کلمه جو
صفحه اصلی

مروان

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: marvān) (عربی) صندوق ، کمد لباس ، گنجه‌ی لباس ، دولاب ؛ (در اعلام) نام دو تن از خلفای اموی؛ نام چند تن از محدثین و شعرا .


اسم: مروان (پسر) (عربی) (تلفظ: marvān) (فارسی: مَروان) (انگلیسی: marvan)
معنی: نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان، ( عربی ) صندوق، کمد لباس، گنجه ی لباس، دولاب، ( در اعلام ) نام دو تن از خلفای اموی، نام چند تن از محدثین و شعرا

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل . دارای ۲۵۷ تن سکنه . محصول : غلات حبوبات .
ابن جناح سرقسطی یهودی

لغت نامه دهخدا

مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) (آل ...) سلسله ای از خلفای اموی که اولین آنها مروان بن حکم بوده است . رجوع به آل مروان در ردیف خود شود.


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) (بنی ...) رجوع به مروانیان شود.


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن ابی حفصه ٔ رشیدی ، مکنی به ابوالسمط یا ابوالهندام از شعرای مخضرمی است . نام او یزید و شاعری است مقل در ایام عثمان بن عفان خلیفه و اولین کس از خاندان بنومروان بن ابی حفصه است . (یادداشت مرحوم دهخدا از الفهرست ابن الندیم ).ابن الندیم در الفهرست گوید: و دیوان او سیصد ورقه است . و رجوع به تاریخ الخلفاء، العقد الفرید، عیون الاخبار، ضحی الاسلام ، الموشح ، تاریخ سیستان ص 145 شود.


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن جناح سرقسطی یهودی از علمای منطق و طب و دانای به زبان یهود و عرب . او راست تألیفی در ادویه ٔ مفرده و تعیین اوزان و مقادیر مستعمله ٔ در طب . (یادداشت مرحوم دهخدا).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن حکم بن ابی العاص ابن امیةبن عبدشمس بن عبدمناف ، مکنی به ابوعبدالملک . نخستین از بنی حکم بن ابن العاص ، و نسبت بنی مروان ومروانیه بدوست . وی به سال دوم هجرت در مکه متولد شدو در طائف پرورش یافت و در مدینه سکونت گزید. و در ایام خلیفه ٔ سوم از خاصان و دبیران او گشت و چون آن خلیفه بقتل رسید مروان بهمراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید. در جنگ جمل با وجود کارزار سختی که کرد با یارانش شکست خورد و متواری شد و در صفین درکنار معاویه جنگید آنگاه حضرت علی (ع ) او را امان داد و پس از مبایعت با علی (ع ) رهسپار مدینه گشت . معاویه او را به سال 42 هَ . ق . والی مدینه گردانید ولی عبداﷲبن زبیر وی را از این شهر اخراج نمود و او ساکن شام شد و در بسیاری از فتنه های مدینه و شام شرکت کرد. آنگاه در تدمر سکونت گزید و چون معاویةبن یزید به خلافت رسید، مروان که در این هنگام مردی مسن بود به جابیة در شمال حوران رفت و ادعای خلافت کرد و به سال 64 هَ . ق . اهالی اردن با وی بیعت کردند او رهسپار شام گشت و آنجا را به نیکی اداره نمود سپس به مصر رفت و پسر خود عبدالملک را برآنجا ولایت داد و به دمشق باز گشت . برخی گویند همسر او ام خالد در خواب بالشی برروی او قرار داد و او را خفه کرد. اونخستین کسی بودکه دینارهای شامی را سکه زد و بر آنهاآیه ٔ «قل هواﷲ أحد» را نگاشت . او را لقب «خیط باطل » میدادند بسبب درازی قامت و آشفتگی خلقت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 94). مروان با اینکه در عهد حضرت رسول (ص ) متولد شد به شرف لقاء مشرف نشد زیرا که همراه پدر خود بود که بطرف طائف به امر آن حضرت منفی گردید. (منتهی الارب ).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن سُراقةبن قتادةبن عمروبن احوص عامری . از شعرای جاهلی بود که اندکی قبل از طلوع اسلام درگذشت . او از معاصران ابوجهل بن هشام و ابوسفیان پدر معاویه بوده است . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95 از المرزبانی ص 395).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عبادبن حبیب بن مهلب بن ابی صفره ٔ مهلبی شاعر و از اهالی بصره بود و از یاران خلیل بن احمد بود. او را در علم نحو دستی توانا بوده است و در حدود سال 190 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 159 شود.


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن شجاع ، مکنی به ابوعمر از رواة حدیث و تابعی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مروان بن عبدالعزیز، از امرای بنی امیه است . به سال 505 هَ . ق . در بلنسیه در اندلس متولد شد و به سال 538 هَ . ق . منصب قضاوت آنجا یافت و به سال 538 هَ . ق . بر آنجا والی گشت و چندین شهر را متصرف شد و پس از مدتی دشمنانش بر وی دست یافتند و مدت ده سال در زندان آنان بود و چون از زندان آزاد گشت رهسپار مراکش گشت و در سال 578 هَ . ق در آنجا درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96 از الحلة السیراء).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن مروان بن عبدالرحمان الناصر اموی ، ملقب به طَلیق ، از امرای بنی امیه در اندلس . ادیب و شاعر بود، و مدت زیادی از عمر خود را در زندان گذراند و پس از آزادی ملقب به طلیق گشت و در حدود سال 400 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96ازالحلة السیراء و جذوة المقتبس و بغیة الملتمس ).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن محمد بونی ، از مردم بونه شهری به افریقیه . او راست : شرح موطاً. (یادداشت مرحوم دهخدا).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن محمدبن مروان بن حکم اموی ، مکنی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق اﷲ و مشهوربه جعدی و حمار. چهاردهمین و آخرین تن از خلفای بنی امیه در شام . به سال 72هَ . ق . در الجزیره متولد شد (پدرش والی آنجا بود) و به سال 105 هَ .ق . قونیه را فتح کرد. در سال 114 هَ . ق . هشام بن عبدالملک او را والی آذربایجان و ارمینیه و الجزیره کرد وی جنگهای بسیاری کرد تا اینکه به سال 126 هَ . ق . پس از بقتل رسیدن ولیدبن یزید مردم را به بیعت باخویش فراخواند وباسپاهی انبوه قصد شام کرد و ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و خود به سال 127 هَ . ق . به خلافت رسید. در ایام او دعوت عباسیان قوت گرفت و وی در جنگی باقحطبةبن شبیب طائی شکست خورد و به موصل گریخت و سپس به بوصیر (از اعمال مصر) رفت و به سال 132 هَ . هَ . ق . در آنجا بقتل رسید و سر او را به نزد السفاح خلیفه ٔ عباسی بردند. مردی دوراندیش و باتدبیر و شجاع بود و او را لقب حمار یا حمار الجزیرة دادند بسبب جرأت و شهامتش در کارزارها و چون جعدبن درهم مانوی معلم او و فرزندانش بود او را جعدی نیز گفته اند. وی تا هنگام مبایعت مردم با سفاح عباسی مدت پنج سال و یک ماه خلافت کرد و نه ماه بعد به قتل رسید. ابن الندیم درالفهرست گوید جعد، مروان را نیز به دین مانویه آورد. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96 و الفهرست ابن الندیم ).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن یحیی (ابی الجنوب )بن مروان بن سلیمان بن یحیی بن ابی حفصة، مکنی به ابوالسمط و ملقب به غبار العسکر (بسبب یکی از ابیات او) و مشهور به مروان اصغر (تا با جدش اشتباه نگردد) والی و شاعربود. گویند چون جدش طعن آل علی (ع ) کرد نزد المتوکل تقرب یافت و بریمامه و بحرین حکومت راند وی در حدود سال 240 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 98). ابن الندیم دیوان او را صد و پنجاه ورقه نوشته است .


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) تثنیه ٔ مَرو، و مراد از آن مرو شاهجان و مروالروذ است . (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ). و رجوع به مرو شود.


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل ، در 48هزارگزی جنوب غربی گرمی و 26 هزارگزی راه گرمی به اردبیل در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 257 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است ، در 2 محل به فاصله ٔ 2 کیلومتر به نام مروان بالا و پائین مشهور است و سکنه ٔ مروان بالا 143 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) معاویة القاری یکی از مشایخ صوفیه و معاصر با احمدبن ابی الجواری بوده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ )ابن سلیمان بن یحیی بن حفصة یزید از شاعران درجه ٔ یک عرب است . جد او ابوحفصه مولای مروان بن حکم بود. مروان به سال 105 هَ . ق . متولد شد و در عصر امویان در یمامه پرورش یافت و در اوایل عصر عباسی بزیست و المهدی و هارون الرشید و معن بن زائده را مدح گفت و صلات فراوانی از آنها بگرفت و ثروتی کلان بهم زد و به سال 182 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95).


مروان . [ م َرْ ] (اِخ )ابن محمد ملقب به ابوالشَمَقمق ، از شاعران هجوپرداز بصره . اصل او از خراسان و از موالی بنی امیه بوده است . او را با شاعران معاصرش چون بشار و ابوالعتاهیة و ابونواس اخباری است . در اوایل خلافت هارون الرشید به بغداد رفت . وی در حدود سال 200 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 97).


مروان. [ م َرْ ] ( اِخ ) تثنیه مَرو، و مراد از آن مرو شاهجان و مروالروذ است. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم البلدان ). و رجوع به مرو شود.

مروان. [ م َرْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل ، در 48هزارگزی جنوب غربی گرمی و 26 هزارگزی راه گرمی به اردبیل در منطقه کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 257 تن سکنه است. آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است ، در 2 محل به فاصله 2 کیلومتر به نام مروان بالا و پائین مشهور است و سکنه مروان بالا 143 تن میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

مروان. [ م َرْ ] ( اِخ ) ( آل... ) سلسله ای از خلفای اموی که اولین آنها مروان بن حکم بوده است. رجوع به آل مروان در ردیف خود شود.

مروان. [ م َرْ ] ( اِخ ) ابن ابی حفصه رشیدی ، مکنی به ابوالسمط یا ابوالهندام از شعرای مخضرمی است. نام او یزید و شاعری است مقل در ایام عثمان بن عفان خلیفه و اولین کس از خاندان بنومروان بن ابی حفصه است. ( یادداشت مرحوم دهخدا از الفهرست ابن الندیم ).ابن الندیم در الفهرست گوید: و دیوان او سیصد ورقه است. و رجوع به تاریخ الخلفاء، العقد الفرید، عیون الاخبار، ضحی الاسلام ، الموشح ، تاریخ سیستان ص 145 شود.

مروان. [ م َرْ ] ( اِخ ) ابن جناح سرقسطی یهودی از علمای منطق و طب و دانای به زبان یهود و عرب. او راست تألیفی در ادویه مفرده و تعیین اوزان و مقادیر مستعمله در طب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

مروان. [ م َرْ ] ( اِخ ) ابن حکم بن ابی العاص ابن امیةبن عبدشمس بن عبدمناف ، مکنی به ابوعبدالملک. نخستین از بنی حکم بن ابن العاص ، و نسبت بنی مروان ومروانیه بدوست. وی به سال دوم هجرت در مکه متولد شدو در طائف پرورش یافت و در مدینه سکونت گزید. و در ایام خلیفه سوم از خاصان و دبیران او گشت و چون آن خلیفه بقتل رسید مروان بهمراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید. در جنگ جمل با وجود کارزار سختی که کرد با یارانش شکست خورد و متواری شد و در صفین درکنار معاویه جنگید آنگاه حضرت علی ( ع ) او را امان داد و پس از مبایعت با علی ( ع ) رهسپار مدینه گشت. معاویه او را به سال 42 هَ. ق. والی مدینه گردانید ولی عبداﷲبن زبیر وی را از این شهر اخراج نمود و او ساکن شام شد و در بسیاری از فتنه های مدینه و شام شرکت کرد. آنگاه در تدمر سکونت گزید و چون معاویةبن یزید به خلافت رسید، مروان که در این هنگام مردی مسن بود به جابیة در شمال حوران رفت و ادعای خلافت کرد و به سال 64 هَ. ق. اهالی اردن با وی بیعت کردند او رهسپار شام گشت و آنجا را به نیکی اداره نمود سپس به مصر رفت و پسر خود عبدالملک را برآنجا ولایت داد و به دمشق باز گشت. برخی گویند همسر او ام خالد در خواب بالشی برروی او قرار داد و او را خفه کرد. اونخستین کسی بودکه دینارهای شامی را سکه زد و بر آنهاآیه «قل هواﷲ أحد» را نگاشت. او را لقب «خیط باطل » میدادند بسبب درازی قامت و آشفتگی خلقت. ( از الاعلام زرکلی ج 8 ص 94 ). مروان با اینکه در عهد حضرت رسول ( ص ) متولد شد به شرف لقاء مشرف نشد زیرا که همراه پدر خود بود که بطرف طائف به امر آن حضرت منفی گردید. ( منتهی الارب ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مروان (ابهام زدایی). مروان ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • مروان بن حکم، داماد عثمان و سرسلسله بنی مروان و اولین خلیفه از نسل «بنی حکم»• مروان بن محمد، مروان بن محمد بن مروان بن حکم، آخرین فرد از خلفای بنی امیه
...

پیشنهاد کاربران

کامران مروان


کلمات دیگر: