کلمه جو
صفحه اصلی

باشلیق

فرهنگ معین

[ تر. ] (ص مر. اِمر. ) سردار، سالار.

لغت نامه دهخدا

باشلیق. ( ترکی ، اِ ) باشلق. کلاهی که بر جامه ای دوخته شده باشد. ( یادداشت مؤلف ). روسری. پارچه ای همچون کلاه که بر سراندازند.

دانشنامه عمومی

باشلیق یا باشلق سرپوشی است مخروطی شکل که در گذشته و حال از سوی ایرانیان و ترکان مورد استفاده قرارمی گرفته است. جنس آن از نمد، چرم یا پشم بوده است. این سرپوش نوک تیزی داشته و گوش ها و گردن را فرامی گیرد. نمونه های محلی آن گاه به رسن، منگوله، منجوق دوزی، قلاب دوزی و مانند آن آراسته می شوند. نمونه های گونه گونی از باشلیق به تفکیک جنس-ابریشمی، پشمی و...- و سبک ساخت -اعم از دست باف، چسبیده به جامه و...- وجود دارد.
باشلیق واژه ای ترکی است و از ریشهٔ واژهٔ باش به معنای سر می باشد. گونه ای از باشلیق که فاقد شال پوشانندهٔ گوش ها و گردن است، قالپاق نامیده می شود.
در روزگار نزدیک تر در آغاز سدهٔ نوزدهم در روسیه باشلیق یک سرپوش مد روز بود. این پوشش از سوی باشقیرها در میان روسان رواج یافته بود. از ۱۸۶۲ باشلیق بخشی از پوشش رسمی نیروی قزاق گردید. باشلیق قزاق ها از پشم شتر به رنگ زرد روشن بافته می شد و نوارهایی زردرنگ هم داشت. در باشلیق افسران این نوارها زرین یا سیمین رنگ بودند. تا ۱۹۱۷ باشلیق در ارتش امپراتوری روسیه کاربرد داشت. پس از آن هم ارتش سفید از آن بهره برد.


کلمات دیگر: