کلمه جو
صفحه اصلی

چهارپاره

فارسی به انگلیسی

slug, castanets

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چار پاره . ۲ - زنگهای کوچکی که رقاصان بهنگام رقص در انگشتان کنند و بتناسب ضرب موسیقی آنرا بصدا در آورند . ۳ - نوعی رقص که در قدیم معمول بوده . ۴ - نوعی از گلوله ایست که در شکار با تفنگ بکار می رود و معمولا شکارهای سنگین را با آن می زنند .
دهیست از دهستان ترکه دز بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز ٠

فرهنگ معین

( ~. رِ ) (اِمر. ) = چاپاره . چارپاره : ۱ - زنگ های کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا در آورند. ۲ - نوعی رقص که در قدیم معمول بوده . ۳ - نوعی از گلوله ای است که در شکار با تفنگ به کار می رود و معمولاً شکارهای س

( ~. رِ) (اِمر.) = چاپاره . چارپاره : 1 - زنگ های کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا در آورند. 2 - نوعی رقص که در قدیم معمول بوده . 3 - نوعی از گلوله ای است که در شکار با تفنگ به کار می رود و معمولاً شکارهای سنگین را با آن می زنند.


لغت نامه دهخدا

چهارپاره . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (چهارباغ ) آهنگی از آهنگهای موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ و رجوع به چارپاره شود.


چهارپاره . [ چ َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. 125 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است . این آبادی از محل های چشمه ایناق و حسین آباد تشکیل شده . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


چهارپاره . [ چ َ/ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چهار جزء. چهار قسمت . مشتمل بر چهار جزء یا قسمت (از ناظم الاطباء).
- چهارپاره کردن ، یا به چهارپاره کردن ؛به چهار جزء قسمت کردن : و هرون الرشید جعفر را، پسر یحیی برمک ، چون فرموده بود تا بکشتند مثال داد تا به چهارپاره کردند، و به چهار دار کشیدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 193).
|| نوعی ساز. (ناظم الاطباء). زنگهای کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا درآورند. (فرهنگ فارسی معین ). چارپاره . از آلات غنا است . آلتی از آلات موسیقی : و در چپ و راست کودک مطربان و اهل ساز ایستاده بودند و با توغن و کمانچه و نی و موسیقار و صنج و چهارپاره و دهل به نوازش درآورده . (حبیب السیر چ طهران 401). || نوعی رقص که در قدیم معمول بوده است . چارپاره . رجوع به چارپاره شود. || نوعی ساچمه ٔ تفنگ که معمولاً شکارهای سنگین را با آن میزنند. چارپاره . چهارپاره در حکم ساچمه ٔ درشت است برای تفنگهای سرپر، با این تفاوت که معمولاً ساچمه غلطان و مدور است گاه درشت گاه ریز اما چهارپاره ممکن است چنین نباشد. رجوع به چارپاره شود. || در اصطلاح عروض هر بیت از قصیده یا قطعه که از چهار قسمت دارای یک وزن مساوی مرکب باشد و همه مسجع. مگر بخش قافیه که با دیگر ابیات موزون و مقفا است . کسائی گوید:
بیزارم از پیاله ، وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله ، کنجی گرفته تنها.
این را در قدیم مسمط اصطلاح کرده بودند و البته مسمط برای نوع دیگر شعر اصطلاح نیز شده است که امروز فقط بر این اخیر اطلاق میشود. رجوع به مسمط در ترجمان البلاغة و حدائق السحر شود.


چهارپاره. [ چ َ/ چ ِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) چهار جزء. چهار قسمت. مشتمل بر چهار جزء یا قسمت ( از ناظم الاطباء ).
- چهارپاره کردن ، یا به چهارپاره کردن ؛به چهار جزء قسمت کردن : و هرون الرشید جعفر را، پسر یحیی برمک ، چون فرموده بود تا بکشتند مثال داد تا به چهارپاره کردند، و به چهار دار کشیدند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 193 ).
|| نوعی ساز. ( ناظم الاطباء ). زنگهای کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا درآورند. ( فرهنگ فارسی معین ). چارپاره. از آلات غنا است. آلتی از آلات موسیقی : و در چپ و راست کودک مطربان و اهل ساز ایستاده بودند و با توغن و کمانچه و نی و موسیقار و صنج و چهارپاره و دهل به نوازش درآورده. ( حبیب السیر چ طهران 401 ). || نوعی رقص که در قدیم معمول بوده است. چارپاره. رجوع به چارپاره شود. || نوعی ساچمه تفنگ که معمولاً شکارهای سنگین را با آن میزنند. چارپاره. چهارپاره در حکم ساچمه درشت است برای تفنگهای سرپر، با این تفاوت که معمولاً ساچمه غلطان و مدور است گاه درشت گاه ریز اما چهارپاره ممکن است چنین نباشد. رجوع به چارپاره شود. || در اصطلاح عروض هر بیت از قصیده یا قطعه که از چهار قسمت دارای یک وزن مساوی مرکب باشد و همه مسجع. مگر بخش قافیه که با دیگر ابیات موزون و مقفا است. کسائی گوید:
بیزارم از پیاله ، وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله ، کنجی گرفته تنها.
این را در قدیم مسمط اصطلاح کرده بودند و البته مسمط برای نوع دیگر شعر اصطلاح نیز شده است که امروز فقط بر این اخیر اطلاق میشود. رجوع به مسمط در ترجمان البلاغة و حدائق السحر شود.

چهارپاره. [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) ( چهارباغ ) آهنگی از آهنگهای موسیقی. رجوع به کلمه آهنگ و رجوع به چارپاره شود.

چهارپاره. [ چ َ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. 125 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است. این آبادی از محل های چشمه ایناق و حسین آباد تشکیل شده. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

۱. نوعی گلولۀ سربی که در تفنگ های سر پر به کار می رفت.
۲. (موسیقی ) [قدیمی] نوعی ساز.
۳. [قدیمی] دو جفت زنگ که هنگام رقص به سر انگشتان می بندند.
۴. (ادبی ) نوعی شعر با بندهای چهارمصراعی که قافیۀ دوم و چهارم هر بند یکسان است.

دانشنامه عمومی

چهارپاره یا چارپاره ویا دوبیتی پیوسته یکی از قالب های شعر فارسی است. این قالب در شعر کلاسیک فارسی تازه است و پس از مشروطیت در ایران رواج یافته است. چهارپاره از دوبیتی هایی با معنای منسجم تشکیل شده است، با این تفاوت که برخلاف دوبیتی، معمولاً مصرع های زوج هم قافیه است و از لحاظ وزن نیز کافی است که مصرع ها هم وزن باشند.و مصراع های زوج هم قافیه اند. از معروف ترین شاعران در این قالب می توان از فریدون مشیری و فریدون توللی یاد کرد.
کتاب جادوی حروف از استاد سعید سلیمانی.

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: چارپاره/ دوبیتی­ های پیوسته) از قالب­ های نوظهور شعر فارسی. به دوبیتی هایی با قافیه های متفاوت و وزن یکسان که از نظر معنی با هم ارتباط دارند چهارپاره می گویند. رایج ترین شکل آن، این است که فقط مصراع های زوج هم ­قافیه باشند. چهارپاره در وزن، آزاد است و در وزن هایی غیر از وزن دوبیتی نیز سروده شده است. این قالب پس از مشروطه و در دوران معاصر در ایران رواج یافت و تلاشی بود در جهت ایجاد یک قالب نو که بتواند درون­مایه ی تازه ای داشته باشد. پژوهندگان شعر معاصر فارسی غالباً شعر "وفا به عهد" ابوالقاسم_لاهوتی را نخستین چهارپاره­ ی زبان فارسی دانسته اند. درون­ مایه ی چهار پاره بیشتر اجتماعی و غنایی است. در چند دهه­ ی اخیر در میان قالب­ های سنتی بعد از غزل توجه خاصی به چهارپاره شده است. فریدون_توللی، دکتر خانلری، نادر_نادرپور، فریدون_مشیری و فروغ فرخزاد در میان شاعران پیش از انقلاب اسلامی و از چهارپاره سرایان اخیر قیصر امین­ پور، سعید بیابانکی و علیرضا آذر از شاعران معروف این قالبند. چهارپاره حداقل شامل دوبند می­ شود ولی برایش سقفی مشخص نشده است. از شعرهایی که در این قالب و به زبان محاوره سروده شده ­اند در ترانه ­های پاپ به صورت گسترده ­ای استفاده می­ شود. در انتها دو بند از شعر معروف بت­ تراش نادرپور را برای نمونه می­ آوریم:
پیکرتراش پیرم و با تیشه­ ی خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده­ ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ­ام
بر قامتت که وسوسه­ ی شست­ وشو در اوست
پاشیده­ ام شراب کف ­آلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ­ام ز چشم حسودان نگاه را


کلمات دیگر: