کلمه جو
صفحه اصلی

ساس

فارسی به انگلیسی

tick, bedbug

bug


مترادف و متضاد

bedbug (اسم)
ساس، سرخک

bug (اسم)
احمق، ساس، سرخک، اشکال، حشره، گیر، جوجو

gallinipper (اسم)
ساس، حشره گزنده نسبتا بزرگ

فرهنگ فارسی

( اسم ) حشره ایست از راسته نیم بالان که رنگ قرمز مایل به قهوه یی دارد و بالهایش از بین رفته است . این جانور روزها در شکافهای اشیائ چوبی و درز تشک و لحاف مخفی میشود . و شبها خارج میگردد و به انسان نیش میزند و خون وی را میمکد بوی بدی از آن استشمام میشود . تولید مثلش بسیار سریع است . یا ساس درختی حشره ایست از راسته نیم بالان که در حقیقت گونه ای از سن میباشد و شکل و اندازه اش نیز به اندازه سن است ولی بر خلاف سن به گیاهان علفی خصوصا غلات حمله میکند . این حشره به درختان حمله ور میشود و شیره های نباتی را به وسیله سوراخ کردن پوست درختان میمکد . و موجب تضعیف درختان میگردد . حشره مزبور بوی مشمئز کننده ای از خود منتشر میکند سن درختی .
نام یکی از آبادیهای دهستان زانوس رستاق بخش کجور شهرستان نوشهر است

فرهنگ معین

(اِ. ) حشره ای از راستة نیم بالان ، بزرگتر از کک که لای درز تشک و متکا و شکاف اشیاء چوبی مخفی می شود و شب خارج شده و به انسان نیش می زند.

لغت نامه دهخدا

ساس . (اِ) مادرزن . (جهانگیری ) (برهان ) (شعوری ) (استینگاس ) (ناظم الاطباء). به این معنی هندی است . (جهانگیری ) (برهان ).


ساس . (اِخ ) نام طایفه ای قدیم از ایرانیان . (شعوری ) (استینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و ساسان شود.


ساس . (اِ) فقیرو گدا و مفلس . (شعوری ) (استینگاس ) (ناظم الاطباء).


ساس . (اِخ ) نام یکی از آبادیهای دهستان زانوس رستاق ، بخش کجور شهرستان نوشهر است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 در ذیل زانوس رستاق ) (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 148).


ساس . (ص ) پاکیزه و لطیف . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). لطیف . (اوبهی ). لطیف و نازک و خوب . (شعوری ). لطیف و پاکیزه و خوشنماو ظریف و زیبا. (ناظم الاطباء) (استینگاس ). در فرهنگ نظام آمده : خان آرزو در سراج اللغات گوید: «ساس در جهانگیری و غیره بمعنی لطیف و پاکیزه نیز آمده چون سند آن را ننوشته اند اغلب که سپاس را که در نسخه ٔ وفائی بمعنی لطف آورده لطیف خوانده بر این تقدیر دو تصحیف واقع شده یک در لفظ و دیگر در معنی » از فاضلی مثل آرزو بعید است که چنین سوء ظنی در حق فاضل دیگر (مؤلف جهانگیری ) داشته اگر معاصر هم می بودند احتمال حسد میرفت . در سنسکریت «سار»بمعنی «عمده و قوی و اعلی » هست و تبدیل «را» به «سین » بسیار است - انتهی .


ساس . (ع اِ) اصل مردم و شمشاد (!) (مهذب الاسماء).


ساس . (ع اِ) کرم خوردگی دندان . (تاج العروس ) (ترجمه ٔ ترکی قاموس ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). سیاهی است در دندان . (شرح قاموس ). || دندانی است که خورده شده است . (شرح قاموس ) (تاج العروس ) (ترجمه ٔترکی قاموس ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بن دندان کرم خورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


ساس . (ع اِ) نگهبان . (منتهی الارب ). و اصل آن سائس است چون هار و هائر. (تاج العروس ) (شرح قاموس ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).


ساس. ( اِ ) نام کرمی است از مقوله کیک و شپش فاما از آنها بزرگتر باشد، و خون مردم بخورد و چون آن را بگیرند دست را بدبوی سازد. ( جهانگیری ) ( برهان ). کرم بدبو که در چهار پای باشد. ( غیاث ). بزبان دارالمرز و گیلان کرمک خرد که خون مکد. ( رشیدی ). بزبان دری تبری جانوری سیاه از قبیل کیک و شپش که در لباس و چوب پیدا شود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). در اصفهان آن را سرخک نامند. ( فرهنگ نظام ). به هندی آن را کتمل خوانند. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( رشیدی ) ( شعوری ). به دکنی مکَن گویند. ( برهان ) ( رشیدی ). بیشتر در بلاد مرطوب پیدا میشود. ( فرهنگ نظام ). حشره ای ببزرگی عدس سرخ رنگ و سخت گنده و بدبو که در درز در و دیوار و چین متکا و میان اوراق کتاب و امثال آن جای گیرد و تخم گذارد و بسیار شود و چون پشه و کیک گزد و جای گزیدگی آن سخت آماسد و سخت خارد چندین روز. تخته بید. حشره چوب. غسک. سرخک. شب گز. غریب گز. در یادداشتهای علامه محمد قزوینی آمده : «ساس »، بمعنی حشره کوچک معروف ، عربی فصیح است ، قال فی اللسان «السوس و الساس لغتان و هما العثة التی تقع فی الصوف و الثیاب و الطعام... و ساست الشاة کثر قملها». پس معلوم میشود که اصل ساس بمعنی عموم کرم کوچک حبوبات و «بید» جامه های پشمینه و شپشه حیوانات و امثالها بوده است و سپس این معنی عام در طی استعمال فارسی زبانان اندکی تخصص یافته و بر یک نوع مخصوصی از انواع کرم و شپشه و بید که همین حشره منفوره باشد بعدها اطلاق شده است منحصراً. ولی اسم حقیقی این نوع حشره یعنی ساس معروف ما در عربی «بق » است که مفرد آن «بقة»است...امروز هم در شامات ( یا در مصر ) چنانکه از یکی از عربهای همان صفحات شنیدم ساس را بقه میگویند. ( یادداشتهای قزوینی ج 3 ص 140 و 141 ). در کتاب فرهنگ ایران باستان پورداود آمده : واژه ساس که بر یکی از خرفستران اطلاق میشود از زبان آشوری بما رسیده است و آن را «ساسو» میگفتند و بمعنی بید بوده ، یا کرمی که در جامه افتد. ( همان کتاب ص 201 ) . در فرهنگ روستائی تألیف تقی بهرامی آمده : ساس یکی از حشرات مضر است ، از خون بدن انسان تغذیه میکند و علاوه براینکه در نتیجه این عمل و خارش آن خواب راحت را از انسان دور می نماید موجب بروز ناخوشی هم میشود. ساس بطول 4 و 5 و بعرض 3 هزارم گز است. شکل بدنش بیضی و رنگش مایل به قرمزی است. ساس ماده در خرداد شروع به تخم گذاری می نماید و ممکن است تا پنجاه تخم بریزد. ساس عموماً در جاهای تاریک مانند درز و شکاف در و دیوار و تختخواب چوبی و تشک و لحاف و زیر فرش و غیره تخم میگذارد. پس از یک هفته نوزاد ساس ازتخم بیرون می آید و یازده ماه نشو و نما می نماید تا کامل شود. ساس زمستان را در شکاف و سوراخ و درزها پنهان میشود و شب بیرون می آید و خون انسان را می مکد. همینکه یک مرتبه سیر شد و شکمش پر خون گردید میتواند تا دو ماه بدون غذا زندگی کند. این حشره ناقل میکرب حصبه و طاعون و تب راجعه هم می باشد و انسان را بدان ناخوشیها گرفتار میسازد. بهترین طرز جلوگیری از پیدایش ساس نظافت و پاکیزگی خانه و بدن است. برای دفع این حشره باید اولاً همه جا را با دقت نگریست و هر جا که دیده شد آن را کشت. علاوه بر این شاخه و برگ بید راشب زیر بالش گذارند چون ساس آن را دوست دارد دور آن جمع میشود صبح ساسها را گرفته بکشند. بالاخره اگر ساس زیاد باشد ناچار باید باطاق و تختخواب و غیره دود گوگرد داد، بدین ترتیب که اول روزنه و سوراخهای در وپنجره را میگیرند و سپس چند منقل سفالی در نقاط مختلف اطاق می گذارند و در آن گوگرد نرم میریزند. و برای آنکه آتش بهتر در گوگرد اثر کند و خوب بگیرد قدری شوره هم در منقل میریزند. عموماً برای هر یک صد گز مکعب فضا 3 هزار گرم گوگرد نرم و 300 گرم شوره بکار می برند. همینکه گوگرد آتش گرفت و دود بلند شد باید از اطاق خارج شد زیرا گاز آن خفه کننده است. پس از آنکه 24 ساعت دود در اطاق ماند در و پنجره را باز میکنند تا دود خارج شود. بر اثر دود گوگرد ساسها مرده و اطاق قابل زندگانی است. ( فرهنگ روستائی ص 730 و 731 ).

فرهنگ عمید

حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد.

دانشنامه عمومی

سرده ساس
Cimex lectularius
Cimex hemipterus (C. rotundatus)
Cimex pilosellus
Cimex pipistrella
سرده Leptocimex
سرده Haematosiphon
سرده Oeciacus

دانشنامه آزاد فارسی

ساس (bedbug)
حشرهای به رنگ قهوه ای قرمز، مسطح و بدون بال با نام Cimex lectularius، و دارای قطعات دهانی سوراخ کننده. ساس ها روز را در لای ملافه ها می گذرانند و در شب از خون انسان تغذیه می کنند. این جانوران در درزها تخم می گذارند. پس از چند روز به پوره، یا فرم کوچک و بالغ حشره، تبدیل می شوند و طی دَه هفته پنج نوبت پوست اندازی می کنند تا به اندازه بالغ برسند. بالغان، در صورت نداشتن مزاحم، قادرند تا چندین سال ادامه حیات دهند.

ساس (نمایش نامه). ساس (نمایش نامه)(Klop)
نمایش نامه ای کمدی در نُه تابلو، نوشتۀ ولادیمیر مایاکوفسکی، به زبان روسی، نخستین اجرا در ۱۹۲۹. در تابلوهای اول تا چهارم، که داستان آن در دهۀ ۱۹۲۰ می گذرد، شخصیت اصلی نمایش، پریسیپکین، با دختر آرایشگری به نام اِلزویر رنسانس ازدواج می کند. استعارۀ «سرخ» در ترکیب های وصفی ای همچون «ازدواج سرخ»، «ژامبون سرخ»، و جز آن ها به کمونیسم سرخ شوروی اشارت می دهد که پریسپیکین با انتساب خود بدان آزمندی اش را سیراب می کند. ۵۰ سال بعد، دو نمونه از موجودات قدیم، پریسپیکین و یک ساس، که در زیرزمینی یخ بسته اند، یافته می شوند. مقامات تصمیم می گیرند این دو موجود ذی قیمت را به زندگی بازگردانند. پریسپیکین محیط محل اقامت خود را به ویروس های دورۀ زندگی خود در ۵۰ سال پیش آلوده می کند. او را در قفسی می نهند و مسئولیت غذادادن به ساس را در باغ وحش به عهده اش می گذارند. ساس اوج خلاقیت نمایشی مایاکوفسکی به شمار می رود. طنز و اندوه به هم می آمیزند تا حملات شاعر انقلابی به همۀ مظاهر خرده بورژوازی با استهزایی کشنده همراه شود.

گویش مازنی

/saas/ بید & نام دهکده ای از دهستان زانوس رستاق نوشهر & جوی های کوچک در دو طرف جوی بزرگتر جهت هدایت آب به شالی زار - تفاله ی چای

بید


نام دهکده ای از دهستان زانوس رستاق نوشهر


۱جوی های کوچک در دو طرف جوی بزرگتر جهت هدایت آب به شالی زار ...


جدول کلمات

پشه, بق

پیشنهاد کاربران

ساس در گویش یزدی کَتک می شود.

ساس و سوسک هر دو از ریشه �سوسکا� در پارسی باستان هستند به معنی �خشک� که به خاطر پوشش خشک بدن آنهاست.

همچنین واژه �سیاست� که از واژه پارسی پهلوی �ساستار� به معنی �فرمانروای ستمگر� گرفته شده است نیز به معنی �رپش خشک و سرکوبگرانه� در کشورداری است.



کلمات دیگر: