کلمه جو
صفحه اصلی

بحران


مترادف بحران : آشفتگی، آشوب، تشنج، تلاطم، تنش، ناآرامی ، خطر، مخاطره

متضاد بحران : آرامش

برابر پارسی : آشفتگی، چالش، سراسیمگی، ناآرامی

فارسی به انگلیسی

conjuncture, crisis, juncture, storm


conjuncture, crisis, storm

crisis


فارسی به عربی

ازمة , توتر , قمة

مترادف و متضاد

۱. آشفتگی، آشوب، تشنج، تلاطم، تنش، ناآرامی ≠ آرامش
۲. خطر، مخاطره


acme (اسم)
اوج، سر، بحران، قله، منتها، مرتفع ترین نقطه، نقطهء کمال

crisis (اسم)
بحران، موقع بحرانی

tension (اسم)
بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط

آشفتگی، آشوب، تشنج، تلاطم، تنش، ناآرامی ≠ آرامش


فرهنگ فارسی

لحظه‌ای از داستان فیلم یا نمایش که گره و کشمکش را نشان می‌دهد


آشفتگی و تغییر حالت، تغییر حالت ناگهانی
( اسم ) تغییری که در تب در مریض پدید آید شدیدترین و ناراحت ترین وضع مریض در حالت تب یوم بحران .
دو دریای روم و فارس و منه مجمع البحرین .

فرهنگ معین

(بُ ) [ ع . ] ( اِ. ) آشفتگی و تغییر حالت ناگهانی ، بالاترین مرحلة یک جریان .

لغت نامه دهخدا

بحران . [ ب ُ ] (ع اِ) تغییری که بیمار را پیدا آید در تب و با یوم اضافه شود چنانکه گویند «یوم بحران ». (ناظم الاطباء). یوم باحوری برخلاف قیاس نیز گفته شده است به انتساب به باحور یا باحوراء که شدة گرمای تابستان باشد. (از منتهی الارب ). شدت بعض بیماریها چون تب مطبقه در روزهای معلوم که به برء یا هلاک منتهی شود. (یادداشت مؤلف ). این روز را یوم بحران و یوم باحوری گویند و گوئی منسوب به باحوراء باشد از جهت شدت گرما. باحوراء و هو شدة الحر فی تموز. (منتهی الارب ). تغییر عظیم که دفعةً در مرض واقع شود از مقاومت طبیعت با مرض یا به سوی صحت کشد یا بسوی هلاک و تشبیه کرده اند طبیعت را به سلطان و مرض را به دشمن و بدن را به ملک و روز بحران را به روز قتال ، پس اگر درین روز سلطان که طبیعت است دشمن را که مرض است از ملک براند بحران تام جید گویند و اگر دشمن غالب شود نعوذ باﷲ منها و سلطان را بکشد و ملک را فروگیرد بحران تام ردی نامند. (غیاث اللغات ). لفظ بحران در اصل یونانی است .(آنندراج ). به اصطلاح اطباء منازعت طبیعت با مرض .
اندر لغت یونانی لفظی است شکافته از چیره شدن یک خصم به خصم دیگر از بهر آنکه همچنان که دو خصم مدتی بر یکدیگر چیرگی جویند و هرگاه که فرصت چیرگی یابند آنکه چیره شود در حال کار خویش بکند و هیچ مهلت ندهد همچنین طبیعت با مادت بیماری بر سان دو خصم می کوشند تا در مدت کوشیدن یا ماده پخته گردد و در حال چیره شود و نشان چیرگی طبیعت پدید آید، پس بحران تغییرحال بیمار است از حالی به حالی یا بهتر یا بدتر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). در مفاتیح العلوم آمده است که بحران از سریانی گرفته شده و آن تغییر عظیمی است که دفعةً بیمار را دست دهد و آن بیشتر در امراض حاده از قبیل تب های محرقه و مطبقه باشد و پس از آن بیمار یا روی به بهبود باشد یا بیماریش سخت تر شود. (یادداشت مؤلف ). لفظی یونانی و معرب است . در لغت یونان به معنی فصل در خطاب است یعنی خطابی که بدان میان دو خصم فصل حاصل آید یعنی طبیعت و بیماری . جالینوس گوید: بحران حکم حاصل است چه حکم مرض بدان انفصال یابد یا به صحت و یا به شدت و سختی . و در نزد پزشکان تغییر عظیمی است که یکباره در مرض حادث گردد و آن را اقسامی است همچون : بحران محمود و بحران کامل و بحران جید و بحران ردی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همان متن شود : نام باحور از بحران شکافته است و بحران حکم بود زیرا که از آن حکم کنند بر حال هوا اندر ماههای زمستان . (از التفهیم بیرونی ).
سخن تند راست خواه از من
گرچه جان در میان بحران است .

مسعودسعد.


رست دلش در مرض از سر سرسام جهل
این همه ماخولیاست صورت بحران او.

خاقانی .


خیالی که بندد عدو را عجب نی
که سرسام سوداش بحران نماید.

خاقانی .


مشنو ترهات او که بیمار
پر گوید و هرزه روز بحران .

خاقانی .


مهی داشت تابنده چون آفتاب
ز بحران تب یافته رنج و تاب .

نظامی .


خون دل خاک ز بحران باد
در جگر لعل جگرگون نهاد.

نظامی .


چون تو آن او شدی بحر آن تست
گرچه این دم نوبت بحران تست .

مولوی .


پس بگو کو جنبش و جولانتان
بحر افکنده است در بحرانتان .

مولوی .


چو بحران اندیشه را هم گرفت .

؟


و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 49 و دیگر متن های پزشکی شود.
- بحران اقتصادی ؛ حالتی که از جهت عدم توازن درآمد و خرج و یا پیدایش محصول و میزان مصرف و بازاریابی حاصل شود و منجر به توقف و یا ورشکستگی بازار و دولتها گردد.
- بحران تام ؛ بحرانی که مرض بدان منقضی شود یا به استفراغ و یا به انتقال . (یادداشت مؤلف ).
- بحران جید ؛ بحرانی که روی به بهبود دارد و آنرا بحران محمود و بحران کامل نیز گویند. (یادداشت مؤلف ).
- بحران ردی ؛ بحرانی که روی به هلاکت دارد. (از غیاث ). بحران بد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- بحران سیاسی ؛ حالتی که در نتیجه ٔ آن توازن نظام اجتماعی دگرگون شود و دولت ها و نظام های اجتماعی ناچار به سقوط یا ترمیم و تعویض گردند. و رجوع به اقتصاد و سیاست شود.
- بحران محنت ؛ کنایه ازدر رنج بزرگ افتادن بخلاف بحران طرب که کنایه از رستن از محنت است . (انجمن آرای ناصری ).
- بحران مرکب ؛ بحران جید ناقص یابحران ردی ناقص .

بحران. [ ب ُ ] ( ع اِ ) تغییری که بیمار را پیدا آید در تب و با یوم اضافه شود چنانکه گویند «یوم بحران ». ( ناظم الاطباء ). یوم باحوری برخلاف قیاس نیز گفته شده است به انتساب به باحور یا باحوراء که شدة گرمای تابستان باشد. ( از منتهی الارب ). شدت بعض بیماریها چون تب مطبقه در روزهای معلوم که به برء یا هلاک منتهی شود. ( یادداشت مؤلف ). این روز را یوم بحران و یوم باحوری گویند و گوئی منسوب به باحوراء باشد از جهت شدت گرما. باحوراء و هو شدة الحر فی تموز. ( منتهی الارب ). تغییر عظیم که دفعةً در مرض واقع شود از مقاومت طبیعت با مرض یا به سوی صحت کشد یا بسوی هلاک و تشبیه کرده اند طبیعت را به سلطان و مرض را به دشمن و بدن را به ملک و روز بحران را به روز قتال ، پس اگر درین روز سلطان که طبیعت است دشمن را که مرض است از ملک براند بحران تام جید گویند و اگر دشمن غالب شود نعوذ باﷲ منها و سلطان را بکشد و ملک را فروگیرد بحران تام ردی نامند. ( غیاث اللغات ). لفظ بحران در اصل یونانی است.( آنندراج ). به اصطلاح اطباء منازعت طبیعت با مرض.
اندر لغت یونانی لفظی است شکافته از چیره شدن یک خصم به خصم دیگر از بهر آنکه همچنان که دو خصم مدتی بر یکدیگر چیرگی جویند و هرگاه که فرصت چیرگی یابند آنکه چیره شود در حال کار خویش بکند و هیچ مهلت ندهد همچنین طبیعت با مادت بیماری بر سان دو خصم می کوشند تا در مدت کوشیدن یا ماده پخته گردد و در حال چیره شود و نشان چیرگی طبیعت پدید آید، پس بحران تغییرحال بیمار است از حالی به حالی یا بهتر یا بدتر. ( ذخیره خوارزمشاهی ). در مفاتیح العلوم آمده است که بحران از سریانی گرفته شده و آن تغییر عظیمی است که دفعةً بیمار را دست دهد و آن بیشتر در امراض حاده از قبیل تب های محرقه و مطبقه باشد و پس از آن بیمار یا روی به بهبود باشد یا بیماریش سخت تر شود. ( یادداشت مؤلف ). لفظی یونانی و معرب است. در لغت یونان به معنی فصل در خطاب است یعنی خطابی که بدان میان دو خصم فصل حاصل آید یعنی طبیعت و بیماری. جالینوس گوید: بحران حکم حاصل است چه حکم مرض بدان انفصال یابد یا به صحت و یا به شدت و سختی. و در نزد پزشکان تغییر عظیمی است که یکباره در مرض حادث گردد و آن را اقسامی است همچون : بحران محمود و بحران کامل و بحران جید و بحران ردی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همان متن شود : نام باحور از بحران شکافته است و بحران حکم بود زیرا که از آن حکم کنند بر حال هوا اندر ماههای زمستان. ( از التفهیم بیرونی ).

بحران . [ ب ُ ] (اِخ ) لغتی است در بَحران . || موضعی به ناحیه فرع حجاز. (منتهی الارب ) :
سپاهی ز رومی و از پارسی
ز بحران و از کردو از قادسی .

فردوسی .


و رجوع به بحرین شود.

بحران . [ ب َ ] (اِخ ) دو دریای روم و فارس . و منه مجمع البحرین . (منتهی الارب ). || بحرالروم و بحرالاسود. (النقود العربیه ص 134).


فرهنگ عمید

۱. آشفتگی و تغییر حالت.
۲. تغییر حالت ناگهانی مریض تب دار که منجر به بهبودی یا مرگ او بشود.

دانشنامه عمومی

بحران پیشامدی است که به صورت ناگهانی و گاهی فزاینده رخ می دهد و به وضعیتی خطرناک و ناپایدار برای فرد، گروه یا جامعه می انجامد. بحران باعث به وجود آمدن شرایطی می شود که برای برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق العاده است. بحران ها بر حسب نوع و شدت متفاوتند. بحران یک فشارزایی بزرگ و ویژه است که باعث در هم شکسته شدن انگاره های متعارف و واکنش های گسترده می شود و آسیب ها، تهدیدها، خطرها و نیازهای تازه ای به وجود می آورد.
معمولاً غیرقابل پیش بینی است (یعنی نمی توان پیش بینی کرد که کی و در کجا اتفاق می افتد) اما معمولاً غیرمنتظره نیست بجز بلایای طبیعی که باعث بحران می شود.
بیشتر یک وضعیت اضطراری و آنی است تا یک حالت ماندگار
پویا و متغیراست.
واژه چینی که برای «بحران» وجود دارد، تصویر بهتری از مؤلفه های سازنده بحران را به نمایش می گذارد. واژه بحران در زبان چینی از همان حروفی تشکیل شده است که «خطر» و «فرصت» را شکل داده اند. بحران همچنان که نشانگر یک مانع، آسیب، ضایعه یا تهدید است، نشانگر فرصت برای رشد یا افول نیز می باشد.
بحران شناسی بخش مهمی از فرایند مدیریت بحران و پژوهش های مربوط به آن را تشکیل می دهد. شناخت هر چه دقیق تر بحران، هم چون هر حوزه مدیریتی دیگری، به کنترل و هدایت هرچه مؤثرتر آن کمک کرده و مدیران بحران می توانند با تفکیک تفصیلی مسئله پیش رو، آن را مدیریت پذیر گردانند.
تنوع در پدیده هایی که بحران خوانده می شوند،هنوز کمتر از تنوع هایی است که از این واژه ارائه شده اند. بعضی از دسته بندی های بحران ها به صورت زیر است:
بحران (فیلم ۱۹۱۳). «بحران» (انگلیسی: The Crisis) یک فیلم صامت استرالیایی است که در سال ۱۹۱۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به روی ردگریو اشاره کرد.

بحران (فیلم ۱۹۱۶). بحران (انگلیسی: The Crisis) فیلمی در ژانر جنگی به کارگردانی کالین کمپ بل است که در سال ۱۹۱۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جورج فاست، آلفرد گرین، ویلر اوکمن و یوجینی بسرر اشاره کرد.
۲۹ سپتامبر ۱۹۱۶ (۱۹۱۶-09-۲۹)

بحران (فیلم ۱۹۳۹). «بحران» (انگلیسی: Crisis (1939 film)) فیلمی در ژانر مستند به کارگردانی الکساندر هکن اشمید است که در سال ۱۹۳۹ منتشر شد.
۱۳ مارس ۱۹۳۹ (۱۹۳۹-03-۱۳) (USA)

بحران (فیلم ۱۹۴۶). بحران (سوئدی: Kris) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی اینگمار برگمان است که در سال ۱۹۴۶ منتشر شد.

بحران (فیلم ۱۹۵۰). بحران (انگلیسی: Crisis) یک فیلم به کارگردانی ریچارد بروکس است که در سال ۱۹۵۰ منتشر شد.
۷ ژوئیه ۱۹۵۰ (۱۹۵۰-07-۰۷)

فرهنگ فارسی ساره

چالش


فرهنگستان زبان و ادب

{crisis} [سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] لحظه ای از داستان فیلم یا نمایش که گره و کشمکش را نشان می دهد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُحْران (یا بَحْران)، محلی در ناحیه فُرُع (یا فُرُع) در حجاز که با مدینه هشت برید (= ۴ فرسخ (پارسنگ)، ۲۴ کیلومتر ) فاصله دارد. بُحْران ضمناً محل معدنی بوده که به حجاج بن عِلاط بهزی تعلق داشته است.
اهمیت این محل در تاریخ اسلام از آن جهت است که پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم، در ماه ربیع الاخر سال سوم به قصد (مقابله با) قریش مدتی در آن جا اقامت کرد.
واقدی از قول مَعْمَربن راشد و او از زهری نقل کرده است که چون به پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم خبر رسید که گروه بزرگی از بنی سُلَیْم در بُحْران گرد آمده اند، آماده مقابله شد و بی آن که از مقصد خود سخنی بگوید، با سیصد مرد از اصحاب از مدینه بیرون آمد و یک شبه به بُحْران رسید.
چون جنگی پیش نیامد، ماه ربیع الاخر را در آن جا ماند و در ماه جمادی الاولی به مدینه بازگشت.
این غزوه را برخی از مورخان غزوة الفُرُع و برخی غزوة بنی سُلَیم و بعضی دیگر غزوة بُحران نامیده اند.


[ویکی شیعه] بُحْران، یا بَحران، سرزمینی در ناحیه فُرْع در حجاز میان مکه و مدینه (در حدود ۲۰۰ کیلومتری جنوب مدینه). به گفته ابن اسحاق، این منطقه، معدنی در حجاز بوده، و به حجاج بن علاط بهزی تعلق داشته است.
شهرت منطقه بحران به این سبب است که یکی از غزوات رسول اکرم(ص) به نام غزوه بحران در آنجا روی داده است. نام بحران در سریه عبدالله بن جحش نیز ذکر شده است.

واژه نامه بختیاریکا

تنگی؛ تَنگی لنگی

جدول کلمات

آشفتگی , تغییر حالت

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
تِنژِه tenže ( کردی: ته نگژه )
آلوژ ( کردی: آلوزی )
ژلمِه ( کردی: چه له مه )

تنش

پُرآشفتگی/ فرآشفتگی ( فرا آشفتگی )
آشفتگی همواره معنایی کمتر از معنای بحران را بر دوش دارد. بنابراین پیشنهاد من واژه های بالا است.

آشوب

تشتت نامتعارف - آشفتگی حاد - نابسامانی مخل - تداخل کیفیات خارج از هنجار

نابسامانی - بی سامانی

بحران ( Crisis ) : [اصطلاح جامعه شناسی] هر گونه وقفه ای که در جریان عمل رفع احتیاجات حاصل شود بحران شمرده می شود. در هر جامعه ای هر یک از سازمانهای اجتماعی با سازمانهای دیگر سازگاری دارد و اگر سازگاری سازمانها و مخصوصا سازگاری نیروهای مولد و روابط تولید بیش از اندازه معینی کاهش یابد جامعه دستخوش بحران و آشفتگی شود و اگر سازگاری سازمانهای جامعه به شدت رو به زوال رود نظم اجتماعی جای خود را به بی نظمی می دهد و بی سازمانی رخ می نماید.
منبع https://rasekhoon. net


بحران / bohrAn /
مترادف بحران: آشفتگی، آشوب، تشنج، تلاطم، تنش، ناآرامی ، خطر، مخاطره

متضاد بحران: آرامش

برابر پارسی: آشفتگی، چالش، سراسیمگی، ناآرامی


کلمات دیگر: