مترادف اصیل : پاک نژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده، مستند، اصلی
برابر پارسی : ریشه دار، با نژاد، تبارمند، گوهری، نژاده، والاگوهر
of noble birth, trueborn, full - blooded
authentic, authoritative, bona fide, canonical, classical, faithful, firsthand, genuine, McCoy, noble, pedigreed, prime, primitive, pukka, pureblooded, purebred, real, simon-pure, thoroughbred, true, trueborn, well-born
صحيح , معتبر , درست , موثق , قابل اعتماد , خالص , اصل , اصلي , واقعي , حقيقي , اصيل , خوش جنس , باتجربه , کارديده
(تلفظ: asil) (عربی) صاحب نسب ، شریف ، نژاده ، باگهر ، والاتبار ، دارندهی نژاد گزیده ، نجیب .
پاکنژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده
مستند
اصلی
۱. پاکنژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده
۲. مستند
۳. اصلی
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ اتابک شیرگیر بود که در روزگار سلطان محمد با فدائیان الموت نبرد میکرد.خواجه رشیدالدین آرد: و در دهم ربیعالاول سنه ٔ عشرین و خمسمائه (520 هَ . ق .) میمون دژ بفرمود ساختن و زجرود و دهخدا و عبدالملک فشندی به کوتوالی آنجا نصب کرد و اصیل برادرزاده ٔ شیرگیر لشکری به دیلمان آورد، ومنهزم بازگشت و اموال و چهارپای او غنیمت گرفتند. (از جامع التواریخ چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 138).
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) شهریست در اندلس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعدبن خیر گوید شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به اصیلة شود.
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) نظام الدین اصیل یا اصیل الدین . مقتدا و شیخ الاسلام عراق بود و هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره کرد و لشکر وی در شهر ریختند و دروازه ها فروگرفتند، شیخ ابواسحاق از اضطرار به خانه ٔ اصیل التجا برد و در آنجا مختفی گشت . رجوع به تاریخ گزیده ص 674 و نظام الدین شود. و خواندمیر نیز مینویسد: هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره کرد (757 هَ . ق .) امیر شیخ ابواسحاق در خانه ٔ اصیل الدین که شیخ الاسلام شهر اصفهان بود پنهان شد و چون سلطان بشهر درآمد اصیل الدین از آنرو که شاه سلطان از راه گماشتن جاسوسان در پی جستن پناهگاه شیخ ابواسحاق بود بترسید و چگونگی امر را به شاه سلطان بازگفت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 290 شود.
اصیل . [ اُ ص َ ](اِخ ) ابن عبداﷲ هذلی یا غفاری . صحابی بود و وی همان کسی است که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص ) وصف کرد، فرمود: کافیست ترا ای اصیل . (از تاج العروس ).
نژاده، ریشه دار، گوهری، تبارمند