مترادف بصر : چشم، دیده، عین، بینایی، بینش، دید، آگاهی
برابر پارسی : چشم، بینایی، دید، بینش
بينايي , بينش , باصره , نظر , منظره , تماشا , الت نشانه روي , جلوه , قيافه , جنبه , چشم , قدرت ديد , ديدگاه , هدف , ديدن , ديد زدن , نشان کردن , بازرسي کردن
چشم، دیده، عین
بینایی
بینش، دید، آگاهی
۱. چشم، دیده، عین
۲. بینایی
۳. بینش، دید، آگاهی
بصر. [ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم . صاحب عقدالفرید در بحث از نخستین کسانی که خط عربی را وضع کرده اند آرد: نخستین کسانی که خط عربی را وضع کرده اند نصر، بصر، أتیا، و دومة، فرزندان اسماعیل بن ابراهیم بودند. (از عقدالفرید ج 4 ص 242).
بصر. [ ب َ / ب ُ ](ع اِ) جلد و پوست . (ناظم الاطباء). پوست . (منتهی الارب ). || چرم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
فرخی .
مسعودسعد.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
سعدی (بوستان ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
خواجو.
حافظ.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی (خواتیم ).
خاقانی .
نظامی .
خاقانی .
سعدی (طیبات ).
سعدی .
سعدی (طیبات ).
سعدی (طیبات ).
سعدی (طیبات ).
بصر. [ ب َ ص َ ] (ع مص ) بینا گردیدن و دانستن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). بصارت . و رجوع به بصارت شود.
بصر. [ ب ِ ] (ع اِ) بصره . سنگ سپید نرم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سنگ سفید نرم . (آنندراج ). ج ، بصار. سنگ سست که با سپیدی زند. (از مهذب الاسماء). و رجوع به بصره شود.
بصر. [ ب ُ ] (ع اِ) جانب و کرانه ٔ هرچیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || پنبه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قشر و پوست . (ناظم الاطباء). پوست . (منتهی الارب ). || (اِمص ) ستبری و منه الحدیث : بصر کل سماء مسیرة خمس مائه ٔ عام . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سطبری . (از آنندراج ).
بصر. [ ب ُ / ب َ / ب ِ ] (ع اِ) سنگ ستبر. (ناظم الاطباء). سنگ سطبر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). سنگ سخت که با سپیدی زند. (از مهذب الاسماء).
بصر. [ ب ُ ص ُ / ب ُ ص َ ] (اِخ ) موضعی . (ازناظم الاطباء). نام موضعی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
بصر.[ ب َ ] (ع مص ) بریدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دو کرانه ٔ چرم و غیر آن بهم باز نهاده دوختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). پوست بر روی پوست دوختن . (مؤید الفضلاء).
بصر.[ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (ع اِ) نوعی صدف . (دزی ج 1 ص 91).