مترادف بیدار : ناخفته، ساهر، آگاه، متنبه، متوجه، هشیار، هوشیار، متیقظ، عارف، واقف
متضاد بیدار : خفته، غافل
awake, [fig.] enlightened
awake, conscious, sleepless, up , vigilant, wakeful
(تلفظ: bidār) ویژگی آن که در خواب نیست ؛ (به مجاز) آگاه ، هوشیار ؛ آگاه و هوشیار شدن ؛ (به مجاز) برانگیخته شدن حس و حالتی در کسی .
ناخفته، ساهر ≠ خفته، غافل
آگاه، متنبه، متوجه، هشیار، هوشیار
متیقظ
عارف، واقف
۱. ناخفته، ساهر
۲. آگاه، متنبه، متوجه، هشیار، هوشیار
۳. متیقظ
۴. عارف، واقف ≠ خفته، غافل
بیدار. (اِ) نام آهنگی از موسیقی . رجوع به آهنگ شود.
طیان .
فرخی .
اسکافی .
اسدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
سعدی .
یغما.
خاقانی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
ناصرخسرو.
سوزنی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
میرخسرو.
اوحدی .
زرتشت بهرام پژدو (از آنندراج ).
بیدار. (اِ) درختچه ای است کم برگ یا بی برگ که آنرادیدار نیز نامند و کائوچوک دارد و در چاه بهار در اطراف منازل برای پرچین فراوان غرس میشود. گونه ای از فرفیون دارای شیرابه ٔ کااوچوکی در چاه بهار و گه (نیک شهر) و برای پرچین کاشته میشود و بسرعت تکثیر می پذیرد. (یادداشت مؤلف ). درختچه ای است که به بلندی پنج متر میرسد و از آفریقا و هندوستان به ایران آورده شده است . در چاه بهار و گه فراوان است و بوسیله ٔ قلمه تکثیر میشود. درختچه ٔ بیدار کم برگ و یا بی برگ است و درچاه بهار و نیک شهر در پیرامون خانه ها و باغها برای پرچین کاشته شود. شیره ٔ آن نیز مانند پرچ برای تهیه ٔ کائوچو مصرف میگردد. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 272).
۱. کسی که در خواب نباشد.
۲. [مجاز] آگاه؛ هوشیار.
〈 بیدار شدن: (مصدر لازم)
۱. از خواب برخاستن.
۲. [مجاز] هوشیار شدن.
〈 بیدار کردن: (مصدر متعدی)
۱. کسی را از خواب برانگیختن.
۲. [مجاز] هوشیار ساختن؛ آگاه کردن.
〈 بیدار ماندن: (مصدر لازم) نخوابیدن؛ به خواب نرفتن.
تکیه ای: viyâr
طاری: biyâr
طامه ای: bidâr
طرقی: biyâr
کشه ای: biyâr
نطنزی: bidâr
نام سگ
بیدار – آگاه – متوجه – بهوش آمده