کلمه جو
صفحه اصلی

محله


مترادف محله : برزن، ربع، کوی، محلت

برابر پارسی : برزن، کوی

فارسی به انگلیسی

quarter, parish, community, locality, neighborhood, borough, precincts, ward, zone

quarter, parish


borough, community, locality, neighborhood, precincts, ward, zone


فارسی به عربی

ابرشیة

مترادف و متضاد

district (اسم)
حوزه، ناحیه، بلوک، بخش، محله

quarter (اسم)
بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک

parish (اسم)
قصبه، بخش، شهر، شهرستان، محله، اهل محله، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا

sector (اسم)
جزء، ناحیه، بخش، محله، قطاع، قطاع دایره، قسمتی از جبهه

برزن، ربع، کوی، محلت


فرهنگ فارسی

محلت: جای فرود آمدن، قسمتی ازشهر، کوی، برزن، محلات جمع
( اسم ) محلت : شهر قاهره را ده محله است و ایشان محله را حاره گویند . جمع : محلات .
پشته ای که گنجایش یک در خانه داشته باشد

فرهنگ معین

(مَ حَ لِّ ) [ ع . محلة ] (اِ. ) ۱ - جای فرود آمدن . ۲ - قسمتی از شهر، کوی ، برزن . ج . محلات .

لغت نامه دهخدا

محلة. [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام مواضعی است به مصر. حدود صد قریه در مصربه نام محلة خوانده شوند و مؤلف تاج العروس اسامی این مواضع را ضبط کرده است . رجوع به تاج العروس شود.


محلة. [ م َ ح َل ْ ل َ] (ع اِ) منزل . محل نزول مردم . (از تاج العروس ). رجوع به محله شود. || اردو. کاروان : و ارتحلنا الی موضع المحلة فوصلناه اول یوم من رمضان فوجدنا المحلة قد رحلت فعدنا. (ابن بطوطه ). || جای فرودآمدن . منزل و مقام مردم . (غیاث ) (آنندراج ). جای فرودآمدن . (ناظم الاطباء). || زمان فرودآمدن . (از آنندراج ) || جای باش . (آنندراج ). ج ، محلات و محال . (یادداشت مرحوم دهخدا).


محلة. [ م ُ ح ِل ْ ل َ ] (ع ص ) پشته ای که گنجایش یک در خانه داشته باشد: تَلْعَةٌمحلة. (منتهی الارب ). پشته ای که گنجایش یک و یا دو در خانه داشته باشد. (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ).


محله. [ م َ ح َل ْ ل َ ] ( ع اِ ) کوی. برزن. یک قسمت از چندین قسمت شهر و یا قریه و یا قصبه. ( ناظم الاطباء ). محلت. قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : شهر قاهره را ده محله است ،و ایشان محله را حاره گویند. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 88 ). دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محله کوران. ( گلستان سعدی ). || مزید مؤخر امکنه. جزء دوم نام بعض اسماء مرکبه امکنه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در ترکیبات زیرین کلمه محله بر آبادی مستقلی دلالت کند نه بر قسمتی از آبادی : آخوندمحله ، آزادمحله ، آلمدرمحله ، آهنگرمحله ، آهن محله ، ابریشم محله ، ابومحله ، اردشیرمحله ، اسپومحله ، استرابادی محله ، استی محله ، اسفندیارمحله ، اسکومحله ، اسل محله ، اسماعیل محله ، اشرف محله ، اصفهانی محله ، الکامحله ، الیاس محله ، انصاری محله ، باریک محله ، بازارمحله ، باغبان محله ، باکرمحله ، بالامحله ، بالومحله ، بادج محله ، بخشی محله ،بربری محله ، پلورمحله ، پولادمحله ، پیچاک محله ، پیش محله ، تاریک محله ، تخشی محله ، ترش محله ، ترک محله. جانگدارمحله. جلودارمحله ، چالش محله ، چندرمحله ، چوباق محله ، چوسرمحله ، حاجی محله ، حلال خورمحله ، حیدرمحله ، خان قلی محله ،خلخالی محله ، خلیل محله ، خنرمحله ، داودمحله ، درزی محله ، درویش محله ، دودمحله ، دورودمحله ، دیومحله ، رضامحله ،رضی محله ، روارمحله ، رودگرمحله ، روشنائی محله ، زاهدمحله ، زرامحله ، زرگرمحله ، زکین محله ، زنگی شاه محله ، زوارمحله ، سادات محله ، ساروج محله ، ساق محله ، سالومحله ، سجه محله ، سراج محله ، سرخان محله ، سرخ محله ، سردای محله ، سرمحله ، سعیدمحله ، سلیمان محله ، سنگامحله ، سیاه کلامحله ، سیدخلیل محله ، سیدک محله ، سیدمحله ، شال محله ، شاه کلامحله ، شاه محله ، شاه مرادمحله ، شعرباف محله ، شمشیرگرمحله ، شیرج محله ، شیرمحله ، شیردان محله ، شیطان محله ، صفی محله ، صلاح الدین محله ، صوفی محله ، طالش محله ، عبداﷲمحله ، عطارمحله ، علوی محله ، عموقلی محله ، غریب محله ، فراش محله ، فقیه محله ، فولادمحله ، قادی محله ، قادریه محله ، قاضی محله ، قرامحله ، قریب محله ، قصاب محله ، قلندرمحله ، قلیجلی محله ،کاردگرمحله ، کاردی محله ، کاسه گرمحله ، کت محله ، کچپ محله ، کرباس محله ، کرددشت محله ، کردمحله ، کرکت محله ، کلاگرمحله ، کلامحله ، کنگرج محله ، کوچانی محله ، کوهیرمحله ، گالش محله ، گاوائی محله ، گاوزن محله ، گرائی محله ، گرجی محله ،گریلی محله ، گسکری محله ، گندک محله ، گونی محله ، گیل کش محله ، گیله محله ، لات محله ، لاری محله ، اولی محله ، لیلک محله ،ماه فیروزمحله ، مجاورمحله ، مرغ محله ، میچگاه محله ، نفطی محله ، نقاش محله ، هارون محله ، یهودی محله. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). غالب این محله ها در مازندران قرار دارد. رجوع شود به اعلام مازندران و استرآباد رابینو.

فرهنگ عمید

قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه، و مغازه، کوی، برزن.

دانشنامه عمومی

همسایگی یا محله به اجتماع ساکن و متمرکز در یک منطقه یا محله کوچک در داخل یک مکان بزرگتر مانند شهر، شهرک، حومه شهر یا منطقه روستایی گفته می شود. همسایگان اغلب گروه هایی اجتماعی هستند که دارای تعاملالت چهره به چهره و روزمره هستند. محققان بر روی یک تعریف دقیق از همسایگی توافق ندارند اما یک تعریف اولیه می تواند این باشد که: «... همسایگی از نظر فضایی، به عنوان یک حوزه جغرافیایی خاص در نظر گرفته می شود و از نظر عملکردی هم، عبارت است از مجموعه ای از شبکه های اجتماعی. همسایگی فضایی واحد است که در آن برخورد و تعامل چهره به چهره اجتماعی رخ می دهد. این تعامل ها تنظیمات شخصی و موقعیت هایی هستند که ساکنان محله از آن ها به عنوان ارزشهای مشترک، معاشرت در جوانی و حفظ مؤثر کنترل اجتماعی یاد می کنند.» در انگلیسی قدیمی کلمه "neighbourhood" با عنوان neahdæl به کار می رفته است.
کاوشها و اسناد نشان می دهد که در بسیاری از شهرهای باستانی سراسر جهان، محلات وجود داشته اند. اسناد تاریخی روشن همسایگی زندگی همسایگی را در دوران های تاریخی پیش از صنعتی شدن و جوامع غیر غربی تأیید می کند.
همسایگی یا محلات به طور معمول ماحصل تعامل اجتماعی میان افراد نزدیک به یکدیگر است؛ بنابراین، همسایگی را می توان یک واحد اجتماعی بزرگتر از خانوار در نظر گرفت که به صورت مستقیم تحت کنترل دولت یا حاکمیت نیست. در برخی از جوامع شهری پیش از صنعتی شدن، سنت های اساسی شهرداری مانند حمایت اجتماعی، قوانین و مقررات تولد و ازدواج، تمیز کردن و نگهداری محله به صورت غیررسمی توسط همسایگان و نه مسئولان شهری صورت می گرفت است. این الگو در شهرهای اسلامی مشاهده شده است.
همسایگی (محلات) دارای چندین مزیت به عنوان مناطق واحد برای تجزیه و تحلیل سیاست و همچنین به عنوان یک عرصه اجتماعی در عمل هستند:

فرهنگ فارسی ساره

کوی، برزن


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَحِلَّهُ: محل فرود آمدن او
ریشه کلمه:
حلل (۵۱ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

جدول کلمات

کد

پیشنهاد کاربران

کوی

واژگان پارسی محله محلی محل و محال ( مها له ) همخانواده هستند زیرا مها=مهم بزرگ اصلی و له=خانه - منزل همخانواده با لانه آله آلونک هال و لاک. واژه محال ( مهال=مها له ) که در نام چهارمحال و بختیاری نیز به کاررفته در سنسکریت به صورت mahA - laya महालय به مانای great dwelling آمده است. چهارمحال=چهارمهال نام چهار محله=مهله است که گندمان کیار میزدج و لار باشند. ازینرو محل=مهل را نمیتوان با آت جمع بست ( محلات ) بلکه شکل درست آن مهل ها ( محل ها ) است.



محله به جایی یا تکه ای از شهر گفته می شود. همانا که شهر از چند و چندین محله پدید می آید. بنابراین :
محله = جایی از شهر / جایشهر/جاشهر
محله = جایشهر/جاشهر

همآبه، هم آبه

《 پارسی را پاس بِداریم 》
مَحَلّه
واژه ای پارسی که اَرَبیده شُده اَست :
مَحَلّه < مَهَله: مَه - اَ - له
مَه : بُزُرگ ، مُهِم ، مَهَند
آ : میان وَند
له : لانه ، آشیانه
می تَوان به دیسِ : مَهَله یا مَهلان یا مَهلانه هَم به کار بُرد
پیش نَهادی دیگَر : پارشَن
پار : پاره ، جُدا شُده
شَن : پَس وَندِ مَکان مانَندِ : گُلشَن
پارشَن : بَخش هایِ جُدا شُده دَر یِک شَهر

ناحیه . . . . . کوی . . . برزن . . . .

معنی برزن ، کوی و . . . .
برابر پارسی برزن، کوی


کلمات دیگر: