کلمه جو
صفحه اصلی

مومیایی

فارسی به انگلیسی

mummy, kind of mineral asphalt used as a panaces

mummy


فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به مومیا ۲ - ( اسم ) [ گفت از شکسته خود مومیایی دریغ نمی باید داشت . افکنده خود را بر باید داشت ... ] یا مومیای انسانی . اجساد مومیایی شده ( مخصوصا از آن مصریان قدیم ) که در طب قدیم مورد استفاده بعضی بود . یا مومیای مصنوعی ترکیبی است از موم و تربانتین و قیر .

جسد انسان یا حیوان که بافت‌های آن به شیوۀ طبیعی یا مصنوعی حفظ شده باشد


فرهنگ معین

(ص نسب . ) جسدی که برای سالم ماندن آن ر ا بوسیلة مواد نگهدارنده مانند موم و مومیا پوشانده اند.

لغت نامه دهخدا

مومیایی. ( ص نسبی ) منسوب به مومیا. آنچه به مومیا نسبت دارد. || مانند مومیا. || مومیاشده. || ( اِ ) نام دارویی سیاه مانند قیر و خوپخین. ( ناظم الاطباء ). مومیا. داروی شکستگی : و از دارابگرد فارس مومیایی خیزد که به همه جهان جایی دیگر نبود. ( حدود العالم ).
دل تیره را روشنایی می است
که را کوفت تن مومیایی می است.
اسدی.
مومیایی از آنجا [ دارابجرد ] خیزد از کوهی قطره قطره می چکد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 29 ).
مومیایی همه دانند کجا خرج شود
هرکجا پشه به پهلو زدن آمد با پیل.
انوری.
مرا از شکستن چنان درد ناید
که از ناکسان خواستن مومیایی.
عمادی غزنوی.
گر حوادث پشت امیدت شکست اندیشه نیست
مومیایی هست مدح صاحب صاحبقران.
خاقانی.
نخواهم که آرم به کس بر شکست
و گر بشکنم مومیاییم هست.
نظامی.
گرم بشکند گردش سال و ماه
مرا مومیایی بس اقبال شاه.
نظامی.
آن یابم از او به جان فزایی
کآزرده میان ز مومیایی.
نظامی.
در سهی سرو چون شکست آید
مومیایی کجا به دست آید.
نظامی.
تاریک دلم تو روشنایی
آزرده تنم تو مومیایی.
نظامی.
گفت از شکسته خود مومیایی دریغ نمی باید داشت. افکنده خود را بر باید داشت. ( مرزبان نامه ص 119 ).
جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند
شکسته استخوان داندبهای مومیایی را.
سعدی.
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی.
حافظ.
مجو غیر از شکست از سست عهدان
مخواه از موم نفع مومیایی.
امیدی.
به سنگ حادثه نازم که استخوان مرا
چنان شکست که فارغ ز مومیایی کرد.
امام قلیخان غارت.
- مومیایی پالوده ؛ مومیایی کوه قفر. رجوع به قفر شود.
- مومیایی کوهی ؛ مومیایی پالوده. قفر. رجوع به قفر شود.
- مومیایی مصنوعی ؛ در اصطلاح شیمی ترکیبی است از موم و تربانتین و قیر.
|| به مجاز، داروی درد. چاره ساز. شفابخش. وسیله مداوا.

فرهنگ عمید

۱. ویژگی جسمی که به مومیا آغشته شده.
۲. (اسم ) = مومیا

دانشنامه عمومی

مومیایی به جسدی گفته می شود که پوست و گوشت خشک شده آن در اثر تماس عمدی یا تصادفی با مواد شیمیایی، سرمای فوق العاده زیاد، رطوبت بسیار پایین یا عدم وجود هوا حفظ شده است.مومیایی کردن، روشی برای حفظ جسد است که در آن امعاواحشا و مغز را پیش از خواباندن جسد در سدیم کربنات از بدن خارج می کردند و سپس در نوارهای پارچه ای می پیچیدند.مومیایی کردن اجساد اشراف و امرا در مصر باستان مرسوم بوده است. مومیایی ها مربوط به سال های خیلی دورتر است.یک جسد مومیایی شده   یک مومیایی مربوط به مصر باستان - موزه بریتانیا.   یک مومیایی مربوط به مصر باستان - موزه واتیکان.   یک مومیایی مربوط به مصر باستان - موزه بریتانیا.   مومیایی از یک میمون مربوط به مصر باستان - موزه مصر.
در سال های اخیر چندین فیلم سینمایی نیز به نام مومیایی ساخته شده است.
مصریان باستان معتقد بودند که روح فرعون برای سفر به زندگی دوباره به یک کالبد نیاز دارد. به علاوه، اگر اجازه داده می شد تا بدن بعد از مرگ بپوسد، روح محکوم می شد که تا ابد به تنهایی بگردد. مصری ها می خواستند از سفر موفق حکمرانشان به جهان دیگر مطمئن باشند، جایی که بر اساس اعتقاد آن ها حاکم می توانست امنیت مردمش را تا ابد تضمین کند. به همین دلیل آن ها شیوهٔ خاصی را به نام مومیایی کردن ابداع کردند که پیکر فرعون و نیز اعضای خانوادهٔ او و اشراف برگزیده را که اجازه ورود به جهان زیرین را داشتند، حفظ می کرد.
هنگامی که فرعون می مرد، مستخدمان بدن او را به معبدی نزدیک آرامگاهش می بردند. ابتدا کاهن حنوط کننده بدن حاکم را به آرامی روی یک میز باریک قرار می داد و اندام های داخلی اش را تخلیه می کرد تا مانع پوسیدگی شود. سپس از طریق بینی با یک قلاب دراز مغز را قطعه قطعه خارج می کردند. تنها اندامی که برداشته نمی شد، قلب بود زیرا گمان می کردند که مرکز روح باشد. بعد از تخلیهٔ اندام ها، بدن فرعون با شراب خرما شستشو داده می شد و با صمغ مُر و عطر پُر و دوباره دوخته می شد. سپس حنوط گران آن را با ناترون، نوع خاصی از نمک قلیایی، می پوشاندند تا مایعات درون بافت های بدن خشک شود. بعد از هفتاد روز، بدن خشک شده را در رود نیل می شستند و روی پوست روغن و موم می مالیدند. سپس پیکر را در نوارهایی از کتان نازک می پیچیدند.

دانشنامه آزاد فارسی

مومیایی (mummy)
جسد انسان یا جانوری که به صورت طبیعی یا مصنوعی حفظ شده باشد. مومیایی های طبیعی ممکن است براثر انجماد پدید آمده باشند؛ از آن جمله اند، ماموت های درون یخچال های طبیعی از ۲۵هزار سال قبل. همچنین، ممکن است این اجساد خشک شده یا در باتلاق ها و محل تراوش نفت حفظ شده باشند. مومیایی مصنوعی با مومیاگری و حنوط صورت می گیرند.

فرهنگستان زبان و ادب

{mummy} [باستان شناسی] جسد انسان یا حیوان که بافت های آن به شیوۀ طبیعی یا مصنوعی حفظ شده باشد

واژه نامه بختیاریکا

میمِنایی

جدول کلمات

حمر

پیشنهاد کاربران

ابدارو

آب دارو

مومیایی: ( mummy ) ) [امراض نباتی]میوه ای که براثر حمله ی قارچ پوسیده و سپس سخت و خشک شده باشد.


کلمات دیگر: