره و حتی منابع خارجی هم به این موضوع اشاره میکنند که چیزهایی که درمورد تاریخ ایران گفته میشود ( نه همه آن ) براساس نظریاتیست که حال حاضر بدست آمدند. . . این نظریات دقیقا همان موضوعات مهمی هستند که همیشه پیرامونش بحث وجود داشته.
1 - نخست اینکه منابع من از پارسی و انگلیسی است . اورارتویی ها همان آراراتی ها هستند و درباره زبان ارمنی ها سخنی به میان نیاوردم بلکه درباره ارمنی ها و نیاکانشان که از اقوام باستانی این ناحیه هستند، سخن گفتم حال اینکه زبانشان چه بوده، در اصل موضوع خللی وارد نمی کند. در پاسخ شما باید گفت که سخن شما درباره اورارتویی ها نادرست است. آنچه از ترجمه نوشتارهای انگلیسی برمی آید چنین است که ارمنی ها در گذر زمان زبانشان دگرگون شده است و نه اینکه اورارتویی ها از ارمنی ها متمایز بوده اند و درآمیخته شدند و فلان و بهمان. دیاکونوف می گوید: Hurro - Urartian - speaking peoples inhabited the
Armenian homeland in the second millennium BC ( ترجمه:گویشوَران هورو - اورارتویی در هزاره دوم پیش از میلاد در ارمنستان سُکنا گزیدند ) . Some of the terms he gives admittedly have an Akkadian or Sumerian provenance, but he suggests they were borrowed through Hurrian or Urartian. . ( ترجمه:برخی از واژاک هایی که او ( دیاکونوف ) پیش می نَهد، خاستگاه سومری یا اَکَدی دارند ولی او ( دیاکونوف ) باورمند است که آنها از هوری یا اورارتویی وام گرفته شده اند ) .
A theory, supported by the official historiography of Armenia and experts in Assyrian and Urartian studies such as Igor M. Diakonoff, Giorgi Melikishvili, Mikhail Nikolsky, and Ivan Mestchaninov, suggests that Urartian was solely the formal written language of the state, while its inhabitants, including the royal family, spoke Proto - Armenian. ( ترجمه:یک نگره ای که بوسیله کهن نگاران رسمی ارمنستان و پژوهشگران حوزه اورارتویی و آشوری همچون دیاکونوف، ملیکیشویلی ، نیکولسکی و مستچانینف پشتیبانی می شود، نشان می دهد که اورارتویی تنها زبان نوشتاری رسمی این منطقه بوده درحالیکه شهروندان آن، از جمله خانواده سلطنتی ، به زبان ارمنی سخن می گفتند ) .
( در اینکه گمانه زنی ها در تاریخ کم نمی باشد، شکی نیست ولی آنچه که روشن است، این است که در کلی گویی و کلیات، همه کشورها با یکدیگر همخواند ( مطابق ) هستند به جز ج. خودخوانده بادکوبه ( جمهوری الهام جوون ) و برخی دوستان همآخورش که تاریخی که به خورد مردمان کشورشان می دهند، دروغی بیش نیست. پس آنکسانی که نیاز به تغییر رویکرد در گفتار و منابع دارند، ما نیستیم بلکه خود مغول پنداران می باشند ) .
2 - زبان کُردی زبانی هندوآریایی است و زبان اکدی زبانی سامی است و این دو هیچ پیوندی با هم ندارند ( زبان کردی با تاتی و تالشی و آذری ( مادی ) ) سنجیده می شود و نه با اکدی ) . 3 - زبان سانسکریت و اوستایی نزدیکی های بسیار باهم دارند و زبان پارسی تحت تاثیر زبانهای اوستایی، سانسکریت، پارسی باستان و پارسی میانه می باشد و اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر دراویدی می دانی یک سخن نادرست است چراکه شاخه ای از نیاکان ایرانیان هنگام گذر از بالای هند و ورود به سرزمین امروزی هندوستان، دراویدی ها را به سمت جنوب هند دور کردند، این درحالیست که مردمان بلخ وخوارزم و شمال هند شاخه ای از نیاکان ایرانیان بودند. اگر شما هم اکنون Distribution of the Indo - Iranian languages ( پراکندگی زبانهای هندوآریایی ) را جستجو کنید، خواهید دید که دربردارنده دراویدی های ساکن جنوب هند نمی شود.
اگر مراد شما از زبان های میان رودان، بابِلی و اَکَدی باشد، این زبانها سامی هستند و پیوندی با زبانهای هندوآریایی همانند پارسی ندارند ، اگر مراد شما سومری باشد که خاستگاه آن روشن نیست ولی اگر مرادتان میتانی ها باشند، بله اینها با ایرانیان و زبانهای هندواروپایی پیوند دارند . اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر زبانهای شرق اروپایی می دانی، باید با آوردن خاستگاه و منبعی آن را ثابت کنی. چرا که روند گسترش زبانی را خود اروپاییان وارونه آن می دانند ( گسترش زبانی و نه سیر و روند کوچ یا چیز دیگری ) و اینکه باید روشن و واضح بگویی منظور از شرق اروپا چه کشورهایی و چه زبانهایی است و منبعی در این باره پیش نَهی.
3 - اینکه شبهه در تاریخ هر کشوری وجود دارد، چیز آشکاری است ولی اینکه نمایان ترین رخدادهای تاریخ را هرزاندیشان با بدسگالی رَد می کنند، چیزی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
پیشینه رخدادها در ایرانِ بزرگ را نیز می توان از همان اوستا، وداها، بندهشن، شاهنامه و کتاب های دیگر از هرودت، گزنفون، گتزیاس و افلاطون و همچنین سنگنبشته و گلنبشته های در دسترس جُست، ولی اگر مُراد شما تاریخی است که برپایه چرندیات پانترکیسم نوشته شود، بله پژوهشی در این راستا که باب میل پانترکان باشد، نشده و نخواهد هم شد.
Armenian homeland in the second millennium BC ( ترجمه:گویشوَران هورو - اورارتویی در هزاره دوم پیش از میلاد در ارمنستان سُکنا گزیدند ) . Some of the terms he gives admittedly have an Akkadian or Sumerian provenance, but he suggests they were borrowed through Hurrian or Urartian. . ( ترجمه:برخی از واژاک هایی که او ( دیاکونوف ) پیش می نَهد، خاستگاه سومری یا اَکَدی دارند ولی او ( دیاکونوف ) باورمند است که آنها از هوری یا اورارتویی وام گرفته شده اند ) .
A theory, supported by the official historiography of Armenia and experts in Assyrian and Urartian studies such as Igor M. Diakonoff, Giorgi Melikishvili, Mikhail Nikolsky, and Ivan Mestchaninov, suggests that Urartian was solely the formal written language of the state, while its inhabitants, including the royal family, spoke Proto - Armenian. ( ترجمه:یک نگره ای که بوسیله کهن نگاران رسمی ارمنستان و پژوهشگران حوزه اورارتویی و آشوری همچون دیاکونوف، ملیکیشویلی ، نیکولسکی و مستچانینف پشتیبانی می شود، نشان می دهد که اورارتویی تنها زبان نوشتاری رسمی این منطقه بوده درحالیکه شهروندان آن، از جمله خانواده سلطنتی ، به زبان ارمنی سخن می گفتند ) .
( در اینکه گمانه زنی ها در تاریخ کم نمی باشد، شکی نیست ولی آنچه که روشن است، این است که در کلی گویی و کلیات، همه کشورها با یکدیگر همخواند ( مطابق ) هستند به جز ج. خودخوانده بادکوبه ( جمهوری الهام جوون ) و برخی دوستان همآخورش که تاریخی که به خورد مردمان کشورشان می دهند، دروغی بیش نیست. پس آنکسانی که نیاز به تغییر رویکرد در گفتار و منابع دارند، ما نیستیم بلکه خود مغول پنداران می باشند ) .
2 - زبان کُردی زبانی هندوآریایی است و زبان اکدی زبانی سامی است و این دو هیچ پیوندی با هم ندارند ( زبان کردی با تاتی و تالشی و آذری ( مادی ) ) سنجیده می شود و نه با اکدی ) . 3 - زبان سانسکریت و اوستایی نزدیکی های بسیار باهم دارند و زبان پارسی تحت تاثیر زبانهای اوستایی، سانسکریت، پارسی باستان و پارسی میانه می باشد و اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر دراویدی می دانی یک سخن نادرست است چراکه شاخه ای از نیاکان ایرانیان هنگام گذر از بالای هند و ورود به سرزمین امروزی هندوستان، دراویدی ها را به سمت جنوب هند دور کردند، این درحالیست که مردمان بلخ وخوارزم و شمال هند شاخه ای از نیاکان ایرانیان بودند. اگر شما هم اکنون Distribution of the Indo - Iranian languages ( پراکندگی زبانهای هندوآریایی ) را جستجو کنید، خواهید دید که دربردارنده دراویدی های ساکن جنوب هند نمی شود.
اگر مراد شما از زبان های میان رودان، بابِلی و اَکَدی باشد، این زبانها سامی هستند و پیوندی با زبانهای هندوآریایی همانند پارسی ندارند ، اگر مراد شما سومری باشد که خاستگاه آن روشن نیست ولی اگر مرادتان میتانی ها باشند، بله اینها با ایرانیان و زبانهای هندواروپایی پیوند دارند . اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر زبانهای شرق اروپایی می دانی، باید با آوردن خاستگاه و منبعی آن را ثابت کنی. چرا که روند گسترش زبانی را خود اروپاییان وارونه آن می دانند ( گسترش زبانی و نه سیر و روند کوچ یا چیز دیگری ) و اینکه باید روشن و واضح بگویی منظور از شرق اروپا چه کشورهایی و چه زبانهایی است و منبعی در این باره پیش نَهی.
3 - اینکه شبهه در تاریخ هر کشوری وجود دارد، چیز آشکاری است ولی اینکه نمایان ترین رخدادهای تاریخ را هرزاندیشان با بدسگالی رَد می کنند، چیزی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
پیشینه رخدادها در ایرانِ بزرگ را نیز می توان از همان اوستا، وداها، بندهشن، شاهنامه و کتاب های دیگر از هرودت، گزنفون، گتزیاس و افلاطون و همچنین سنگنبشته و گلنبشته های در دسترس جُست، ولی اگر مُراد شما تاریخی است که برپایه چرندیات پانترکیسم نوشته شود، بله پژوهشی در این راستا که باب میل پانترکان باشد، نشده و نخواهد هم شد.
در زبان فارسی در بسیاری از واژه ها، واج ( و ) به واج ( ب ) تبدیل می شود، مانند ( سه وه لان ) به ( سه به لان یا سبلان ) و ( توریز ) به ( تبریز ) و وروگرد به بروجرد و …
پس سبلان واژه ای ایرانیست که در زبان تالشی ( از خانواده زبان های ایرانی ) سولون می گویند.
پس سبلان واژه ای ایرانیست که در زبان تالشی ( از خانواده زبان های ایرانی ) سولون می گویند.
کلمات دیگر: