کلمه جو
صفحه اصلی

جعفر مدرس صادقی

دانشنامه عمومی

جعفر مدرس صادقی (متولد ۱۳۳۳ در اصفهان)، نویسنده، مترجم و ویراستار ایرانی است.
نمایش، نشر روزگار ما، ١٣۵٩
گاوخونی، نشر نو، ۱۳۶۲ / نشر مرکز، ١٣٧٠
بالون مهتا، نشر اسپرک، ۱۳۶۸
سفر کسرا، نشر ایفاد، ۱۳۶۸ / انتشارات نیلوفر، ١٣٧٠
ناکجاآباد، نشر نقره، ۱۳۶۹
کلهٔ اسب، نشر مرکز، ۱۳۷۰
شریک جرم، نشر مرکز، ۱۳۷۲
عرض حال، نشر مرکز، ۱۳۷۶
شاه کلید، نشر مرکز، ۱۳۷۸
من تا صبح بیدارم، نشر مرکز، ۱۳۸۲
دیدار در حلب، نشر مرکز، ۱۳۸۳
آب و خاک، نشر مرکز، ۱۳۸۴
بیژن و منیژه، نشر مرکز، ١٣٨٧
توپ شبانه، نشر مرکز، ١٣٨٨
خاطرات اردی بهشت، نشر مرکز، ١٣٩٣
روزنامه نویس، نشر مرکز، ١٣٩٣
کافه ای کنار آب، نشر مرکز، ١٣٩۴
بهشت و دوزخ، نشر مرکز، ١٣٩۵
سرزمین عجایب، نشر مرکز، ۱۳۹۶
جعفر مدرس صادقی سال ۱۳۳۳ در اصفهان متولد شد. تحصیلات دبیرستانی اش را در اصفهان به پایان رسانید و سال ۱۳۵۱ برای ادامه تحصیلات به تهران رفت. مدرس صادقی از ٢٣ سالگی وارد مطبوعات شد و کارش را با گزارش نویسی در روزنامه اطلاعات شروع کرد. او سپس از سال ١٣۵٣ به آیندگان رفت و در سرویس فرهنگی به کار ترجمه، معرفی و نقد کتاب پرداخت.
با انتشار رمان گاوخونی به شهرت رسید. این رمان سال ۱۹۹۶ به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد. همچنین به زبان های عربی و کردی نیز ترجمه شده است. بهروز افخمی نیز سال ١٣٨٣ فیلمی بر اساس آن ساخت که یک سال بعد در بخش «دو هفته با کارگردانان» جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد. از رمان های دیگر مدرس صادقی که به انگلیسی ترجمه شده کلهٔ اسب است.
مدرس صادقی سال ١٣٩٣ در گفتگویی با علیرضا غلامی در تجربه از سانسور گلایه می کند و از جمله می گوید: «وقتی که کتاب می رود برای مجوز، نوبت می رسد به دلواپسی ها و این که آیا گیر می کند یا نه و چه گیری می دهند. این معطلی و انتظار و بلاتکلیفی بزرگترین لطمه ای بوده است که سانسور به من زده است. من کلهٔ اسب را سال ١٣٦٠ و ١٣٦١ نوشتم، اما کتاب سال ١٣٧٠ درآمد. سفر کسرا را سال ١٣٦٢ نوشتم، اما سال ١٣٦٨ درآمد. این معطلی ها، خب، خیلی بد بود.»

نقل قول ها

جعفر مدرس صادقی (۱۳۳۳ / ۱۹۵۴م) نویسنده و مترجم ایرانی.
• «خواننده های زیادی را می شناسم که یک عالمه داستان توی عمرشان خوانده اند، اما هنوز دوست دارند راوی اول شخص را با خود نویسنده یکی فرض کنند.»• «نویسنده وسط نیست، واسطه است. داستانی از وسط نویسنده رد می شود تا خودش را به ما برساند. ما داستان را می بینیم، اما نویسنده را نمی بینیم. نویسنده هم مثل خود ما ایستاده است کنار گود و دارد تماشا می کند.»• «شاید هزار مرتبه این توضیح واضحات را در اوّلین صفحات کتاب های مختلف دیده ایم و با این همه آن را هرگز جدّی نمی گیریم و دوست داریم هر آدمی و هر اسمی را که در هر داستانی می بینیم به آدم هایی که می شناسیم پیوند بزنیم و برای هر ماجرایی که در هر داستانی اتفاق می افتد یک مصداق واقعی پیدا کنیم؛ و از همه بدتر، خیال می کنیم که زیر کاسهٔ هر داستانی یک نیم کاسه ای هست و نویسنده با این داستان دارد آن داستان دیگر را تعریف می کند.»• «کتاب داریم تا کتاب: کتابی که پُر از معلومات است و هر جای آن را که باز می کنی یک چیزی توش پیدا می کنی و یک چیزی یادمی گیری و کتابی که فقط شعر و داستان است و هرچه می خوانی چیزی از توش درنمی آید.»• «جنس مرد به طور کلی، جون تو جونش کنن، همیشه در حد همون پسر بچه س، بزرگ نمی شه...» -> شاه کلید


کلمات دیگر: