کلمه جو
صفحه اصلی

سبزه


مترادف سبزه : اسمر، سبزچهره، سیه چرده، سبزه رو، گندمگون ، چمن، علف، گیاه

متضاد سبزه : سپیدپوست

فارسی به انگلیسی

brunette, grass, verdure, green brunet, pasture, green, olive, grass-plot, green raisins, of an olive complexion, of adark complexion

grass-plot, verdure, green raisins, of an olive complexion, of adark complexion


brunet, green, olive, pasture


فارسی به عربی

اخضر , اسمر , خضار , خضراوات , عشب

فرهنگ اسم ها

اسم: سبزه (دختر) (فارسی)
معنی: گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون

مترادف و متضاد

grass (اسم)
چمن، سبزه، علف، ماری جوانا

green (اسم)
چمن، سبزه، رنگ سبز، ترو تازه

brunet (اسم)
سبزه

brunette (اسم)
سبزه

greenery (اسم)
سبزه، گلخانه، سبزی، گیاهان سبز

vert (اسم)
سبزه، رستنی، گیاه سبز در جنگل

verdure (اسم)
سبزه، سرسبزی، سبزی، تازگی سبزیجات

grass plot (اسم)
چمن، سبزه، قطعه زمین علفزار

recently grown beard (اسم)
سبزه

dark-colored (صفت)
سبزه

tawny (صفت)
تیره، سبزه، گندم گون، سبزه رو، اسمر، زرد مایل به قهوه ای

dark-coloured (صفت)
سبزه

اسم ≠ سپیدپوست


اسمر، سبزچهره، سیه‌چرده، سبزه‌رو، گندمگون


۱. اسمر، سبزچهره، سیهچرده، سبزهرو، گندمگون ≠ سپیدپوست
۲. چمن، علف، گیاه


فرهنگ فارسی

۱ - علف سبز چمن . ۲ - نوعی کشمکش سبز ۳ - گندم گون . ۴ - معشوق سبز چهر ۵ - بنگ یا سبزه بهار . لحنی است در موسیقی قدیم .

لغت نامه دهخدا

سبزه. [ س َ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) سبزی. گیاه نورسته. گیاه خودروی نورسته. رستنی و نبات. ( آنندراج ). علف و گیاه. گیاه که در قطعه زمینی رویَد. ( از فرهنگ نظام ). علف های سبز. گیاه و علف تنک که در کنار هم روید و از خاک بسیار نشود و ساقه ای باریک و پراکنده دارد و بیشتر در کنار جویها و نقاط مرطوب روید. چمن. خضوب. خضیب. سبزه نودمیده بباریدن باران. ( منتهی الارب ): تفرة؛ سبزه نودمیده. ( منتهی الارب ) :
خانه نبود ساخته بی پوشش و بی در
بستان نبود خرم بی سبزه و اشجار.
فرخی.
ز ناگه برِ مرغزاری رسید
درختان بارآور و سبزه دید.
اسدی.
پروین به چه ماند بیکی دسته نرگس
یا نسترن تازه که بر سبزه نشانیش.
ناصرخسرو.
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست.
خیام.
جز بطاعت نجات نتوان یافت
سبزه را تازگی به باران است.
ادیب صابر.
گه شده او سبزه و من جوی آب
گه شده من گازر و او آفتاب.
نظامی.
چو لحن سبزدرسبزش شنیدی
ز باغ زرد سبزه بردمیدی.
نظامی.
زمین از سبزه نزهت گاه آهو
هوا از مشک پر خالی ز آهو.
نظامی.
نه سبزه بردمد از خاک وآنگهی سوسن
نه غوره دررسد از تاک وآنگهی صهبا.
خاقانی.
بر نوبهار باغ جهان اعتماد نیست
کَاندک بقاست آنهمه چون سبزه جوان.
خاقانی.
مرا غله تنگ آمد اندر درو
شما را کنون میدمد سبزه نو.
سعدی ( بوستان ).
وه که هرگاه سبزه در بستان
بدمیدی چه خوش شدی دل من.
سعدی ( گلستان ).
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید.
حافظ.
- پرسبزه ؛ پرگیاه. پرعلف :
در و دشت گل بود و بام و سرای
جهان گشت پر سبزه و چارپای.
فردوسی.
تلی بود پرسبزه و جای سور
بر آنجا شد و دید لشکر ز دور.
فردوسی.
- سبزه تون ؛ سبزه که کنار گلخن یا میان پلیدهای تون حمام روید و آغشه بپلیدی و کثافت بود :
لفظ کآید بی دل و جان بر زبان
همچو سبزه تون بود ای دوستان
هم ز دورش بنگرد اندر گذر
خوردن و بو را نشاید ای پسر.
مولوی.

سبزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) سبزی . گیاه نورسته . گیاه خودروی نورسته . رستنی و نبات . (آنندراج ). علف و گیاه . گیاه که در قطعه زمینی رویَد. (از فرهنگ نظام ). علف های سبز. گیاه و علف تنک که در کنار هم روید و از خاک بسیار نشود و ساقه ای باریک و پراکنده دارد و بیشتر در کنار جویها و نقاط مرطوب روید. چمن . خضوب . خضیب . سبزه ٔ نودمیده بباریدن باران . (منتهی الارب ): تفرة؛ سبزه ٔ نودمیده . (منتهی الارب ) :
خانه نبود ساخته بی پوشش و بی در
بستان نبود خرم بی سبزه و اشجار.

فرخی .


ز ناگه برِ مرغزاری رسید
درختان بارآور و سبزه دید.

اسدی .


پروین به چه ماند بیکی دسته ٔ نرگس
یا نسترن تازه که بر سبزه نشانیش .

ناصرخسرو.


این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه ٔ خاک ما تماشاگه کیست .

خیام .


جز بطاعت نجات نتوان یافت
سبزه را تازگی به باران است .

ادیب صابر.


گه شده او سبزه و من جوی آب
گه شده من گازر و او آفتاب .

نظامی .


چو لحن سبزدرسبزش شنیدی
ز باغ زرد سبزه بردمیدی .

نظامی .


زمین از سبزه نزهت گاه آهو
هوا از مشک پر خالی ز آهو.

نظامی .


نه سبزه بردمد از خاک وآنگهی سوسن
نه غوره دررسد از تاک وآنگهی صهبا.

خاقانی .


بر نوبهار باغ جهان اعتماد نیست
کَاندک بقاست آنهمه چون سبزه ٔ جوان .

خاقانی .


مرا غله تنگ آمد اندر درو
شما را کنون میدمد سبزه نو.

سعدی (بوستان ).


وه که هرگاه سبزه در بستان
بدمیدی چه خوش شدی دل من .

سعدی (گلستان ).


رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید.

حافظ.


- پرسبزه ؛ پرگیاه . پرعلف :
در و دشت گل بود و بام و سرای
جهان گشت پر سبزه و چارپای .

فردوسی .


تلی بود پرسبزه و جای سور
بر آنجا شد و دید لشکر ز دور.

فردوسی .


- سبزه ٔ تون ؛ سبزه که کنار گلخن یا میان پلیدهای تون حمام روید و آغشه بپلیدی و کثافت بود :
لفظ کآید بی دل و جان بر زبان
همچو سبزه ٔ تون بود ای دوستان
هم ز دورش بنگرد اندر گذر
خوردن و بو را نشاید ای پسر.

مولوی .


|| آنجا که علف و گیاه سبز دمیده باشد. قطعه زمین که گیاه نو در آن رسته . محل روییدن علف سبز. سبزه زار. چمن . مزرعه . زمینی که گیاه در آن پیوسته باشد :
آهو ز تنگ کوه چو آمد بدشت و راغ
بر سبزه باده نوش بیاران بصحن باغ .

رودکی .


بیرون شد پیرزن سوی سبزه
وآورد پرند چند بر تریان .

اسماعیل رشیدی .


نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شاد و بسبزه کرده آهنگ .

عماره ٔ مروزی .


خیز بت رویا تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم .

منوچهری .


تا بعصیر و سبزه شاد نباشی
خوردن و رفتن بسبزه کار حمار است .

ناصرخسرو.


بگرداگرد آن ده سبزه ٔ نو
بر آن سبزه بساط افکند خسرو.

نظامی .


سبز است لبت ساغر از او دور مدار
می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن .

حافظ.


|| ورق الخیال . حشیش . بنگ :
هرگه که من از سبزه طربناک شوم
شایسته ٔ سبز خنگ افلاک شوم
با سبزخطان سبزه خورم بر سبزه
زآن پیش که همچو سبزه در خاک شوم .

ملک فخرالدین محمد کرت .


|| جانوری است سبزرنگ مقدار کبوتر و آن را سبزک نیز گویند و آن مرغ خزانی است . (غیاث ). || کشمش سبز. کشمشی که انگور آن در سایه خشک شود. || مجازاً، خط معشوق . (مؤلف ) :
همه دانند که من سبزه ٔ خط دارم دوست
نه چو دیگر حَیَوان سبزه ٔ صحرایی را.

سعدی (بدایع).


|| گندم یا جو یا عدس که زینت نوروز خاصه سفره ٔ هفت سین را، در آوندی رویانده باشند. || کشت نارسیده که هنوز رنگ نگرداند و دانه نبسته باشد. || (ص نسبی ) رنگی است گندم گون و سیاه چرده . (مؤلف ). گندمگون . گندمی :
سفید سفید صد تومن (تومان )
سرخ و سفید سیصد تومن
حالا که رسید به سبزه
هر چه بگی (بگوئی ) می ارزه .

فرهنگ عمید

۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد، گیاه نورسته، گیاه تازه روییده: این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷ ).
۲. چمن: رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ: ۴۶۴ ).
۳. نوعی کشمش سبز رنگ، کشمش سبز.
۴. (صفت ) کسی که چهره اش اندکی تیره و به رنگ گندم باشد، گندمگون.
۵. گیاه سبز زینتی که پیش از عید نوروز برای سفرۀ هفت سین در ظرف کوچکی می رویانند.
* سبزهٴ بهار: [قدیمی]
۱. گیا هان و سبزی های فصل بهار.
۲. زمین سبز و خرم در فصل بهار.
۳. (موسیقی ) از الحان قدیم ایرانی، سبزبهار: بر سبزۀ بهار نشینی و مطربت / بر سبزۀ بهار زند «سبزۀ بهار» (منوچهری: ۴۰ ).
* سبزه درسبزه:
۱. سبزه زارهای پیوسته به هم.
۲. سبزه زار وسیع و پرگیاه: دید نزهتگهی گران پایه / سبزه درسبزه، سایه درسایه (نظامی۴: ۵۹۸ ).

۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازه‌روییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).
۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ: ۴۶۴).
۳. نوعی کشمش سبز‌رنگ؛ کشمش سبز.
۴. (صفت) کسی که چهره‌اش اندکی تیره و به رنگ گندم باشد؛ گندمگون.
۵. گیاه سبز زینتی که پیش از عید نوروز برای سفرۀ هفت‌سین در ظرف کوچکی می‌رویانند.
⟨ سبزهٴ بهار: [قدیمی]
۱. گیا‌هان و سبزی‌های فصل بهار.
۲. زمین سبز و خرم در فصل بهار.
۳. (موسیقی) از الحان قدیم ایرانی؛ سبزبهار: ◻︎ بر سبزۀ بهار نشینی و مطربت / بر سبزۀ بهار زند «سبزۀ بهار» (منوچهری: ۴۰).
⟨ سبزه‌درسبزه:
۱. سبزه‌زارهای پیوسته به هم.
۲. سبزه‌زار وسیع و پرگیاه: ◻︎ دید نزهتگهی گران‌پایه / سبزه‌درسبزه، سایه‌درسایه (نظامی۴: ۵۹۸).


دانشنامه عمومی

سَبزه گیاهی است که در آن برخی از حبوبات را رویانده اند و از نشانه های نوروز و اجزای سفره هفت سین است. سبزه از جوانه گندم، جو و عدس رویانده می شود. ایران معتقدند که وجود سبزه در سفره هفت سین، شادابی و خرمی را در طول سال به همراه دارد. مرسوم است که سبزه را تا روز سیزدهم نوروز که سیزده به در خوانده می شود نگاه داشته و همراه با آن بدی ها و کدورت ها را دور بریزند. همچنین برخی معتقدند که گره زدن سبزه در روز سیزده به در سبب باز شدن بخت جوانان دم بخت می شود.
هفت سین
سمنو
ماهی قرمز
مخالفان استفاده از سبزه نوروز به مسئله آب و محیط زیست اشاره می کنند. آنها می گویند که سبزه نوروز از یک سو، کلی از غلات را هدر می دهد و از سوی دیگر در شرایط بی آبی و خشکسالی، هدر دادن آب است. آنها چنین استدلالی را درباره درست کردن سمنو هم مطرح می شود. بعضی از آنها پیشنهاد می کنند که به جای سبزه، تخم سبزی برای مصرف خوراکی کاشته شود. برخی دیگر هم نگران کپک زدن غلات و انتقال آلودگی به محیط خانه هستند.
موافقان می گویند، مقدار غله یا حبوباتی که سالانه برای درست کردن سبزه مصرف می شود، کمتر از مقدار دورریز نان در یک وعده غذای ایرانیان است. زیرا یک سوم غله ای که تولید یا خریده می شود، دور ریخته و تبدیل به زباله می شود. آنها می گویند که برای حل مشکل بی ابی،به مدیریت مصرف کلان آب نیاز است.

واژه نامه بختیاریکا

تیف
سَوزِه
سَوزینِه

پیشنهاد کاربران

olive skinned ( اشاره به رنگ پوست )

گیاه

سبزه: در پهلوی سبزگ sabzag بوده است .
( ( ز پویندگان هر چه بد تیزرو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 254. )


Tawny

Swarthy

Brunet

علف. . . .

اشتو. . . .


کلمات دیگر: