کلمه جو
صفحه اصلی

ساقه


مترادف ساقه : اساس، پایه، تنه، درخت، عقبه سپاه، عقبه لشکر ، جلودار، طلایه

برابر پارسی : ساگه، شاخه

فارسی به انگلیسی

stem, stalk, peduncle, petiole, footstalk


stalk, stem, pedicel, peduncle, petiole, footstalk

stalk, stem


فارسی به عربی

جزع , ساق

فرهنگ اسم ها

اسم: ساقه (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: sāqe) (فارسی: ساقه) (انگلیسی: saghe)
معنی: بخشی از پیکر گیاهان، ( در گیاهی ) بخشی از پیکر گیاهان که معمولاً بالای سطح زمین رشد می کند و برگ، گل و میوه را به وجود می آورد، بخشی از اندام تحتانی بین زانو و مچ پا

مترادف و متضاد

اساس


پایه، تنه، درخت


عقبه سپاه، عقبه لشکر


stalk (اسم)
میله، پایه، ساق، خرام، ساقه، چیزی شبیه ساقه، ماشوره

stem (اسم)
ریشه، دودمان، دنباله، میله، دسته، اصل، تنه، گردنه، ساقه

shank (اسم)
میله، ساق پا، درشت نی، ساقه، قصبه کبری

pedicle (اسم)
پایک، ساقه، ساقه گل، ساقه اصلی

footstalk (اسم)
ساق، ساقه

peduncle (اسم)
ساق، ساقه، ساقه اصلی، دارای ساقه ضخیم تر

halm (اسم)
پوشال، ساقه

haulm (اسم)
پوشال، ساق، ساقه

rachis (اسم)
ستون فقرات، ساقه، تیره پشت، اندام ساقه ای یا محوری، مهره های پشت، دیرک مشترک

۱. اساس
۲. پایه، تنه، درخت
۳. عقبه سپاه، عقبه لشکر ≠
۴. جلودار، طلایه


فرهنگ فارسی

موکب، دنباله لشکر، نقیض مقدمه وجلودار، درگیاه، شناسی عضواستوانه شکل گیاه بسمت بالارشدمیکند
( اسم ) ۱ - دنباله لشکر بازپسینیان سپاه مقابل طلایه مقدمه الجیش جلو دار . ۲ - پایه اساس . ۳ - قسمتی از اندام گیاهی است که معمولا از خاک بیرون آمده است و برگهای گیاه بر روی آن میروید ساقه ها را به دو گروه بزرگ ( ساقه های هوایی و ساقه های زیرزمینی ) تقسیم میکنند و هر گروه نیز دارای تقسیماتی است .
حصاریست در یمن از حصارهای ابین

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - اندامی از گیاه که برگ ها و جوانه ها و میوه ها روی آن قرار می گیرند. ۲ - پایه ، اساس .
(قَ ) [ ع . ساقة ] (اِ. ) دنباله سپاه .

(قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اندامی از گیاه که برگ ها و جوانه ها و میوه ها روی آن قرار می گیرند. 2 - پایه ، اساس .


(قَ) [ ع . ساقة ] (اِ.) دنباله سپاه .


لغت نامه دهخدا

ساقه . [ ق َ ] (اِخ ) قصبه ای است در جنوب حبشه واقع در ناحیه ٔ لیمو، در کنار نهر کیبه و تجارت قهوه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).


ساقه . [ ق َ / ق ِ ] (اِخ ) محلی است در 200 هزارگزی تهران میان قم و باغیک و آنجا ایستگاه راه آهن است .


ساقة. [ ق َ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). حصاری است در یمن از حصارهای ابین . (معجم البلدان ).


ساقة. [ ق َ / ق ِ ] (ع اِ) ساقه . بازپسینان لشکر. (مهذب الاسماء). دنباله ٔ لشکر. (آنندراج ). دنباله ٔ لشکر و فوج پسین از پنج فوج معینه که بترکی آن را چنداول گویند. (غیاث از منتخب و مصطلحات ). مایه دار. (آنندراج ). آنچه برپشت بود از لشکر. مقابل مقدمه . قسمتی از سپاه که مؤخر از همه آید. دُمدار. عقب دار.مؤخرة الجیش . پسینان لشکر. بازپسینان لشکر. پس لشکر. بنگاه . و آن خلاف مقدمةالجیش (طلایه = طلیعه = پیشقراول = جلودار)، و یکی از پنج رکن سپاه است و چهار رکن دیگر مقدمه ، قلب ، میمنه و میسره است :
یکی ترک بد نام او هوش دیو
به ساقه فرستاد توران خدیو
نگه دار گفتا تو پشت سپاه
گر از ما کسی بازگردد ز راه
هم آنجا که بینیش بر جای کُش
نگر تا بداری بدین کار هش .

دقیقی .


همان ساقه و جایگاه بنه
همه میسره نیز با میمنه .

فردوسی .


بعضی لشکر سلطانی و ساقه ٔ قوی بگماشت هر دو طرف را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351). هرچند خوارزمشاه کدخدایش را با بنه و ساقه ٔ قوی ایستانیده بود. (ایضاً ص 352). باید که میمنه و میسره و طلیعه و ساقه تعبیه ساخته روید. (ایضاً ص 357).
سرکشان سپاه حضرت را
همه بر ساقه و جناح گمار.

مسعودسعد.


مقدمه چو در آمد زلشکر نیسان
به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان .

مسعودسعد.


صواب آن است که بر ساقه ٔ لشکر زنیم . (تاریخ بخارای نرشخی ص 75).
سراهنگ تا ساقه از تیر و تیغ
برآورد کوهی ز دریا به میغ.

نظامی .


میمنه رفت و میسره بگریخت
قلب در ساقه ٔ مقدمه ریخت .

نظامی (هفت پیکر).


ز ساقه و ز جناح آب کارفتح مجو
عنان بجز طرف قلب کارزار مپیچ .

حیاتی گیلانی (از آنندراج ).


|| پایه . اساس : و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقه ٔ آن گردانیده . (کلیله و دمنه ). || دوال رکاب . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || رشته ٔ پای مرغ شکاری . (مهذب الاسماء). || راننده ٔ شتران . (ناظم الاطباء). || آن قسمت از گیاه است که برخلاف جهت رویش ریشه میروید و آن در ابتدا جوانه ای است که پس از رشد و خارج شدن ریشه ظاهر میگردد و بنمو خود ادامه میدهد و برخلاف جهت ریشه بسوی بالا متوجه میشود و ساقه ٔ اصلی نبات را تشکیل میدهد. در هر درخت یا نبات علاوه برساقه ٔ اصلی ساقه های فرعی نیز وجود دارد. ساقه ها را از نظر شکل ظاهری آنها به دو دسته ٔ «هوائی » و «زیرزمینی » تقسیم میکنند:
الف - ساقه های هوائی را هفت نوع شمرده اند: 1- ساقه های خزنده ، که به علت باریک بودن و زیادی طول خود در روی زمین کشیده میشوند مانند ساقه های لبلاب و پیچ تلگرافی . توت فرنگی نیز دارای ساقه ٔ خاصی از این دسته است . 2- ساقه های پیچنده ، که بطور قائم از زمین میرویند و بدور نبات دیگر یا شمعکی می پیچند. جهت پیچیدن ساقه ٔ این نباتات مشخص و در هر نباتی ثابت است مثلا رازک و لوبیا در جهتی موافق جهت حرکت عقربه های ساعت یعنی از راست بچپ ، و در نیلوفر و لبلاب در جهت عکس آن یعنی از چپ به راست دور میزنند. سرعت پیچش ساقه ٔ این نباتات را می توان در عرض مدت کمی محاسبه کرد مثلاً در نیلوفر از بدو تماس به قیم تا پیچیدن یک دور کامل پنج ساعت بطول می انجامد. 3- پیچها، بعضی نباتات برای قائم نگاه داشتن ساقه ٔ خود و بالا رفتن از درختان پیچهای مخصوصی دارند مانند پیچهای باریکی که در روی ساقه ٔ مو دیده میشود. 4- خارها، ساختمان بعضی از ساقه ها بر اثر احتیاج نبات تغییر میکند و به خار تبدیل میشود. خارها غالباً برگ ندارند و ساختمان آنها اغلب چوبی است و به نوک باریک و تیزی منتهی میگردد. مانند خارهای گلابی و زالزالک و مرکبات . 5- ساقه های گوشتی ، ساقه ٔ بعضی از نباتات که خصوصاً در نواحی گرمسیر میرویند قطور و گوشتی و اغلب سبز است . و این نباتات برگ ندارند و در آنها ساقه کار برگ را نیز انجام میدهد.مانند کاکتوسها . 6- ماشوره ، ساقه ٔ نی یا گندم و یا سایر نباتات تیره ٔ غلات و خیزران میان تهی است و آنها را ماشوره نامند. 7- ساقه ٔ بعضی نباتات بصورتی شبیه برگ در می آید.
ب - ساقه های زیرزمینی ، ساقه هائی هستند که در داخل خاک قرار دارند. تمایز و شناسائی این ساقه ها از ریشه بواسطه ٔ داشتن جوانه و برگهای کوچک فلسی شکل و نداشتن کلاهک است . ساقه های زیر زمینی نیز بچند دسته تقسیم میشوند: 1 - ساقه های زیرین ، آنهائی است که بطور افقی در درون خاک رشد میکنند و «سبزینه » ندارند. این ساقه ها مواد غدائی مانند نشاسته را در خود ذخیره میکنند. مانند ساقه های زیرین زنبق و مَرغ و مهر سلیمان و نعناع و ازدیاد آنها بواسطه ٔ تقسیم ساقه های زیرین آنها صورت می پذیرد.
2 - تکمه ، نیز یکی از ساقه های زیرزمینی است که قسمتی از آن بطور غیرطبیعی قطور میشودچون سیب زمینی و سیب زمینی ترشی . 3 - سوخها (پیازها) ، نیز از ساقه های زیرزمینی بشمار می آید و آن ساقه ٔ کوتاه متورمی است که موادمختلف غذایی در آن ذخیره شده است . چون پیاز نرگس و سنبل و زعفران . برای آگاهی بیشتر رجوع به گیاه شناسی ثابتی صص 220 - 239 و صص 300 - 324 و ساق در این لغت نامه شود.

( ساقة ) ساقة. [ ق َ / ق ِ ] ( ع اِ ) ساقه. بازپسینان لشکر. ( مهذب الاسماء ). دنباله لشکر. ( آنندراج ). دنباله لشکر و فوج پسین از پنج فوج معینه که بترکی آن را چنداول گویند. ( غیاث از منتخب و مصطلحات ). مایه دار. ( آنندراج ). آنچه برپشت بود از لشکر. مقابل مقدمه. قسمتی از سپاه که مؤخر از همه آید. دُمدار. عقب دار.مؤخرة الجیش. پسینان لشکر. بازپسینان لشکر. پس لشکر. بنگاه. و آن خلاف مقدمةالجیش ( طلایه = طلیعه = پیشقراول = جلودار )، و یکی از پنج رکن سپاه است و چهار رکن دیگر مقدمه ، قلب ، میمنه و میسره است :
یکی ترک بد نام او هوش دیو
به ساقه فرستاد توران خدیو
نگه دار گفتا تو پشت سپاه
گر از ما کسی بازگردد ز راه
هم آنجا که بینیش بر جای کُش
نگر تا بداری بدین کار هش.
دقیقی.
همان ساقه و جایگاه بنه
همه میسره نیز با میمنه.
فردوسی.
بعضی لشکر سلطانی و ساقه قوی بگماشت هر دو طرف را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351 ). هرچند خوارزمشاه کدخدایش را با بنه و ساقه قوی ایستانیده بود. ( ایضاً ص 352 ). باید که میمنه و میسره و طلیعه و ساقه تعبیه ساخته روید. ( ایضاً ص 357 ).
سرکشان سپاه حضرت را
همه بر ساقه و جناح گمار.
مسعودسعد.
مقدمه چو در آمد زلشکر نیسان
به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان.
مسعودسعد.
صواب آن است که بر ساقه لشکر زنیم. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 75 ).
سراهنگ تا ساقه از تیر و تیغ
برآورد کوهی ز دریا به میغ.
نظامی.
میمنه رفت و میسره بگریخت
قلب در ساقه مقدمه ریخت.
نظامی ( هفت پیکر ).
ز ساقه و ز جناح آب کارفتح مجو
عنان بجز طرف قلب کارزار مپیچ.
حیاتی گیلانی ( از آنندراج ).
|| پایه. اساس : و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقه آن گردانیده. ( کلیله و دمنه ). || دوال رکاب. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). || رشته پای مرغ شکاری. ( مهذب الاسماء ). || راننده شتران. ( ناظم الاطباء ). || آن قسمت از گیاه است که برخلاف جهت رویش ریشه میروید و آن در ابتدا جوانه ای است که پس از رشد و خارج شدن ریشه ظاهر میگردد و بنمو خود ادامه میدهد و برخلاف جهت ریشه بسوی بالا متوجه میشود و ساقه اصلی نبات را تشکیل میدهد. در هر درخت یا نبات علاوه برساقه اصلی ساقه های فرعی نیز وجود دارد. ساقه ها را از نظر شکل ظاهری آنها به دو دسته «هوائی » و «زیرزمینی » تقسیم میکنند:

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) عضو استوانه شکل گیاه و درخت که به خلاف ریشه در هوا به سمت بالا نمو می کند و حامل شاخه ها و برگ ها و گل ها است.
۲. [مقابلِ مقدمه و جلودار] موکب، دنبالۀ لشکر.

دانشنامه عمومی

ساقه بخشی از گیاه است که معمولاً به صورت عمودی و بیرون از خاک قرار دارد البته ساقه هایی نیز وجود دارند که درون یا روی سطح خاک هستند. ساقه به وسیله آوندها مواد غذایی و آب را از ریشه به بخشهای دیگر گیاه می رساند. همچنین ساقه وظایف دیگری همچون نگهداری گیاه، هدایت، تولید بافتهای جدید، اندوختن مواد و نورساخت را نیز بر عهده دارد.
سایت تخصصی زیست شناسی

دانشنامه آزاد فارسی

ساقه (stem)
محور اصلی مقاوم ساز گیاه، حامل برگ، جوانه، و ساختار های تولیدمثلی. ساقه ممکن است ساده یا منشعب باشد. ساقۀ گیاه معمولاً بالای سطح زمین می روید، اگرچه برخی در زیر زمین رشد می کنند که ریزوم (ساقۀ زیرزمینی)، سوخ، زمین ساقه (پایه)، و غدهاز آن جمله اند. ساقه دارای شبکۀ آوندی پیوسته ای است که در آن هدایت آب و مواد غذایی به قسمت های گوناگون گیاه برقرار می شود. محلی روی ساقه، که از آن برگ بیرون می آید، گره نامیده می شود و فضای بین دو گره متوالی را میان گرهمی نامند. در برخی گیاهان، ساقه تغییرات بسیاری کرده است؛ مثلاً ممکن است به صورت کلادود(برگ مانند)، مانند برگ گیاهان بالاروندهپیچنده، یا مانند کاکتوسگوشتی و متورم باشد. در گیاهان دارای رشد پسین، ساقه ممکن است چوبی شود و مانند درختان تنه ای اصلی تشکیل دهد یا مانند درختچه ها در سطح زمین چندین انشعاب ایجاد کند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: sâqa / tena
طاری: sâqa
طامه ای: sâqa
طرقی: sâqa
کشه ای: sâqa
نطنزی: sâqa


پیشنهاد کاربران

ساقه همان عربیزه شده واژه ساگه پهلوی است . ساگه و شاخه از یک خانواده اند.


کلمات دیگر: