مترادف ملخ : پروانه، جراد، میگو
ملخ
مترادف ملخ : پروانه، جراد، میگو
فارسی به انگلیسی
locust, grasshopper, [plane] airscrew, propeller
hopper, locust
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
پروانه
میگو
۱. پروانه
۲. جراد
۳. میگو
فرهنگ فارسی
مجموعۀ یک توپی و پرههای متصل به آن در هواپیما که چرخش محور موتور را به نیروی رانش آئرودینامیکی تبدیل میکند
( اسم ) حشره ایست موذی از راسته راست بالان که دارای قطعات دهانی خرد کننده و دگردیسی ناقص است . این حشره دارای دو زوج بال است : یک زوج بالهای جلوی که سخت است و تبدیل به نوعی قاب شده و جهت پرواز بکار نمیرود ولی یک زوج بالهای عقبی را که چند مرتبه چین خورده بزیر خود حفظ میکنند . پاهای عقبی ملخ برا ی جستن رشد زیادی کرده است . ملخ بزراعتها خسارات فراوان وارد میکند مخصوصا نوزاد آن پس از خروج از تخم بسیار پر خور و حریص است و سر راه خود آنچه را که ببیند میخورد از این جهت در مبارزه با ملخ همیشه باید محل های تخم ریزی آنرا دانست و وسایل انهدام نوزادها را قبل از خروج از تخم آماده کرد تا بمحض خروج از تخم بدفع آنها اقدام شود . ملخ دارای انواع مختلف است و آنها که بیشتر بزراعتها خسارت وارد میسازند عبارتند از : ملخ دریایی ملخ مراکشی و ملخ ایتالیایی . ملخهای ماده معمولا در انتهای شکم خود دنباله باریکی جهت سوراخ کردن زمین دارند که باین وسیله در سوراخی که درزمین تعبیه میکنند تخم ریزی مینمایند و روی تخها را با خاک میپوشانند و تخمها در فصل مناسب تبدیل به نوزادهای بدون بال شده و از سوراخ خارج میشوند و بمزارع حمله میکنند جراد یا ملخ آبی میگو یا ملخ ایتالیایی . گونه ای ملخ که زرد روشن و یا زرد تیره است و طول نر آن در حدود ۵ سانتیمتر و طول ماده اش در حدود ۳ سانتیمتر است . این ملخ در اواخر تابستان در نقاط مرطوب و علف زار تخم گذاری مینماید . نوزاد آن در اوایل بهار از تخم خارج میشود و به جوانه های نباتات و غلات و بقولات و پنبه و انواع میوه حمله میکند . یا ملخ بی بال . میگو یا ملخ پیاده . نوزاد ملخ که هنوز بدون بال است پوره ملخ . یا ملخ دریایی . ۱ - گونه ای ملخ که زرد رنگ است و طول بدن ماده اش ۶ تا ۸ سانتیمتر و نر آن ۵ تا ۶ سانتیمتر است و عظیم الجثه تر از ملخ های مراکشی و ایتالیایی میباشد. ملخ های دریایی عموما در اواخر بهار و اوایل تابستان در نقاط مرطوب و کنار جویها تخم گذاری میکنند . این نوع ملخ خصوصا نوزاد آن آفت صیفی کاری و پنبه و غلات و برگ اشجار میباشد . یا ملخ دریایی . ۱ - میگو ۲ - خرچنگ دریایی . یا ملخ مراکشی . گونه ای ملخ که خاکستری رنگ و دارای لکه های سیاه است و بالهای زرینش بی رنگ میباشد طول بدن ماده آن بین ۳ تا ۴ سانتیمتر و طول بدن نرش ۲ تا ۳ سانتیمتر است .این گونه ملخ معمولا عموما در اواخر تابستان در بیابانهای خشک و دامنه کوهها و ریگزارها تخم میگذارد و نوزاد آن در اوایل فروردین از تخم خارج میشود . ملخ مذکور بیشتر به غلات حمله میکند و از برگ گندم و جو تغذیه مینماید .
یکی از پروردگاران مردم کار تاژ که بعل هم خوانده می شده شهر بعبلک در سوریه بنام این پرودگار است . دست کم در سال بایستی یک کودک آنهم یگانه فرزند خاندان بزرگی به رسم فدیه در آغوش آهنین این پرودگار بدم زبانه آتش داده می شد و در هنگام جنگ کارتاژ و آگاتوکل ها شهریار سیراکوس دویست کودک به ملخ فدیه دادند .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ملخ . [ م َ ] (ع مص )رفتار سخت و سخت رفتن . گویند: ملخ القوم ملخة صالحة؛ اذا ابعدوا فی الارض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملخ القوم ؛ یعنی دور رفتند آن قوم در زمین . (ناظم الاطباء). || آمد و رفت و تردد نمودن در باطل و بسیاری کردن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ملخ فی الباطل ؛ تردد نمود و آمد و رفت کرد در باطل و بسیاری کرد در آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دست و به دندان کشیدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دوتا شدن و شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء): ملخ المراءة؛ دوتا شد زن و شکسته گردید. (از اقرب الموارد). || گاییدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || متغیر و مزه برگشته شدن طعام . || بازی کردن اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کمیز خود خوردن تکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بول خود خوردن بز نر. (از اقرب الموارد). || بازماندن گشن از گشنی . ملوخ . ملاخة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شکستن شاخه ها برای کاشتن آنها. (از دزی ج 2 ص 611). || جدا کردن . از جا درآوردن . (دزی ایضاً). || (اِ) شاخه های کنده شده برای کاشتن . (ازدزی ایضاً).
تو چه پنداریا که من ملخم
که بترسم ز بانگ سینی و تشت .
خسروی .
جراد را به پارسی ملخ گویند و او گرم و خشک است . (الابنیه چ دانشگاه ص 100).
حدیث ثنای من و حضرتت
چو ران ملخ دان و چون خوان جم .
ابوالفرج رونی .
همی شرم دارم که پای ملخ را
سوی بارگاه سلیمان فرستم .
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 679).
از سلیمان و مور و پای ملخ
یاد کن هر چه این گدای آرد.
انوری (ایضاً ص 591).
شعر فرستادنت دانی ماند به چه
مور که پای ملخ پیش سلیمان برد.
جمال الدین اصفهانی .
از سلیمان یاد کن وز مور وز پای ملخ
این از آن دستست دردسر همی زیرا دهد.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 128).
عارفان خامش و سر بر سر زانو چو ملخ
نه چو زنبور کزو سوزش و غوغا شنوند.
خاقانی .
این چو مگس می کند خوان سخن را عفن
وآن چو ملخ می برد کشته ٔ دین را نما.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 38).
چرا پیچد مگس دستار فوطه
چرا پوشد ملخ رانین دیبا.
خاقانی .
گر ملخ را نیست بر پا موزه ٔ زرین سار
ران او رانین دیبا برنتابد بیش از این .
خاقانی (ایضاً ص 338).
آورده اند که زغنی بود چند روز بگذشت تا از مور و ملخ و هوام و حشرات که طعمه ٔ او بود هیچ نیافت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 138).
دجله بود قطره ای از چشم کور
پای ملخ پر بود از دست مور.
نظامی .
چون ملخ بر همدگر گشته سوار
از نهیب سیل اندر کنج غار.
مولوی .
پای ملخی پیش سلیمان بردن
عیب است ولیکن هنر است از موری .
سعدی .
نه در راغ سبزه نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ .
سعدی .
جان به تکلف بر جانان سپار
پای ملخ پیش سلیمان بیار.
خواجوی کرمانی (روضةالانوار چ کوهی کرمانی ص 48).
تو سلیمانی و من مورم و جز مور ضعیف
نزل پای ملخی نزد سلیمان که برد.
ابن یمین .
- مثل ملخ ؛ سخت لاغر و باریک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مثل مور و ملخ ، چو مور و ملخ ؛ به عده سخت بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ .
عنصری (یادداشت ایضاً).
مردم غوری چون مور و ملخ بر سر آن کوه پدید آمدند. (تاریخ بیهقی ).
- ملخ آبی ؛ نوعی از ماهی کوچک که آن را به عربی اربیان گویند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از ماهی کوچک . ملخ دریایی . (ناظم الاطباء). روبیان . جرادالبحر. میگو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملخ پیاده ؛ ملخ جهنده را گویند و آن غیر ملخ پردار است و بعضی گویند ملخی است که هنوز پر برنیاورده است و آن را به عربی دبی خوانند. (برهان ). قُمَّل . (دهار)(ترجمان القرآن ). قُمَّلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملخ زدن کشت را و امثال آن را ؛ کنایه از خوردن و تباه کردن آن را. (آنندراج ) :
فراقت کشت خسرو را که ترسیدی ز روز بد
ملخ زد کشت دهقان را که بیمش بودی از ژاله .
امیرخسرو (از آنندراج ).
|| پروانه (در هواپیما و کشتی ) . دو یا چهار تیغه ٔ مورب فلزی که بر گرد محوری قرار گرفته و انحنای این تیغه ها چنان است که چون ملخ با نیروی موتور به گرد محور خود حرکت کند تیغه ها هوا را بریده به سمت خود می کشند و با فشار شدید (به نسبت سرعت حرکت ) به پس می رانند و در نتیجه هواپیما به پیش و هلی کوپتر به سوی بالا رانده می شوند (پارو زدن در قایق ها نیز بر همین اساس است ). در هواپیماهای ملخ دار این دستگاه را در جلو هواپیما و در هلی کوپترها بر روی سقف آنها جای می دهند. توضیح اینکه غالب هواپیماهای امروزی از قبیل هواپیماهای موشکی و هواپیماهایی که با موتور جت حرکت می کنند فاقد ملخ می باشد.
ملخ . [ م ُ ل ُ ] (اِخ ) (= ملک ) یکی از پروردگاران مردم کارتاژ که بعل هم خوانده می شده ، شهر بعلبک در سوریه به نام این پروردگار است . دست کم در سال بایستی یک کودک آنهم یگانه فرزند خاندان بزرگی به رسم فدیه در آغوش آهنین این پروردگار به دم زبانه ٔ آتش داده می شد و در هنگام پیش آمدآسیب و گزند، گروهی از بچگان را در آتش ملخ می سوختند. هنگام جنگ کارتاژ و آگاتوکل ها شهریار سیراکوس (از جزیره ٔ سیسیل ) دویست کودک به ملخ فدیه دادند. ملخ مکرر در تورات یاد شده چنانکه در سفر لاویان در باب 18 فقره ٔ 21 آمده : فرزند خود را به آنجا مبر تا از برای ملخ بسوزانند نام خدای خود بی حرمت مساز زیرا من یهوه هستم ... (از فرهنگ ایران باستان ص 207). خدای موهوم کنعانیان و به عبری ملک ، برای او انسان را قربانی می کردند. (از لاروس ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
شنی جیرجیرک واران
ملخکان
چوب کبریتی واران
Pneumoroidea
ملخ های جلف
Acridoidea
Tanaoceroidea
Trigonopterygoidea
همه حشرات به وسیله پرواز کردن از خطر فرار می کنند، اما ملخها و جیرجیرکها جهش نیز می کنند. این حشرات دارای پاهای جهنده در عقب بدن خود هستند. این حشرات معمولاً می توانند ۱ متر (۳ پا) یا بیشتر جهش کنند. ملخها و جیرجیرکها دارای آروارههای قوی هستند و عموماً از گیاهان تغذیه می کنند. در طول فصل زادآوری (تولید مثل)، آن ها صداهای بلند از خود در می آورند و این کار را به وسیله مالیدن اعضاء بدنشان به یکدیگر انجام می دهند.
ملخها بیشتر عمر خود را روی زمین می گذرانند اما آن ها قادرند بعد از جهش از روی زمین با قدرت پرواز کنند. چهار عدد بالهای جلویی ضخیم و محکم می باشند، اما بالهای عقب نازک و نیمه شفاف هستند و در طول پرواز مثل یک بادبزن می شوند.
ملخ جهنده چمنزار مثل تعداد زیادی از فامیلهایش، دارای پاهای عقبی بزرگ بوده که آن ها را برای جَستن به کار می برد. در عین حال، او برخلاف بیشتر ملخهای دیگر قادر به پروار نیست، چرا که فاقد بالهای مناسب برای پرواز است. ملخ جهنده چمنزار در اواخر پاییز می میرد. تخمهای آن ها در طول زمستان زنده می مانند و در بهار سال بعد نسل جدیدی از این ملخ ها را بوجود می آورند.
Experimental Aircraft Propellers
Smithsonian National Air and Space Museum's How Things Fly website
ملخ یا به صورت مستقیم یا با رابط چند چرخدنده با نسبت متفاوت به میل لنگ موتور وصل می گردد. هواپیماهای سبک نیازی به تنوع نسبت در چرخ دنده هایی که در هواپیماهای سنگین تر یا توربوپراپ هست ندارند.
دانشنامه آزاد فارسی
مَلَخ
انواع حشراتی با پاهای عقبی بسیار تکامل یافته. این حشرات به سبب وجود چنین پاهایی می توانند در هوا بجهند. پاهای عقبی ملخ های نر یک ردیف مَفصل برآمده دارد که هرگاه به رگ بال های سخت مالیده شوند صدای خاصی ایجاد می کنند. انواع متفاوت ملخ ها و جیرجیرک ها با هم خویشاوندند. خانواده های ملخ های شاخک کوتاهو تیره ملخ های شاخک بلنددر راستۀ راست بالانقرار دارند. ملخ های کوتاه شاخک خانوادۀ ملخان را تشکیل می دهند. ملخ معمولی عضو همین خانواده است. همۀ اعضای این خانواده به صورتی حریصانه از گیاهان تغذیه می کنند. ملخ ها تخم های خود را درون حفره هایی کوچک در زمین می گذارند و نوزادهای بدون بال، پس از حدود شش بار پوست اندازی به موجود بالغ تبدیل می شوند. در بریتانیا، چندین گونه ملخ کوچک و بی آزار، با رنگ هایی ملایم یافت می شود. ملخ شاخک بلند یا جیرجیرکِ بوته ای از خانواده تتی گونیدا، چرخۀ زندگی مشابهی دارد ولی تفاوتش با اعضای خانواده ملخان داشتن شاخک بلندتر و ایجاد صدای مشخصی بر اثر مالیدن دو قطعه پوشش بال بر روی یکدیگر است. جیرجیرک بوته ای سبز بزرگ Tettigonia viridissima، به طول پنج سانتی متر، از گونه های بریتانیایی این خانواده است. این خانواده شامل ملخ های شاخک بلند امریکای شمالی نیز می شود که صدای سایش بال هایشان بسیار مشخص است.
فرهنگستان زبان و ادب
نقل قول ها
• «و اگر خواهی در آفرینش ملخ بنگر. برای او دو چشم سرخ آفرید و حدقه های چشمش را چون دو ماه تابان بیفروخت. برای او گوشی پنهان بیافرید و دهانی به اعتدال و سامان و حسی نیرومند و دو دندان نیش، که هر چیز را بدان ببرد و دو دست داس مانند که هر چیز را با آن بگیرد. کشاورزان به سبب کشته های خود از آن بیمناک اند و اگر همه یاران خود را گرد آورند، توانایی دفع آن ندارند. ملخ ها به خواست و میل خود به کشتزار روی نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند و همهٔ اندام ملخ به قدر یک انگشت باریک هم نیست.»
گویش اصفهانی
تکیه ای: mele
طاری: mela
طامه ای: malax
طرقی: melax
کشه ای: malax
نطنزی: malax
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
Grasshopper : گرَس هاپِر