کلمه جو
صفحه اصلی

ملایم


مترادف ملایم : خلیق، سازگار، صلح جو، مهربان، معتدل، نرم خو ، آهسته، به تانی، کند، یواش ، خوشایند

متضاد ملایم : خشن، ناسازگار، تند، سریع، مطبوع، نوشین، ناخوشایند، نامطبوع

برابر پارسی : سازگار، آرام، نرم، سست

فارسی به انگلیسی

mild, gentle, temperate, soft, lenient


mild, gentle, genial, temperate, soft, lenient, mildly, gently, softly, bland, cool, easy, good-tempered, inoffensive, still, light, lightly, low-key, low-pitched, meek, moderate, quiet, restrained, smoothly, soft-spoken, softhearted, tender, vernal, lambent, velvety

bland, cool, gentle, easy, good-tempered, inoffensive, still, lenient, light, lightly, low-key, low-pitched, meek, mild, moderate, quiet, restrained, smoothly, soft-spoken, softhearted, temperate, tempered, tender, vernal


فارسی به عربی

حمید , رزین , سهل , عدیم العاطفة , لطیف , متساهل , معتدل , موافق , ناعم , ودیع

عربی به فارسی

اختصاص دادن , براي خود برداشتن , ضبط کردن , درخور , مناسب , مقتضي , راحت , راه دست


فرهنگ اسم ها

اسم: ملایم (دختر) (عربی) (تلفظ: molayem) (فارسی: ملايم) (انگلیسی: molayem)
معنی: نرم خو، صلح جو، فاقد شدت و تندی، ( به مجاز ) دارای اخلاق خوش و سازگار با دیگران، مهربان، ( در حالت قیدی ) با نرمی و آهستگی، به آرامی، آهسته، ( در قدیم ) دارای تطابق، سازگار، متناسب، ( در قدیم ) خوشایند

(تلفظ: molayem) (عربی) فاقد شدت و تندی ؛ (به مجاز) دارای اخلاق خوش و سازگار با دیگران ، مهربان ، نرمخو ؛ (در حالت قیدی) با نرمی و آهستگی ، به آرامی ، آهسته؛ (در قدیم) دارای تطابق ، سازگار ، متناسب ؛ (در قدیم) خوشایند .


مترادف و متضاد

۱. خلیق، سازگار، صلحجو، مهربان، معتدل، نرمخو ≠ خشن، ناسازگار
۲. آهسته، بهتانی، کند، یواش ≠ تند، سریع، مطبوع، نوشین
۳. خوشایند ≠ ناخوشایند، نامطبوع


خلیق، سازگار، صلح‌جو، مهربان، معتدل، نرم‌خو ≠ خشن، ناسازگار


good-tempered (صفت)
دیری، خوشخو، ملایم، خوش خلق، خوش اخلاق

easy (صفت)
ساده، ملایم، اسوده، سبک، روان، اسان، سهل، بی زحمت، بدون اشکال

calm (صفت)
ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده

quiet (صفت)
ساکت، دوستانه، فراخ، ارام، بی صدا، ملایم، ساکن، خاموش، اهسته، خموش

moderate (صفت)
مناسب، محدود، ارام، متعادل، ملایم، میانه رو، معتدل

gentle (صفت)
مهربان، ارام، ملایم، لطیف، نجیب، بامروت، ظریف، با تربیت، اهسته، لین

meek (صفت)
مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله

soft (صفت)
مهربان، شیرین، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند

peaceful (صفت)
ارام، ملایم، مسالمت امیز، صلح امیز

downy (صفت)
عیار، ملایم، نرم، پرزدار، کرک دار، مانند پر ریز، مثل پیشی

smooth (صفت)
ساده، بی مو، ملایم، صاف، سلیس، روان، نرم، بدون اشکال، هموار، صیقلی، دلنواز، قسمت صاف هر چیز، بی تکان

benign (صفت)
مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف

mild (صفت)
مهربان، ملایم، خوش مزاج، معتدل

bland (صفت)
ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب

clement (صفت)
مهربان، ملایم، رئوف، بخشاینده، رحیم، رحمان

sedate (صفت)
جدی، ارام، ملایم، متین، موقر

lenient (صفت)
ملین، ملایم، اسان گیر، با گذشت، بامدارا

good-natured (صفت)
مهربان، خوشخو، ملایم، خوش گوشت، خوش قلب، خوش خلق، خوش مزاج، خوش نیت، خوش جنس

temperate (صفت)
ملایم، میانه رو، معتدل

peaceable (صفت)
ارام، ملایم، صلح دوست، اشتی پذیر

peacefully (قید)
ملایم

quietly (قید)
ملایم

gently (قید)
ملایم، با ملایمت، بتدریج، به ارامی

softly (قید)
ملایم

moderately (قید)
ملایم

mildly (قید)
ملایم

leniently (قید)
ملایم

meekly (قید)
ملایم، فقیرانه

lentamente (قید)
ملایم

فرهنگ فارسی

موافق و مناسب طبع، سازگار، آرام
( اسم ) ۱ - موافق مناسب : [ ... و انبساطی فزوده که خرد آنرا موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت نداند ... ] ( چهارمقاله ) ۲ - سازگار ۳ - آهسته آرام : [ باصدای ملایمی که لبانش را بزحمت بجنبش آورد گفت ... ] ( سروته یک کرباس .ج ۴ ) ۱۵۶:۱ - نرم : [ چو میرود حرکاتش ملایم است چنان که وقت نازکی نغمه جنبش مضراب . ] ( وحشی بافقی . چا . امیر کبیر .۵ ) ۱۷۲ - شخص نرم خو آرام طبع مقابل آتشی مزاج تند خشن : [ مرد ملایمی است . ]

( اسم ) ۱ - موافق مناسب : [ ... و انبساطی فزوده که خرد آنرا موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت نداند ... ] ( چهارمقاله ) ۲ - سازگار ۳ - آهسته آرام : [ باصدای ملایمی که لبانش را بزحمت بجنبش آورد گفت ... ] ( سروته یک کرباس .ج ۴ ) ۱۵۶:۱ - نرم : [ چو میرود حرکاتش ملایم است چنان که وقت نازکی نغمه جنبش مضراب . ] ( وحشی بافقی . چا . امیر کبیر .۵ ) ۱۷۲ - شخص نرم خو آرام طبع مقابل آتشی مزاج تند خشن : [ مرد ملایمی است . ]

فرهنگ معین

(مُ یِ ) [ ع . ملائم ] (ص . ) سازگار، آرام .

لغت نامه دهخدا

ملایم. [ م ُ ی ِ ] ( ع ص ) مأخوذ از تازی ، سازوار و موافق و مناسب. ( ناظم الاطباء ) سازگار. ملائم. مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. ( چهار مقاله چ معین ص 21 ). اکنون که تمکین سخن گفتن فرمودی ، حسن استماع مبذول فرمای که لوایم نصح ملایم طبع انسانی نیست. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 14 ). در مجلس گاه اوانی و خوابی یشم مرصع به لاَّلی نهاده و ملایم آن آلات دیگر. ( جهانگشای جوینی ). به اهالی قهستان پیغامی داد، هم ملایم مضامین آن اکاذیب. ( جهانگشای جوینی ).
- ملایم آمدن ؛ موافق بودن. سازگار بودن : آفرینش همه آفریدگان چنان است که هر آنچه بشنود و طبیعت او را موافق و ملایم آید زود به قبول آن مسترسل شود. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 82 ).
- ملایم طبع بودن یا نبودن ؛ با طبع ساختن یا نساختن. سازگار بودن با طبع یا نبودن.
|| نرم و حلیم و سلیم و با سلامت نفس و خوشخوی و رام و آرام و فرمان بردار و باآسایش و صلح جو و خوش نفس و نازنین و بدون خشونت و درشتی. ( ناظم الاطباء ).
- ملایم شدن ؛ نرم خو شدن. خوشخو شدن. صلح جو شدن. آرام شدن :
زمانه بوته خار از درشت خویی تست
اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است.
صائب.
چون شود دشمن ملایم احتیاط از کف مده
مکرها در پرده باشد آب زیر کاه را.
صائب.
- ملایم گو ؛ آنکه سخنان شیرین و نرم گوید :
کند تأثیر در دل چون ملایم گو بود واعظ
به نرمی جا کند در سنگ آب آهسته آهسته.
گلی شادی ( از آنندراج ).
|| خوش و خوشگوار. || آهسته و با آهستگی و بدون تندی و بانرمی. ( ناظم الاطباء ) :
چو می رود حرکاتش ملایم است چنان
که وقت نازکی نغمه جنبش مضراب.
وحشی ( دیوان چ امیرکبیر ص 172 ).
|| معتدل. ( ناظم الاطباء ).
- آب ملایم ؛ آب نیم گرم. آبی که نه سرد و نه گرم بلکه میانه است. آب فاتر.
- آتش ملایم ؛ نار لینه. نار رقیقه. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ).
- توتون ملایم ؛ مقابل توتون تند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- هوای ملایم ؛ هوایی نه گرم و نه سرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| روان. مایل به روانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || خشنود و راضی. || صاف. ( ناظم الاطباء ).

ملائم. [ م ُ ءِ ] ( ع ص ) سازوار: طعام ملائم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). موافق و سازوار: طعام ملائم ؛طعام سازوار و خوشگوار. ( ناظم الاطباء ). موافق و مناسب طبع. ( غیاث ) ( آنندراج ). سازگار. سازنده. موافق. خوش. مقابل منافر: شهوت در حیوان قوه جلب ملائم و غضب قوه دفع منافر است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || نرم. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به ملایم شود. || فراهم آینده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. موافق و مناسب طبع، سازگار.
۲. آرام.

دانشنامه عمومی

ملایم (ترانه). «ملایم» تک آهنگی از سانتانا، است که در ۲۹ ژوئن ۱۹۹۹ (۱۹۹۹-06-۲۹) منتشر شد. این ترانه سه جایزه گرمی برنده شد منجمله ترانه سال و ضبط سال.این تک آهنگ در چارت های استرالیا، اتریش، جزو ده ترانه اول قرار گرفت. همچنین در آمریکا جز پرفروش ترین ترانه های دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ بود. مجله بیلبورد در فهرست موفق ترین ترانه ها «ملایم» را در رده دوم قرار داد.

دانشنامه آزاد فارسی

مُلایم
از اصطلاحات قدیم موسیقی ایران. امروز معادل آن واژۀ پیانو (P) و مقابل آن واژۀ فورته (f) به معنای قوی است که برای بیان شدت و ضعف ضربات در موسیقی به کار می رود. در مقاصدالالحان در تعریف موسیقی (لحن) آمده است. «... لحن را به جماعت نغمات ملایمه و ظاهر آن است که در معنی لحن ملایمت شرط است برای آن که لحن لفظ عربی است و لحن در لغت عرب مقول بر نغمات ملایمه می شود...». در کتاب های قدیم واژۀ ملایم به مفهوم مطبوع و در مقابل واژۀ متنافر به معنای نامطبوع نیز کاربرد داشته است. علینقی وزیری در کتاب موسیقی نظری در توضیح دستگاه شور چنین آورده است: «... فواصل پرده های آن خیلی با هم فرق ندارند و به اصطلاح قدیم از ملایمات درجه اول است...».

پیشنهاد کاربران

ملایم : ملایم اسم دختر با ریشه عربی است . ملایم ( عربی ) 1 - فاقد شدت و تندی؛ 2 - ( به مجاز ) دارای اخلاق خوش و سازگار با دیگران، مهربان، نرمخو؛ 3 - ( در حالت قیدی ) با نرمی و آهستگی، به آرامی، آهسته؛ 4 - ( در قدیم ) دارای تطابق، سازگار، متناسب؛ 5 - ( در قدیم ) خوشایند.

ملایم : آرام ، مهربان ، سازگار ، آهسته ، نرم خو و آرام طبع ، صلح جو ، خوشایند.

ملایم : مهربان ، خوش اخلاق ، آسوده ، آرام ، فروتن ، نجیب ، بردبار ، باحوصله ، متین ، موقر ، خوش قلب .

مهربان

به اندازه
مهربان
خوشی
و. . .


کلمات دیگر: