تکوک. [ ت َ ] ( اِ ) چیزی بود زرین یاآهنین بر صورت
گاو یا ماهی یا مرغ و بدان
شراب خورند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 599 ). صراحیی باشد که آنرا از طلا و نقره یا از گل بصورت جانوران خصوصاً بصورت شیر سازند و بدان شراب خورند و بدین معنی بجای حرف ثانی لام هم بنظر رسیده است. ( برهان ). صراحیی باشد که از زر و سیم و گل و امثال آن بصورت جانوری سازند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از شرفنامه منیری ). لیکن بدین معنی بلوک ( بضم با و لام ) گذشت به امثالش. ( فرهنگ رشیدی ). صراحیی باشد از طلا و نقره یا چینی که بصورت جانوران سازند و در آن شراب خورند و بجای حرف ثانی لام هم آمده و رشیدی گوید که صحیح آن بلوک بضم با و لام است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). صورتی بود از سیم و یا از زر و یا از سفال یا از شاخ چون صورت شیر یا گاو یا ماهی و آنچه بدین ماند و در آن شراب خورند. ( اوبهی ). مرحوم دهخدا در یادداشتی بطور استفهام نوشته است : آیا مصحف مکوک عربی نیست ؟ :
خور بشادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار.
رودکی.
هزار از بزرگان خسروپرست
تکوک بلورین و بالغ بدست.
اسدی.
|| چیزی بود که از آبگینه و سفال سازند و اندرو حبوب نهند چون گندم و جو و غیره. ( فرهنگ اسدی نخجوانی )
من فراموش نکردستم و نه خواهم کرد
آن تکوک جو آن ناوه اشنان ترا.
منجیک.
تکوک. [ ت ُ ]( اِ ) غرفه بزرگ را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). در نسخه سروری و جز آن بکوک ( ببای تازی و کاف ) آورده و پلوک بلام نیز بدین معنی آورده اند و اختلاف بسیار و خبط بیشمار نموده اند. ( فرهنگ رشیدی ). غرفه بزرگ ونشانه تیر و هدف را در برهان قاطع نگاشته و برهانی ندارد و اصح آنست که در بای پارسی نگاشته شده و سروری و دیگران در این لغت اختلاف بسیار و خبط بیشمار کرده اند واﷲ اعلم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
گشته تکوک باره بسان سرایچه ( کذا )
بانگ سریچه خاسته اندر سرای او.
دقیقی ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
|| نشانه تیر و هدف را هم گفته اند. ( برهان ). هدف و نشانه تیر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تلوک شود.
تکوک. [ ت ُ ] ( ع مص ) تک تکوکاً. احمق گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || لاغر و مردنی بودن. ( از اقرب الموارد ).