کلمه جو
صفحه اصلی

عروض

فارسی به انگلیسی

prosody, metre, foot

prosody


prosody, metre


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - فن سخن منظوم که از وزن اشعار بحث کند . ۲ - جزو آخر از مصراع اول هر بیت شعر .
جمع عرض

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - دانش شناخت وزن شعر و تغییرات آن . ۲ - جزو آخر از مصراع اول هر بیت .

لغت نامه دهخدا

عروض . [ ع َ] (اِخ ) نام اسب قره ٔ اسدی است . (از منتهی الارب ).


عروض . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَرض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرض شود.


عروض . [ ع ُ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را حاجت . (از منتهی الارب ). عارض شدن . ظهور. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). طاری شدن . سانح شدن . عَرض . رجوع به عرض شود.


عروض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ ریاضت نایافته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کرانه و گوشه . (منتهی الارب ). ناحیه . (از اقرب الموارد). || راه در کوه . (منتهی الارب ). راه که در دامنه ٔ کوه و در تنگنا باشد. ج ، عُرُض . (اقرب الموارد). || مضمون کلام . (منتهی الارب ). فحوی و معنای کلام . (از اقرب الموارد): عرفت فی عروض کلامه ؛ از فحوی و معنی کلام او دانستم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || جایی که پیش آید کسی را وقت رفتن . (منتهی الارب ). مکانی که هنگام حرکت به پیش تو درآید. (از اقرب الموارد). || بسیار از چیزی . (منتهی الارب ). کثیر از شی ٔ. (از اقرب الموارد). || ابر. (منتهی الارب ). غیم و سحاب . (اقرب الموارد). || طعام . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گوسپند و شتر که خار خورد از بی علفی ،یا عام است . (منتهی الارب ). آنچه از گوسفند و غنم که به خار روی بیاورد و آن را بچرد. (از اقرب الموارد). || حاجت . و از آن جمله است که گویند: هورکوض بلا عروض ؛ یعنی او دونده و حرکت کننده ای است بدون حاجتی که برای او پیش آمده باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آن را بصورت هو ربوض بلاعروض نیز گفته اند. || نظیر و مانند، گویند: هذه المسألة عروض هذه ؛ یعنی این مسأله نظیر این یکی است . (از اقرب الموارد). || عروض خیمه ؛ چوبی باشد که خیمه بدان قائم ماند. (المعجم ). || (اصطلاح عروض ) جزو آخر مصراع اول از شعر، اسم است ، آن را سالم باشد یا متغیر، و مؤنث آید. (منتهی الارب ). جزء اخیر از شعر اول ، سالم باشد یا متغیر، و مؤنث است . (از اقرب الموارد). آخرین جزء از شطر اول بیت . (از تعریفات جرجانی ). رکن آخر از مصراع اول بیت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). جزء آخرین ِ مصراع اول به اصطلاح عروضیان ، عروض باشد. (المعجم ). جزء اخیر از نصف اول از بیتی . (یادداشت مؤلف ). جزو اخیر مصرعه ٔ اول هر بیت را عروض گویند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). ج ، اَعاریض ، و آن جمع بر غیر قیاس باشد و گویی که جمع اعریض است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || علمی است معروف که بدان اوزان بحور دریافته میشوند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میزان شعر.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قاموس ). ترازوی شعر. (تفلیسی ). علمی است که میزان شعر از آن موزون کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). معرفت اصولی چند که از آنجا احوال بحور و اوزان شعر معلوم کنند. (از نفایس الفنون ). میزان کلام منظوم است همچنانکه نحو میزان کلام منثور است . (المعجم ). و آن مؤنث است . ج ، أعاریض . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فن شناختن وزنها وبحرهای اشعار. میزان سخن منظوم که از اشعار بحث کند. (فرهنگ فارسی معین ). نام علمی از دوازده قسم علم نزد عرب که در این دو بیت نام آنها را گنجانیده اند:
صرف و نحو، عروض بعده لغة
ثم اشتقاق و قرض الشعر، انشاء
علم المعانی ، بیان ، الخط، قافیة
تاریخ ، هذا لعلم العرب احصاء.
وجه تسمیه : سبب نامیدن آن را به «عروض » چنین گفته اند که موزون از ناموزون بوسیله ٔ آن شناخته میشود، و یا چون آن ناحیه و قسمتی از علوم است ، و یا بسبب آنکه صعب و سخت می باشد، و یا به این جهت است که شعر را بر آن عرضه میدارند، و یا اینکه چون در مکه بر خلیل بن احمد الهام شد بدین نام خوانده شده است . (از منتهی الارب ). سیفی در وجه تسمیه ٔ آن وجوه بسیار نوشته است ، مِن جمله ٔ آن ، دو وجه است که خلیل بن احمد در مکه ٔ مبارکه به این علم ملهم شده ، یکی از اسمای مکه عروض است ، این علم را به اسم مکه خوانند تیمناً. یا آنکه عروض به معنی معروض است ، این علم نیز معروض ٌعلیه شعر است که شعر را بر آن عرض می کنند تا موزون از ناموزون جدا شود.(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). آن را [ عروض را ] ازبهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است ، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد، و آن فعولی است به معنی مفعول ، چنانکه رَکوب به معنی مرکوب و حَلوب به معنی محلوب . (المعجم ).
مخترع یا مدوِّن علم عروض : مشهور چنان است که علم عروض را اول بار خلیل بن احمد عروضی (متوفی بسال 170 یا 175 هَ .ق .) از روی علم موسیقی و ایقاع استخراج کرد وآن را در پنج دایره شامل پانزده بحر تدوین کرد. پس از وی ابوالحسن سعید بلخی ملقب به اخفش اوسط (متوفی بسال 215 هَ .ق .) یک بحر بر آن افزود (بحر متدارک ). و شعرای فارسی زبان سه وزن یا بحر دیگر استخراج کردندو بر بحور افزودند (قریب و جدید و مُشاکِل ) تا شماره ٔ بحرها یا وزنهای اصلی عروض به نوزده رسید. و همچنان این علم به دست ادبای ایران و عرب کامل گردید. اما تألیف این فن به فارسی از قرن چهارم هجری آغاز شده است . از مؤلفان قدیم این علم ابوالحسن علی بهرامی سرخسی و بزرجمهر قاینی (یا قسیمی ) و منشوری سمرقندی را می توان نام برد که بحور و دوایر تازه ای اختراع کردند، و بتدریج عروض فارسی بصورتی درآمد که با عروض عربی متغایر گشت .
بنای اوزان و افاعیل عروض : بنای اوزان عروض بر فاء و عین و لام (فعل ) نهادند همچنانکه بناء لغت عرب ، تا تصریف اوزان لغوی و شعری بر یک نسق باشد، و چنانکه لغویان گویند «ضرب » بر وزن فعل است و «ضارب » بر وزن فاعل و «مضروب » بر وزن مفعول ، عروضیان گویند «نگارینا» بر وزن مفاعیلن است و «نازنینا» بر وزن فاعلاتن و «دلدار من » بر وزن مستفعلن . و نون تنوین در افاعیل عروض بنویسندتا مکتوب و ملفوظ اوزان در حرف یکسان باشد و در فک اجزاء بحور از یکدیگر اشتباه نیفتد. (از المعجم ). خلیل بن احمد اوزان عروض را از اشعار عرب تتبع نموده مقرر در پانزده بحر ساخته است ، و ادعای حصر درین اوزان نمودن دور از کار است . و این بحور را در لفظی چند منتظم و مضبوط ساخته اند و آن الفاظ را اصول و افاعیل و تفاعیل گویند و ارکان نیز نامند، و آن ده است و نزد بعضی هشت . این افاعیل نزد اکثر از دو جزو ترکیب یافته است : سبب و وتد. سبب ، در لغت ریسمان است و در اصطلاح عروض ، کلمه ٔ دوحرفی را گویند، مانند: بر، همه . و وتد، در لغت میخ را گویند و به اصطلاح عروض ، کلمه ٔ سه حرفی است ، مانند: چمن ، لاله . و برخی از عروضیان ، بنای افاعیل عروض را بر سه رکن نهاده اند: سبب و وتد وفاصله . فاصله که در لغت بمعنی ستون است در اصطلاح عروض به صغری و کبری تقسیم میشود. فاصله ٔ صغری کلمه ٔ چهارحرفی است که سه حرف اولش متحرک باشد، مانند: نکنی . و فاصله ٔ کبری کلمه ٔ پنج حرفی است که چهار حرف اول آن متحرک باشد: شکنمش .
افاعیل عروض : افاعیل عروض که ده است ، بعضی خماسی است و بعضی سباعی . خماسی آنها دو باشد: فعولن و فاعلن ، که هر یک مرکب از وتد مجموع و سبب خفیف است . و سباعی آنها هشت است : مفاعیلن ، فاعلاتن ، مستفعلن که هریک مرکب از یک وتد مجموع و دو سبب خفیف است . متفاعلن ، مفاعلتن که هر یک مرکب از یک وتد مجموع و یک فاصله ٔ صغری است . مس تَف ْعلن ، فاع ِلاتن ، مفعولات ُ که هر یک مرکب از دو سبب خفیف و یک وتد مفروق است .
بحور عروض : بحوری که از تکرار بعضی افاعیل ، یا از ترکیب بعضی با بعضی حاصل میشود، نوزده است که بصورت غیرمرتب بدین قرار است :
رَجَز، خفیف و رَمَل ، منسرح ، دگر مجتث
بسیط و وافر و کامل ، هَزَج ، طویل و مدید
مُشاکِل و متقارب ، سریع و مقتضَب است
مضارع و متدارک ، قریب نیز و جدید.
و بعضی عروضیان پارسی یازده بحر دیگر استخراج کرده اند که عبارتند از: عریض ، عمیق ، صریم ، کبیر، مذیل ، قلیب ، حمید، صغیر، اصم ، سلیم و حمیم . اماخلیل بن احمد بنای عروض را بر این پانزده بحر گذاشته بود: طویل ، مدید، بسیط، کامل ، وافر، رمل ، هزج ، رجز،منسرح ، مضارع ، سریع، خفیف ، مجتث ، مقتضب و متقارب . وبعد از او ابوالحسن اخفش بحر شانزدهم ، یعنی متدارک را پیدا کرد. و بعد از او بحر قریب و جدید و مشاکل از طرف محدثان متأخر یافت شد. از بحور فوق ، طویل و مدید و بسیط و وافر و کامل مخصوص شعر عرب است و شاعران فارسی زبان در این پنج بحر کمتر شعر گفته اند. و جدید و قریب و مشاکل مخصوص شعر فارسی است . و یازده بحر باقی بین فارسی و عربی مشترک است .
بیت شعر در بحر طویل به چهار «فعولن مفاعلین » تمام میشود، و مدید از چهار بار «فاعلاتن فاعلن »، و بسیط از چهار «مستفعلن فاعلن »، و وافر هشت بار مفاعلتن ، و کامل هشت بار متفاعلن ، و هزج از هشت مفاعیلن ، و رجز از هشت مستفعلن ، و رمل از هشت فاعلاتن ، و سریع از دو بار «مستفعلن مستفعلن مفعولات ُ»، و منسرح از چهار بار «مستفعلن مفعولات ُ»، و خفیف از دو بار «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن »، و مضارع از چهار بار «مفاعیلن فاعلاتن »، و مقتضب از چهار بار «مفعولات ُ مستفعلن »، و مجتث از چهار بار «مستفعلن فاعلاتن »، و متقارب از هشت فعولن ، و متدارک از هشت فاعلن ، و قریب از دو بار «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن »، و جدید از دو بار «فاعلاتن مستفعلن »، و مشاکل از دو بار «فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن ». هفت بحر متقارب ، رمل ، هزج ، رجز، کامل ، وافر و متدارک را که از تکرار یکی از اجزاء حاصل میشود بحور متفق ارکان نامند، و دوازده بحر باقی که از ترکیب اجزاء مختلف با یکدیگر تشکیل میگردد، بحور مختلف ارکان نامیده میشود.
سالم و غیرسالم و زحاف : هرگاه در اجزاء بحور تغییری راه نیابد آن را جزوسالم نامند و بحر را نیز بحر یا وزن سالم گویند، چون بیت ذیل :
خداوندا تو دانایی بهر رازی
تو مر درماندگان را چاره می سازی
که از شش بار مفاعیلن تشکیل شده لذا هزج مسدس سالم است . و هرگاه در جزوی با کم و زیاد کردن حروف و حرکات تغییری رخ دهد آن را جزو غیرسالم گویند و خود تغییر را زحاف گویند و بحر را غیرسالم یا مزاحف خوانند، چون این بیت :
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
که هر مصراع آن از «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ْ» تشکیل شده است لذا بحر هزج مسدس مزاحف می باشد .
انفکاک بحور و دوایر عروض : در عروض هر چند بحر متناسب را جزو یک دستگاه کرده آن را دایره نامیده اند و برای هر دایره اسمی مخصوص وضع کرده اند. و ترتیب رسم این دوایر چنین است که دایره را بوسیله ٔ رسم کردن اقطار، بر چند بخش قسمت کرده و بر محیط دایره در هر بخش یکی از ارکان سبب و وتد و فاصله را با حرف «ف ع ل » نوشته اند سپس مبداء انشعاب هر بحری را تعیین کرده اند، چنانکه از هر کدام از ارکان آغاز شود یکی از بحور مربوط به آن دایره استخراج میشود. دوایر مشهور بحور عروض شش دایره است که از هر کدام آنها چند بحر از نوزده بحر استخراج میگردد: 1- دایره ٔ متفقه که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. 2- دایره ٔ مختلفه که سه بحر طویل و مدید و بسیط از آن بیرون می آید. 3-دایره ٔ مؤتلفه که مشتمل بر دو بحر وافر و کامل است . 4- دایره ٔ مجتلبه که سه بحر رجز و هزج و رمل از آن جدا میشود. 5- دایره ٔ مشتبهه مشتمل بر چهار بحر منسرح و مضارع و مجتث ّ و مقتضب . 6- دایره ٔ منتزعه که پنج بحر خفیف و سریع و جدید و قریب و مشاکل از آن استخراج میشود . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از المعجم ) (از بدیع و عروض و قافیه ). و رجوع به نفایس العلوم شود :
عروض و قافیه معنی نسنجد
که هر ظرفی در او معنی نگنجد.

شبستری .


- علم عروض ؛ علم وزن شعر. رجوع به عروض شود :
علم عروض از قیاس بسته حصاریست
نفس سخن گوی من کلید حصار است .

ناصرخسرو.


|| (اصطلاح فقه ) بجز نقدینه را در فقه در باب معاملات عروض گویند. (فرهنگ علوم نقلی از الفقه علی ص 486) : یاقوت و مرجان و جامه و همه عروض از اقمشه و امتعه نیست الا زکوة تجارت . (از تاریخ قم ص 176).

عروض . [ ع َ ] (اِخ ) مدینه و مکه و یمن است . و گویند مکه و یمن باشد. و برخی آن را مکه و طایف و حومه ٔ آنها دانسته اند. و آن را خلاف عراق نیز گفته اند و حکایت کنند که چون «جدیس » به قصد برادران خود از بابل حرکت کرد و به طَسم که در «عروض » فرودآمده بود پیوست ، او نیز در قسمت پایین و اسفل عروض فرودآمد. و آن را بدان جهت عروض خوانده اند که در عرض بلاد یمن و عرب قرار گرفته است مابین تخوم فارس تا اقصای سرزمین یمن ، و آن مستطیل شکل بوده در امتداد ساحل میباشد. و نیز گویند عروض عبارت از بلاد یمامه و بحرین و توابع آنها باشد. (از معجم البلدان ). مکه و مدینه حرمهما اﷲ تعالی ، و حوالی هر دو. (منتهی الارب ).


عروض. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) شتر ماده ریاضت نایافته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کرانه و گوشه. ( منتهی الارب ). ناحیه. ( از اقرب الموارد ). || راه در کوه. ( منتهی الارب ). راه که در دامنه کوه و در تنگنا باشد. ج ، عُرُض. ( اقرب الموارد ). || مضمون کلام. ( منتهی الارب ). فحوی و معنای کلام. ( از اقرب الموارد ): عرفت فی عروض کلامه ؛ از فحوی و معنی کلام او دانستم. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || جایی که پیش آید کسی را وقت رفتن. ( منتهی الارب ). مکانی که هنگام حرکت به پیش تو درآید. ( از اقرب الموارد ). || بسیار از چیزی. ( منتهی الارب ). کثیر از شی ٔ. ( از اقرب الموارد ). || ابر. ( منتهی الارب ). غیم و سحاب. ( اقرب الموارد ). || طعام. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گوسپند و شتر که خار خورد از بی علفی ،یا عام است. ( منتهی الارب ). آنچه از گوسفند و غنم که به خار روی بیاورد و آن را بچرد. ( از اقرب الموارد ). || حاجت. و از آن جمله است که گویند: هورکوض بلا عروض ؛ یعنی او دونده و حرکت کننده ای است بدون حاجتی که برای او پیش آمده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و آن را بصورت هو ربوض بلاعروض نیز گفته اند. || نظیر و مانند، گویند: هذه المسألة عروض هذه ؛ یعنی این مسأله نظیر این یکی است. ( از اقرب الموارد ). || عروض خیمه ؛ چوبی باشد که خیمه بدان قائم ماند. ( المعجم ). || ( اصطلاح عروض ) جزو آخر مصراع اول از شعر، اسم است ، آن را سالم باشد یا متغیر، و مؤنث آید. ( منتهی الارب ). جزء اخیر از شعر اول ، سالم باشد یا متغیر، و مؤنث است. ( از اقرب الموارد ). آخرین جزء از شطر اول بیت. ( از تعریفات جرجانی ). رکن آخر از مصراع اول بیت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جزء آخرین ِ مصراع اول به اصطلاح عروضیان ، عروض باشد. ( المعجم ). جزء اخیر از نصف اول از بیتی. ( یادداشت مؤلف ). جزو اخیر مصرعه اول هر بیت را عروض گویند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ج ، اَعاریض ، و آن جمع بر غیر قیاس باشد و گویی که جمع اعریض است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || علمی است معروف که بدان اوزان بحور دریافته میشوند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). میزان شعر.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قاموس ). ترازوی شعر. ( تفلیسی ). علمی است که میزان شعر از آن موزون کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). معرفت اصولی چند که از آنجا احوال بحور و اوزان شعر معلوم کنند. ( از نفایس الفنون ). میزان کلام منظوم است همچنانکه نحو میزان کلام منثور است. ( المعجم ). و آن مؤنث است. ج ، أعاریض. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فن شناختن وزنها وبحرهای اشعار. میزان سخن منظوم که از اشعار بحث کند. ( فرهنگ فارسی معین ). نام علمی از دوازده قسم علم نزد عرب که در این دو بیت نام آنها را گنجانیده اند:

فرهنگ عمید

۱. [جمع: اعاریض] (ادبی ) میزان شعر.
۲. [جمع: اعاریض] (ادبی ) جزء آخر مصراع اول بیت.
۳. ناحیه، کرانه و گوشه.
۴. راه در کوه.
۵. (ادبی ) مضمون کلام.
۶. (ادبی ) علمی که به وسیلۀ آن به اوزان شعر و تغییرات آن پی می برند.
= عَرْض

۱. [جمع: اعاریض] (ادبی) میزان شعر.
۲. [جمع: اعاریض] (ادبی) جزء آخر مصراع اول بیت.
۳. ناحیه؛ کرانه و گوشه.
۴. راه در کوه.
۵. (ادبی) مضمون کلام.
۶. (ادبی) علمی که به‌وسیلۀ آن به اوزان شعر و تغییرات آن پی می‌برند.


عَرْض#NAME?


دانشنامه عمومی

عروض (شعر). عروض رکن آخر یا کلمهٔ آخر مصراعبیت است، مانند «خاست» در این بیت منسوب به ناصر خسرو
ابتدا
صدر
عجز
حشو
.

دانشنامه آزاد فارسی

عَروض (prosody)
فنی که دربارۀ قواعد سنجش وزن شعر عربی و فارسی بحث می کند. وزن شعر فارسی و عربی که در عروض مورد بحث قرار می گیرد، وزن کمّی است که در آن ترتیب و امتداد هجاها در مصراع ها یکسان است. عروض را فعول در معنای مفعول دانسته اند و می گویند وجه تسمیه آن است که شعر را بر این فن عرضه می کنند تا وزن درست یا نادرست آن مشخص شود. از این رو عروض نامیده شده و عروض، معیار و میزان درستی وزن شعر فارسی و عربی است. ابداع کنندۀ فن عروض را خلیل بن احمد فراهیدی دانشمند قرن ۲ق می دانند. ابوریحان بیرونی معتقد است که خلیل بن احمد اصول علم عروض را از قواعد شعر هندی گرفته است. شباهت اصول عروض هندی که چَندَ نام دارد با عروض خلیل بن احمد، این نظر را تقویت می کند. ایرانیان برای سنجش شعر فارسی، به تناسب نیاز شعر فارسی، تغییراتی در عروض عربی دادند و آن را به کار بردند. از آن جا که نظم و تناسب هجاهای کوتاه و بلند در شعر فارسی دقیق تر و صریح تر از زبان و شعر عربی است، اوزان عروضی در شعر فارسی نسبت به عربی گسترش بیشتری یافت. قواعد عروض خلیل بن احمد خاص اوزان شعر عرب است و اوزان شعر عرب ویژگی های خود را دارد و تعداد آن ها بسیار کمتر از اوزان شعر فارسی است. خواجه نصیرالدین طوسی اوزان شعر عرب را ۶۳ و اوزان شعر فارسی را ۱۹۹ وزن می دانست. البته اوزان عروض فارسی با داشتن حدود ۳۵۰ وزن در تنوع وزن ها، نظم، دقت و خو ش آهنگی در جهان بی نظیر است. اصول عروض خلیل بن احمد قرن ها مورد استفادۀ ادبای ایرانی بود. از مهم ترین کتاب های عروض فارسی کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم از شمس الدین محمد بن قیس رازی است. عروض خلیل بن احمد که دراصل براساس شعر عربی ابداع شده بود قابلیت انطباق با شعر فارسی را نداشت. دکتر پرویز ناتل خانلری با توجه به ویژگی های زبان فارسی، که در آن کمیت هجاها اساس وزن شعر است، نظام عروضی نوینی را پایه گذاری کرد که به عروض جدید، عروض علمی و عروض خانلری معروف شده است. استاد ابوالحسن نجفی امروزه از صاحب نظران برجستۀ عروض است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه]
...

[ویکی اهل البیت] عروض؛ بحر؛ تفاعیل عروضی؛ زحاف؛ علت
عروض علمی است که شعر صحیح از ناصحیح به وسیله آن شناخته می شود.در ضمن آخرین تفعیله از مصرع اول را عروض می گویند.
موضوع علم عروض تفاعیل عروضی می باشد که معیاری است برای شناخت بحور شعری و تشخیص اوزان شعر و عوارضی که بر آنها وارد می شود.
خلیل بن احمد فراهیدی برای نخستین بار وزن کمّی را، که قرن ها پیش از او در زبان های سانسکریت و هند واروپایی تدوین شده بود، بر زبان عربی منطبق کرد. بنابراین واضع علم عروض خلیل بن احمد فراهیدی است که پانزده بحرکشف کرد. پس از او اخفش اوسط یک بحر بر آنها افزود. این شانزده بحر تاکنون برای سنجش اشعار عرب به قوت خود باقی است.
به هر یک از وزن شعرها یک تفعیله عروضی می گویند. هر تفعیله از بخشهای کوچک تری تشکیل شده است به نام سبب و وتد. گاهی در سبب ها و وتدها تغییراتی به وجود می آید و آن تغییرات بر دو قسمند: ا- زحاف ها که فقط در سبب ها رخ می دهد. 2- علل ها که هم در سبب ها و هم در وتدها رخ می دهد. زحاف بر دو نوع است: زحاف مفرد و زحاف مرکب. علت نیز بر دو نوع است: علت زیادت و عفت نقص تفعیله های عروضی ده تا هستند: فعولن، مفاعیلن، فاعلتن فاعلاتن، فاع لاتن، فاعلن، مستفعلن، مستفع لن، متفاعلن، مفعولات، از تکرار تفعیله ها یا در کنار هم قرار گرفتن بعضی از آنها بحور شعری بدست می آید که عبارتند از : طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل، هزج، منسرح،خفیف، مضارع، مقتضب، مجتث، متقارب، متدارک.
دکتر محمود خرسندی، "در آمدی بر عروض عربی" مجله دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران،(بهار 1382): ص 51 تا 68، در دسترس در مجلات تخصصی نور،بازیابی : 4مهر ماه 1392

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " ویچست " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از الوالقاسم پرتو .

وزن شناسی

عروض

علمِ عروضْ، علم اوزانِ شعر عربی است. وزنِ شعر عربی با معیار سه حرف ( ف ع ل ) و کلماتی که از ترکیب با این سه حرف درست می شوند مانند: ( مفاعل - فعلات - فعلن - فاعلن - مفعولن - مفاعیل - مفاعیلن - مستفعلن و غیره ) و به نام افاعیل مشهورند سنجیده شده و از این سنجش ها اوزان و بحور مختلف بدست می آید.
به عنوان مثال: غزل معروفِ حافظ ( اَلا یا اَیّها السّاقی اَدِر کأساً و ناولها… ) دارای وزن ( مفاعیلُن مفاعیلُن مفاعیلُن مفاعیلُن ) بوده و از آنجایی که کلمه اَفاعیل این شعر ( یعنی کلمه مفاعیلُن ) چهار مرتبه در هر مصراع و هشت مرتبه در یک بیت و پشتِ سرهم تکرار می شود به نام بحر ( هَزَجْ مثّمن سالم ) نامگذاری شده است.


کلمات دیگر: