کلمه جو
صفحه اصلی

سرود


مترادف سرود : آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، خنیا، نشید، نغمه، نوا

متضاد سرود : مرثیه، نوحه

فارسی به انگلیسی

lyric, anthem, carol, chanson, song, chant, mantra, hymn

song, hymn


anthem, carol, chanson, song


فارسی به عربی

اغنیة , انشودة , ترتیلة , غن , مزمور , نشید
( سرود(خواندن ) ) ترتیل
( سرود(روحانی ) ) نشید دینی

اغنية , انشودة , ترتيلة , غن , مزمور , نشيد


فرهنگ اسم ها

اسم: سرود (پسر) (فارسی) (تلفظ: sorud) (فارسی: سرود) (انگلیسی: sorud)
معنی: هر نوع آواز آهنگین، ( در موسیقی ) نوعی شعر که در یک آهنگ مشخص به آواز خوانده شود، ( در موسیقی بلوچستان ) قیچک، ( در قدیم ) هر نوع صوت آهنگین که از آلات موسیقی برمی آید

(تلفظ: sorud) (در موسیقی) نوعی شعر که در یک آهنگ مشخص به آواز خوانده شود ؛ هر نوع آواز آهنگین، در موسیقی بلوچستان نام قیچک است ؛ (در قدیم) هر نوع صوت آهنگین که از آلات موسیقی برمی‌آید.


مترادف و متضاد

singing (اسم)
غنا، سرود، سرایش، خوانندگی، خنیا

song (اسم)
غنا، اواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا

sing (اسم)
اواز، سرود، تصنیف

anthem (اسم)
سرود

hymn (اسم)
سرود، مناجات، سرود روحانی، سرود حمد وثنا

chant (اسم)
سرود، مناجات، اهنگ ساده و کشیده، سرایش

chanson (اسم)
سرود، تصنیف، ترانه

cantata (اسم)
سرود

canticle (اسم)
سرود

psalm (اسم)
سرود، مناجات، سرود روحانی، مزمور، سرود مذهبی

canto (اسم)
سرود، بند

carol (اسم)
سرود، نغمه سرایی، چهچه، سرود شب عید میلاد مسیح

twitter (اسم)
سرود، چهچه، لرزان، هیجان و ارتعاش

twittering (اسم)
سرود، چهچه

warble (اسم)
سرود، چهچه

hymnody (اسم)
سرود، سرود خوانی، سرودسازی

آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، خنیا، نشید، نغمه، نوا ≠ مرثیه، نوحه


فرهنگ فارسی

آواز، نغمه، آوا هیجان آمیزکه چندتن بخوانند
۱ - آواز نشاط انگیز یا مهیج ( انسان پرنده ) نغمه . ۲ - شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی . یا سرود پارسی . یکی از آهنگهای موسیقی قدیم . یا سرود شاهنشاهی . سرود حاکی از ستایش شاه . یا سرود ماورائ النهری . یکی از آهنگهای موسیقی قدیم . یا سرود ملی . سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است .
پهلوی (( سرت ) ) (( سروت ) ) بلوچی (( سروده ) ) افغانی (( سروده ) ) اوستا (( سراوته ) ) . یا خوانندگی و گویندگی مرغان و آدمیان .

فرهنگ معین

(سُ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - آواز نشاط انگیز یا مهیج . ۲ - شعر حماسی که با آهنگ خوانده شود. ۳ - آواز یا نغمة طرب انگیز که چند تن با هم و با یک آهنگ بخوانند.

لغت نامه دهخدا

سرود. [ س ُ ] ( اِ ) پهلوی «سرت » ، «سروت » ( رجوع کنید به سرودن )، بلوچی «سروده » ( موسیقی )، افغانی «سرود» ( تصنیف ، آهنگ )، اوستا «سراوته » ( استماع ) ( رجوع کنید به هوبشمان ص 735 ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). سخن. ( برهان ). سخن سرودن و سرائیدن. ( آنندراج ) :
مردمان را خرد و رای بدان داد خدای
تا بدانند بد از نیک و سرود از قرآن.
فرخی.
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که میگویند ملاحان سرودی.
سعدی.
|| خوانندگی و گویندگی مرغان و آدمیان. ( برهان ). نغمه. ( غیاث ) ( جهانگیری ). غناء. ( السامی ) ( دهار ) ( از نصاب الصبیان ). گویندگی و خوانندگی. ( رشیدی ). نغمه و آواز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
رودکی چنگ برگرفت و نواخت
باده انداز کو سرود انداخت.
رودکی.
هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو
جز که از فریاد و زخمه ت خلق را کاتوره خاست.
رودکی.
سرکس بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسایی.
همی خورد هر کس به آواز رود
همی گفت هر کس بشادی سرود.
فردوسی.
سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنونش خوانی تو دادآفرید.
فردوسی.
من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود
به سرکوی سرود است مرا گم شده فر.
فرخی.
چنین گویند که آن هوش گرشاسب است حجت آرند به سرود کرکوی بدین سخن. ( تاریخ سیستان ).
از سخن چیز نیاید بجز آواز ستور
مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 196 ).
گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.
ناصرخسرو.
گر سرودی بر مراد خویش گوید کودکی
جز که خواری چیز ناید ز اوستادش جز جفا.
ناصرخسرو.
طنبوری هشت رود ساخته اندهمی زدند و سرود همی گفتند و نشاط همی کردند. ( مجمل التواریخ ).
حنجره در سرود نیک آید
جامه غم کبود نیک آید.
سنایی.
خروش و جوش تو از بهر بود و نابود است
که از سرودگروهی است شورش و غوغا.
خاقانی.
سرود پهلوی در ناله چنگ
فکنده سوز آتش در دل سنگ.
نظامی.
نوای نظم او خوشتر ز رود است
سراسر قولهای او سرود است.

سرود. [ س َرْ وَ ] (اِ) سرواد که نظم و نثر و شعر و افسانه و قصه باشد. (برهان ).


سرود. [ س ُ ] (اِ) پهلوی «سرت » ، «سروت » (رجوع کنید به سرودن )، بلوچی «سروده » (موسیقی )، افغانی «سرود» (تصنیف ، آهنگ )، اوستا «سراوته » (استماع ) (رجوع کنید به هوبشمان ص 735). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سخن . (برهان ). سخن سرودن و سرائیدن . (آنندراج ) :
مردمان را خرد و رای بدان داد خدای
تا بدانند بد از نیک و سرود از قرآن .

فرخی .


چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که میگویند ملاحان سرودی .

سعدی .


|| خوانندگی و گویندگی مرغان و آدمیان . (برهان ). نغمه . (غیاث ) (جهانگیری ). غناء. (السامی ) (دهار) (از نصاب الصبیان ). گویندگی و خوانندگی . (رشیدی ). نغمه و آواز. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
رودکی چنگ برگرفت و نواخت
باده انداز کو سرود انداخت .

رودکی .


هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو
جز که از فریاد و زخمه ت خلق را کاتوره خاست .

رودکی .


سرکس بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.

کسایی .


همی خورد هر کس به آواز رود
همی گفت هر کس بشادی سرود.

فردوسی .


سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنونش خوانی تو دادآفرید.

فردوسی .


من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود
به سرکوی سرود است مرا گم شده فر.

فرخی .


چنین گویند که آن هوش گرشاسب است حجت آرند به سرود کرکوی بدین سخن . (تاریخ سیستان ).
از سخن چیز نیاید بجز آواز ستور
مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر.

ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 196).


گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.

ناصرخسرو.


گر سرودی بر مراد خویش گوید کودکی
جز که خواری چیز ناید ز اوستادش جز جفا.

ناصرخسرو.


طنبوری هشت رود ساخته اندهمی زدند و سرود همی گفتند و نشاط همی کردند. (مجمل التواریخ ).
حنجره در سرود نیک آید
جامه ٔ غم کبود نیک آید.

سنایی .


خروش و جوش تو از بهر بود و نابود است
که از سرودگروهی است شورش و غوغا.

خاقانی .


سرود پهلوی در ناله ٔ چنگ
فکنده سوز آتش در دل سنگ .

نظامی .


نوای نظم او خوشتر ز رود است
سراسر قولهای او سرود است .

نظامی .


ز دوستان آواز رود و بانگ سرود
بر آسمان شده وز دشمنان نفیر انین .

سعدی .


ساقی بصوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم .

حافظ.


در آسمان نه عجب گر بگفته ٔ حافظ
سرود زهره برقص آورد مسیحا را.

حافظ.


|| رقص و سماع . (برهان ). سماع . (صحاح الفرس ) (غیاث ) (السامی ).
- امثال :
سرود به مستان یاد دادن ؛ مثلی است مشهور، در مقامی گویند که شخصی کاری را که بدان اشتغال میداشت از چندروز فراموش کرده باشد و به تقریبی کسی به او یاد دهد و این دادن سبب ترغیب و تحریک او گردد بر آن امر. (آنندراج ) :
بذوق ناله ای امروز میتوان جان داد
که عندلیب سرودی به یاد مستان داد.

میرزا مفاخرحسین ثاقب (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

۱. نغمه، آواز.
۲. (موسیقی ) آواز طرب انگیز یا هیجان آمیز که چند تن با هم به یک آهنگ بخوانند.
۳. (موسیقی ) سازی زهی و آرشه ای با دستۀ کوتاه و کاسۀ دوتایی بزرگ و کوچک که اغلب در سیستان و بلوچستان و پاکستان نواخته می شود، قیچک.
* سرود ملی: (موسیقی ) سرود رسمی یک کشور که حاکی از وطن دوستی و غرور و افتخارات مردم آن کشور است.

۱. نغمه؛ آواز.
۲. (موسیقی) آواز طرب‌انگیز یا هیجان‌آمیز که چند تن با هم به یک آهنگ بخوانند.
۳. (موسیقی) سازی زهی و آرشه‌ای با دستۀ کوتاه و کاسۀ دوتایی بزرگ و کوچک که اغلب در سیستان و بلوچستان و پاکستان نواخته می‌شود؛ قیچک.
⟨ سرود ملی: (موسیقی) سرود رسمی یک کشور که حاکی از وطن‌دوستی و غرور و افتخارات مردم آن کشور است.


دانشنامه عمومی

سرود (ابهام زدایی). سرود ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
سرود (ترانه پیت بول)
سرود (ساز)

سرود (ترانه پیت بول). «سرود» (The Anthem) تک آهنگی از پیت بول، لیل جان است که در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد.

سرود (ساز). سرود یا سروذ یا سروز سازی است زهی کمانی که در بلوچستان رواج دارد. تعداد سیم های آن ۲ تا ۱۵ و گاهی به ۲۰ سیم نیز می رسد. تعداد ۴ سیم اصلی است و کمان روی آن کشیده می شود و باقیمانده، سیم های واخوان است که نسبت به سیم های اصلی کوک شده و سبب ازدیاد حجم و طنین اصوات حاصله می شوند.
مراسم گوات

واژه نامه بختیاریکا

سرو

جدول کلمات

چکامه, خنیا, نغمه

پیشنهاد کاربران

دستان

ترنم، آواز، خنیا، نغمه، آهنگ، ترانه

سرود: [اصطلاح مداحی ] به شعرهایی گفته می شود که قالب آن مانند نوحه اما مضمون آن شاد است و مداح، آن را در مجالس شادی می خواند.

سرود : [اصطلاح موسیقی ]به معنی نغمه و آواز طرب انگیز که چند نفر با هم به یک آهنگ بخوانند و در زمان حاضر به نوعی موسیقی محرک حماسی گفته می شود.

سرود : آواز ، اهنگ ، ترانه ، نغمه
مانند :
سرودی عاشقانه
معنی : آوازی عاشقانه یا
نغمه ای عاشقانه یا
ترانه ای عاشقانه یا
اهنگی عاشقانه

ترنم


کلمات دیگر: