برابر پارسی : چاپ کننده، پخش کننده
ناشر
برابر پارسی : چاپ کننده، پخش کننده
فارسی به انگلیسی
publisher
publisher, stationer
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنکه پس ازمردن زنده گردد. ۲ - فاش کننده .۳ - رساننده خبر. ۴ - پراکنده کننده . ۵- آنکه کتاب یا رساله را چاپ و منتشر سازد جمع :ناشرین .توضیح در زبانهای اروپایی ناشر بجز کتابفروش است .
ابن حامد بن مغرب از بنی عک جدی جاهلی است وی جد مکاسعه یمن است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ناشر. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن تیم بن سملقه از مردم عک و جدیمانی است . حصن ناشر در یمن بدو منسوب است و فرزندان وی که به ناشریون معروفند فقیهان زبید - بل سراسر یمن - هستند و خاندان ناشری از بزرگترین خاندانهای علم و فقه و صلاح است . (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 307).
ناشر. [ ش ِ ] (ع ص ) آنکه بعد مردن زنده گردد. (منتهی الارب ). آنکه پس از مردن زنده می گردد. (ناظم الاطباء): نشر الموتی ؛ حیوا فهم ناشرون . (المنجد). نشراﷲ المیت ؛ احیاه ُ و بعثه بعدالموت . (معجم متن اللغة). رجوع به نشر شود. || خوش بو دهنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || فاش کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنکه فاش می کند. (ناظم الاطباء). || آنکه اره می کند. اره کش . (ناظم الاطباء): نشر الخشبة؛ قطعها بالمنشار. (معجم متن اللغة). رجوع به نشر شود. || تراشنده ٔ چوب . (فرهنگ نظام ): نشر الخشب ؛ نحته . (معجم متن اللغة) (المنجد). || بازکننده ٔ پارچه . (فرهنگ نظام ). واکننده ٔ چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). که پارچه ٔ پیچیده را باز می کند.رجوع به نشر شود. || رساننده ٔ خبر. (فرهنگ نظام ). مبلغ: نشرالخبر؛ اذاعه . (المنجد). رجوع به نشر شود. || پراکنده کننده . (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ). آنکه پراکنده و پریشان می کند. آنکه می پاشاند. (ناظم الاطباء). مفرق . || کسی که کتاب چاپ کرده ای را به طالبان و خریداران برساند. (فرهنگ نظام ). آنکه عهده دار پخش و توزیع کتاب و رساله و مجله و دیگر مطبوعات است . || قسمی مار که چون بگزد مارگزیده در ساعت بمیرد و این مار را به جهت باد کردن گردنش ناشر گویند. (از معجم متن اللغة).
ناشر. [ ش ِ] (اِخ ) ابن حامدبن مغرب . از بنی عک جدی جاهلی است وی جد مکاسعه ٔ یمن است . (الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 307).
ناشر. [ ش ِ ] ( اِخ ) ابن تیم بن سملقه از مردم عک و جدیمانی است. حصن ناشر در یمن بدو منسوب است و فرزندان وی که به ناشریون معروفند فقیهان زبید - بل سراسر یمن - هستند و خاندان ناشری از بزرگترین خاندانهای علم و فقه و صلاح است. ( از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 307 ).
ناشر. [ ش ِ] ( اِخ ) ابن حامدبن مغرب. از بنی عک جدی جاهلی است وی جد مکاسعه یمن است. ( الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 307 ).
فرهنگ عمید
۲. کسی که به چاپ و نشر کتاب مشغول است.
۳. (اسم ) مؤسسه ای که به چاپ و نشر کتاب مشغول است.
دانشنامه عمومی
پدیدآور
ناشر مؤلف
ناشر موسیقی
نشر
نشر آزاد
نشر الکترونیک
نشر دانشگاهی
نشر در دسترس
نشر رومیزی
نوشتن
نویسنده
پیشنهاد کاربران
وَپاک، وَپار ( وَپ= نشر؛ اوستایی + «اک، ار» )
نیسْراک، نیسرار ( نیسر از اوستایی: نیسری= نشر+ «اک، ار» )
ویانْساک vyãnsãk، ویانْسار vyãnsãr ( ویانس از اوستایی: ویانْسچَ= نشر + «اک، ار» )