کلمه جو
صفحه اصلی

مام


مترادف مام : ام، مادر، مامان، ننه، والده

متضاد مام : اب، پدر

فارسی به انگلیسی

mammy, mother, ma, mom

mother


فارسی به عربی

ام , مثالی

مترادف و متضاد

mamma (اسم)
پستان، مام، مامان، مادر، ممه

foster-mother (اسم)
پرستار، مام

mother (اسم)
اصل، سر چشمه، مام، مادر، ننه، والده

ام، مادر، مامان، ننه، والده ≠ اب، پدر


فرهنگ فارسی

مادر، زنی که فر نددارد
( اسم ) مادر ام والده : ... که خوالیگرش مام ایشان بدی خردمند و با مهر خویشان بدی . ( شا . بخ ۲۴٠۵ : ۸ )

فرهنگ معین

(اِ. ) مادر.

لغت نامه دهخدا

مام. ( اِ ) مادر را گویند و به عربی والده و ام خوانند. ( برهان ). مادر. ( آنندراج ). مادر و ام و والده. ( ناظم الاطباء ). لیتوانی ، موما، مه مه ( مادر ). اسلاوی کلیسیایی ، مه مه ( ماما ). وخی ، موم . سریکلی ، مام ( مادر بزرگ ). افغانی ، مامی ( عمه ، خاله ). یونانی ، مه مه ( ماما،مادر بزرگ ) لاتینی ، مموله ، مه مه ( ماما، مادر بزرگ ). آلمانی عالی قدیم ، موما، موئوما ( عمه ، خاله ). پازند، مام ( مادر ). و با ماما و مامی مقایسه شود. ( حاشیه برهان چ معین ). ام. والده. مادر. ننه. ماما. مقابل باب ، پدر ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ایدون فروکشی به خوشی آن می حرام
گویی که شیر مام زپستان همی مکی.
کسایی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مرا خاکسار دو گیتی مکن
ازاین مهربان مام بشنو سخن.
فردوسی.
بر آن مام کو چون تو فرزند زاد
نشاید جز از آفرین کرد یاد.
فردوسی.
چو آن خواسته دید شاه زمین
بپذرفت و بر مام کرد آفرین.
فردوسی.
وز آن جایگه شد بر مام خویش
بشد شاد دل یافته کام خویش.
فردوسی.
جام می ازدست بیفکن که نیست
حاصل آن جام مگر وای مام.
ناصرخسرو ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ای مام یتیمان سوی تو خوار است
لیکن تو بسی کرد خواهی ای مام.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 266 ).
در نامه طمع ننبشته ست دست دهر
زاول مگر که ذل و سرانجام وای مام.
ناصرخسرو ( یادداشت ایضاً ).
ترا اگر نبود ناصبی امام امروز
بسی که فردا ای وای مام باید کرد.
ناصرخسرو.
شاد الا به در مرگ نبینی مردم
بکر جز در شکم مام نیابی دختر.
انوری.
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان.
خاقانی.
من دست برجبین ز سر درد چون جنین
کارد زعجز روی به دیوار پشت مام.
خاقانی.
چند گویی فلان چنانش مام
چند گویی فلان چنانش پدر.
وصفی کرمانی
- مام و باب ؛ مادر و پدر. ام و اب. والدین. ابوین :
سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب.
فردوسی.
بدان دخت لرزان بدی مام و باب
اگر تافتی بر سرش آفتاب.

مام . (اِ) مادر را گویند و به عربی والده و ام خوانند. (برهان ). مادر. (آنندراج ). مادر و ام و والده . (ناظم الاطباء). لیتوانی ، موما، مه مه (مادر). اسلاوی کلیسیایی ، مه مه (ماما). وخی ، موم . سریکلی ، مام (مادر بزرگ ). افغانی ، مامی (عمه ، خاله ). یونانی ، مه مه (ماما،مادر بزرگ ) لاتینی ، مموله ، مه مه (ماما، مادر بزرگ ). آلمانی عالی قدیم ، موما، موئوما (عمه ، خاله ). پازند، مام (مادر). و با ماما و مامی مقایسه شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ام . والده . مادر. ننه . ماما. مقابل باب ، پدر (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ایدون فروکشی به خوشی آن می حرام
گویی که شیر مام زپستان همی مکی .

کسایی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مرا خاکسار دو گیتی مکن
ازاین مهربان مام بشنو سخن .

فردوسی .


بر آن مام کو چون تو فرزند زاد
نشاید جز از آفرین کرد یاد.

فردوسی .


چو آن خواسته دید شاه زمین
بپذرفت و بر مام کرد آفرین .

فردوسی .


وز آن جایگه شد بر مام خویش
بشد شاد دل یافته کام خویش .

فردوسی .


جام می ازدست بیفکن که نیست
حاصل آن جام مگر وای مام .

ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ای مام یتیمان سوی تو خوار است
لیکن تو بسی کرد خواهی ای مام .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 266).


در نامه ٔ طمع ننبشته ست دست دهر
زاول مگر که ذل و سرانجام وای مام .

ناصرخسرو (یادداشت ایضاً).


ترا اگر نبود ناصبی امام امروز
بسی که فردا ای وای مام باید کرد.

ناصرخسرو.


شاد الا به در مرگ نبینی مردم
بکر جز در شکم مام نیابی دختر.

انوری .


از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان .

خاقانی .


من دست برجبین ز سر درد چون جنین
کارد زعجز روی به دیوار پشت مام .

خاقانی .


چند گویی فلان چنانش مام
چند گویی فلان چنانش پدر.

وصفی کرمانی


- مام و باب ؛ مادر و پدر. ام و اب . والدین . ابوین :
سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب .

فردوسی .


بدان دخت لرزان بدی مام و باب
اگر تافتی بر سرش آفتاب .

فردوسی .


سدیگر بپرسیش از مام و باب
از آرام و از شهر و از خورد و خواب .

فردوسی .


وز آنجا در جهان مردمت خواند
ز راه مام و باب مهربانت .

ناصرخسرو.



فرهنگ عمید

= مادر

مادر#NAME?


دانشنامه عمومی

مام (بو زدا). مام نخستین برند دئودورانت ها بود. این بوزدا یکی از ترکیب های اصلی روی را دربرمی داشت. این برند در سال ۱۸۸۸ از طرف ادنا مورفی در فیلادلفیا ثبت و گسترش داده شد. مام در آغار درون یک شیشهٔ کوچک به فروش می رسید و مثل کرم با نوک انگشت بکارگیری می شد. این کمپانی کوچک در سال ۱۹۳۱ از سوی بریستول-مایرز اسکوئیب خریداری شد.
همکاری کنندگان ویکی پدیا، «Mum»، ویکی پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی ۱۵ مرداد ۱۳۹۴)

پیشنهاد کاربران

مام:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " مام" می نویسد : ( ( مام واژه ای است دیگر مادر را. این واژه را با maman در فرانسوی و mamā در اسپانیایی می توانیم سنجید. ریختی دیگر از آن در پارسی "ماما" است که در معنی زایاننده ی کودک نیز به کار می رود. بر پایه انگاره ای در زبان شناسی، پاره ای از واژه ها در زبان های گونه گون از زبان کودکان برآمده اند؛ ویژگی ساختاری و برجسته ی این واژه ها آن است که هجاها در آنها تکرار می شوند؛ زیرا توان گفتار و گنجینه ی واژگانی کودک بسیار اندک است . واژه هایی چون "ماما" و" بابا" و "دادا" از این گونه می توانند بود. ) )
( ( چو آن خواسته دید شاهِ زمین
بپذرُفت و بر مام کرد آفرین. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 327. )



کلمات دیگر: