معاویه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
ابن هشام بن عبدالملک بن مروان جد امرای اندلس از بنی امیه است . وی در زمان پدر در گذشت .
لغت نامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن قرةالبصری مکنی به ابوایاس تابعی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به صفةالصفا، ج 3 ص 179 و 180 شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن مالک بن اوس از ازد و از قحطان است . جد جاهلی است و جریربن عوف صحابی از نسل اوست . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053).
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی سفیان صحربن حرب بن امیه ٔ قرشی اموی (20 قبل از هجرت 60 هَ . ق .) نخستین خلیفه ازامویان و یکی از دهات عرب است . در مکه متولد شد. درروز فتح مکه (8 هَ . ق .) اسلام آورد و در عداد کاتبان رسول اکرم در آمد و چون ابوبکر به خلافت رسید رهبری قسمتی از سپاهی که فرماندهی آن به عهده ٔ برادرش یزیدبن ابی سفیان بود به او واگذار گردید. در زمان عمر به حکومت اردن منصوب شد و پس از مرگ برادرش ، عمر حکومت دمشق را به وی سپرد، و عثمان امارت تمام شام را به عهده ٔ او گذاشت و چون عثمان کشته شد حضرت علی او رااز امارت عزل کرد اما معاویه نپذیرفت و به خونخواهی عثمان برخاست و علی (ع ) را متهم به قتل وی کرد و طلحه و زبیر و عایشه را که در بصره به مخالفت با علی برخاسته بودند در نهان تقویت کرد. علی (ع ) در جنگ بصره پیروز شد و با این فتح عراق و کشورهای تابع آن به تصرف وی در آمد اما شام همچنان در دست معاویه بود و خود را برای جنگ با علی آماده می ساخت سرانجام در نبردی که در صفین بین لشکریان علی و معاویه درگرفت به حیله ٔ عمروبن العاص اختلاف بین طرفداران علی (ع ) واقع شد وسپاهیان علی (ع ) دست از جنگ بازداشتند و سرانجام امربه داوری حکمین موکول شد. ابوموسی اشعری و عمروبن عاص به ترتیب از طرف علی (ع ) و معاویه به حکمیت تعیین شدند عمروبن عاص ابوموسی اشعری را بفریفت و امر حکمیت را به نفع معاویه پایان داد و او همچنان به شام در امارت خویش باقی ماند. پس از شهادت علی (ع ) حسن بن علی (ع ) با معاویه صلح و خلافت را به او واگذار کرد (سال 41 هَ . ق .) واز این تاریخ معاویه رسماً خود را خلیفه ٔ مسلمانان خواند و برای پسر خویش یزید بیعت گرفت و سرانجام بعد از نوزده سال در دمشق وفات یافت . و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1052 و تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 139 - 154 و تاریخ گزیده ص 255 و مجمل التواریخ و القصص ص 295 و تجارب السلف صص 58 - 65 و تاریخ الخلفا و کامل ابن اثیر شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق انصاری (متوفی به سال 122 هَ . ق .) مردی شجاع و از اشراف قوم خود بود. در کوفه سکنی داشت و هنگامی که زیدبن علی بر بنی مروان خروج کرد وی را یاری کرد و به همراه او در جنگی سخت کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1051). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 185 شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن خدیج بن جفنةبن قنبرسکونی کندی از صحابه ٔ حضرت رسول و والی مصر بود. معاویةبن ابی سفیان فرماندهی سپاهی را که به سوی مصر روانه بود به وی سپرد و نیز چندین بار عهده دار فرماندهی جنگ مغرب شد. او را در افریقا آثاری است از آن جمله است چاههایی در قیروان که به چاههای خدیج معروف است . مردی خردمند و دوراندیش و بسیارعلم بود. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1052). و رجوع به الاصابه ج 6 ص 111 شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن صالح بن جدیر حضرمی حمصی (متوفی به سال 172هَ .ق .) از مشهورترین رجال حدیث است . اصل وی از حضرموت بود و در حمص نشأت یافت و به سال 127 هَ . ق . از راه مصر به اندلس رفت و در آنجا به امر قضا منصوب شد و در همانجا درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1052).
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جعفرالطیار، گویند معاویةبن ابی سفیان هزار هزار درهم به عبداﷲبن جعفر داد تا او نام پسر خود را معاویه نهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی عقرب مکنی به ابونوفل دؤلی از فقها و علمای نحو است و عمروبن علاء و شعبةبن حجاج از شاگردان او هستند. (از معجم الادباء ج 7 ص 164).
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن هشام بن عبدالملک بن مروان (متوفی به سال 119 هَ . ق .) جد امرای اندلس از بنی امیه است . وی در زمان پدر درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053).
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن معاویةبن ابی سفیان مکنی به ابولیلی و معروف به معاویه ٔ ثانی سومین خلیفه از خلفای بنی امیه (متوفی به سال 64 هَ . ق .). وی پس از یزید به خلافت رسید اما خود را شایسته ٔ خلافت ندانست و کناره گیری کرد و به قولی چهل روز و به قولی دیگر سه ماه بعد در بیست و یکسالگی درگذشت . و رجوع به تجارب السلف ص 71 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 120 و مجمل التواریخ و القصص ص 299 شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعبیداﷲ معاویةبن عبیداﷲبن یسار شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ](ع اِ) سگ ماده ٔ آزمند گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ماده سگ . (از اقرب الموارد). || بچه ٔ روباه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ابومعاویة، یوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معاویة. [ م ُ ی َ] (اِخ ) ابن عمارالدهنی از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه . (ابن الندیم ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معاویة. [م ُ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ابومهلب معاویةبن عمر شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوعبیداﷲ معاویةبن عبیداﷲبن یسار شود.
معاویة. [م ُ ی َ ] ( اِخ ) رجوع به ابومهلب معاویةبن عمر شود.
معاویة. [ م ُ ی َ ] ( اِخ ) ابن ابی سفیان صحربن حرب بن امیه قرشی اموی ( 20 قبل از هجرت 60 هَ. ق. ) نخستین خلیفه ازامویان و یکی از دهات عرب است. در مکه متولد شد. درروز فتح مکه ( 8 هَ. ق. ) اسلام آورد و در عداد کاتبان رسول اکرم در آمد و چون ابوبکر به خلافت رسید رهبری قسمتی از سپاهی که فرماندهی آن به عهده برادرش یزیدبن ابی سفیان بود به او واگذار گردید. در زمان عمر به حکومت اردن منصوب شد و پس از مرگ برادرش ، عمر حکومت دمشق را به وی سپرد، و عثمان امارت تمام شام را به عهده او گذاشت و چون عثمان کشته شد حضرت علی او رااز امارت عزل کرد اما معاویه نپذیرفت و به خونخواهی عثمان برخاست و علی ( ع ) را متهم به قتل وی کرد و طلحه و زبیر و عایشه را که در بصره به مخالفت با علی برخاسته بودند در نهان تقویت کرد. علی ( ع ) در جنگ بصره پیروز شد و با این فتح عراق و کشورهای تابع آن به تصرف وی در آمد اما شام همچنان در دست معاویه بود و خود را برای جنگ با علی آماده می ساخت سرانجام در نبردی که در صفین بین لشکریان علی و معاویه درگرفت به حیله عمروبن العاص اختلاف بین طرفداران علی ( ع ) واقع شد وسپاهیان علی ( ع ) دست از جنگ بازداشتند و سرانجام امربه داوری حکمین موکول شد. ابوموسی اشعری و عمروبن عاص به ترتیب از طرف علی ( ع ) و معاویه به حکمیت تعیین شدند عمروبن عاص ابوموسی اشعری را بفریفت و امر حکمیت را به نفع معاویه پایان داد و او همچنان به شام در امارت خویش باقی ماند. پس از شهادت علی ( ع ) حسن بن علی ( ع ) با معاویه صلح و خلافت را به او واگذار کرد ( سال 41 هَ. ق. ) واز این تاریخ معاویه رسماً خود را خلیفه مسلمانان خواند و برای پسر خویش یزید بیعت گرفت و سرانجام بعد از نوزده سال در دمشق وفات یافت. و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1052 و تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 139 - 154 و تاریخ گزیده ص 255 و مجمل التواریخ و القصص ص 295 و تجارب السلف صص 58 - 65 و تاریخ الخلفا و کامل ابن اثیر شود.
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای الجزایر
معاویه پسر ابی سفیان - اولین خلیفهٔ اموی
معاویه بن یزید - سومین خلیفهٔ اموی
معاویه ولد سید احمد طایع - رئیس جمهور موریتانی ۲۰۰۵–۱۹۸۴
دانشنامه اسلامی
معاویه بن ابی سفیان زمامداری خودکامه و طاغوتی جبار بود. پدرش ابوسفیان و مادرش هند جگرخوار از سرسخت ترین دشمنان اسلام بودند. معاویه، خلیفه ای سنگدل، حیله گر، دروغگو و فتنه انگیز بود. از زمان عثمان، والی شام گشت و با امام علی علیه السلام جنگید و همواره علیه او توطئه می نمود.
حسن بن علی علیه السلام نیز ناچار شد با معاویه قرارداد ترک مخاصمه امضا کند. معاویه به هیچ یک از تعهدات صلحنامه وفا نکرد. به کشتار بی گناهان و دستگیری و قتل یاران علی علیه السلام پرداخت و هواداران اهل بیت علیهم السلام را سرکوب و قلع و قمع نمود و عمال خویش را بر اموال و جانها و نوامیس مسلمین مسلط ساخت و دیکتاتوری ترین شیوه های حکومتی را در قالب تزویر و تبلیغات، اعمال می کرد و در ریشه کن ساختن دین پیامبر می کوشید. معاویه، ملعون به زبان پیامبر صلی الله علیه و آله بود.
از بدعت های معاویه، بیعت گرفتن اجباری از مردم و شخصیت ها برای ولایت عهدی فرزند شرابخوار و نالایقش «یزید» بود. قوی ترین گروه مخالف با آن بیعت، بنی هاشم و در راس آنان حسین بن علی علیه السلام بود که مخالفت خویش را آشکارا اعلام کرد. اغلب چهره های سرشناس یا با تهدید یا با تطمیع، پذیرفته بودند ولی امام حسین علیه السلام حتی در برابر معاویه که به ستایش یزید پرداخت، به بیان زشتی های یزید اشاره کرد و از کار معاویه نکوهش نمود و رسوایش ساخت.
در پاسخ نامه معاویه به آن حضرت، جنایات معاویه را در کشتن حجر بن عدی و یارانش و شهید کردن عمرو بن حمق و پیمان شکنی و فتنه انگیزیهایش برشمرد و حکومت معاویه را بزرگترین فتنه دانست و مبارزه با معاویه را برترین جهاد و موجب قرب به خدا برشمرد: «و انی والله ما اعرف افضل من جهادک فان افعل فانه قربة الی ربی و ان لم افعله فاستغفر الله لدینی... و اعلم ان الله لیس بناس لک قتلک بالظنة و اخذک بالتهمة و امارتک صبیا یشرب الشراب و یلعب بالکلاب...».
همچنین ابا عبدالله علیه السلام یک سال پیش از مرگ معاویه در یک سخنرانی عمومی در موسم حج، از معاویه به عنوان طاغوت یاد کرد و ستم های او را برشمرد و از مردم خواست چون به شهرهای خود بازگشتند، سخنان آن حضرت را به مردم برسانند و آنان را به حق فراموش شده اهل بیت علیهم السلام فراخوانند، چرا که بیم زوال اسلام و از بین رفتن حق در کار است.
امام حسین علیه السلام پیش از یزید با پدرش معاویه و بنی امیه مخالف بود، آن هم نه نزاعی شخصی بلکه نزاع مکتبی، وقتی از آن حضرت درباره بنی امیه پرسیدند، فرمود: «انا و هم الخصمان اللذان اختصما فی ربهم...» و این نزاع، پیوسته در گفتگوها و مجادلات، محسوس بود.
خود معاویه هم می دانست که سیدالشهدا علیهم السلام هرگز سازش نخواهد کرد و در وصیتی که پیش از مرگ به یزید داشت، به او گفت که از مخالفت چهار نفر از قریش که مهمترین آنان حسین بن علی علیه السلام است، بیم دارد و هشدار داد که اهل عراق، او را وادار به خروج بر ضد یزید می کنند و توصیه کرد که: «و اما الحسین،... و ایاک والمکاشفة له فی محاربة سل سیف او محاربة طعن رمح... و ایاک یا بنی ان تلقی الله بدمه فتکون من الهالکین ».
...
پیشنهاد کاربران
سال شصت هجرى قمرى معاویه درگذشت و پسرش یزید طبق بیعتی که پدرش از مردم براى وى گرفته بود زمام حکومت اسلامی را در دست گرفت. یزید به شهادت تاریخ، هیچ گونه شخصیت دینی نداشت؛ جوانی بود که حتی در زمان حیات پدر، اعتنایی به اصول و قوانین اسلام نمی کرد و جز عیاشىی و بی بندوبارى و شهوترانی سرش نمىی شد و در سه سال حکومت خود، فجایعی راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام با آن همه فتنه ها که گذشته بود، سابقه نداشت.
سال اول، حضرت حسین بن علی علیه السلام را که سبط پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بود با فرزندان و خویشان و یارانش با فجیع ترین وضعى کشت و زنان و کودکان و اهل بیت پیغمبر را به همراه سرهاى بریده شهدا در شهرها گردانید و در سال دوم، �مدینه� را قتل عام کرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز به لشکریان خود مباح ساخت و سال سوم، �کعبه مقدسه� را خراب کرده و آتش زد!!!
پس از یزید، مطابق با سنتی که معاویه گذاشته بود. فرزند یزید که او هم معاویه نام داشت به حکومت رسید ولی او با این که در دستگاه جنایت کارانه اموى رشد و تربیت یافته بود به شدت از جنایات جد و پدرش دلگیر بود. لذا برای مردم خطبه ای خواند و جدش را به سبب نزاع با امام علی علیه السلام که سزاوارتر از او به خلافت بود و پدرش را به خاطر هوسرانی و فسادش و قتل حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سوزاندن کعبه ذم نمود و پایان خلافت سفیانیان را اعلام کرده، امر خلافت را به مردم سپرد. [۲] پس از او آل مروان از بنى امیه به ترتیب زیر زمام حکومت اسلامى را در دست گرفتند:
مروان بن حکم ( مروان اول ) : آغاز حکومتش، ذی القعده سال 64 هـ. ق.
عبدالملک بن مروان: آغاز حکومتش، رمضان سال 65 هـ. ق که مدت 20 سال حکومت کرد.
ولیدبن عبدالملک: ( ولید اول ) حکومتش شوال سال 86 هجری قمری.
سلیمان بن عبدالملک: آغاز حکومتش جمادی الثانی سال 96 هجری قمری.
عمربن عبدالعزیز: آغاز حکومتش ماه صفر سال 99 هجری قمری. او تنها خلیفه اموی است که با �علویان� مدارا کرد، فدک را به �بنی فاطمه� برگرداند، سب و لعن علی علیه السلام را که به دستور معاویه بن ابی سفیان و از زمان او شیوع داشت، ممنوع کرد و بسیاری از مالیات های ناروا را ملغی نمود و اصلاحات دیگری که در جای خود خواهد آمد ولی مدت خلافتش 2 سال بیشتر نبود.
یزیدبن عبدالملک: ( یزید دوم ) . آغاز حکومتش، ماه رجب سال 101 هـ. ق.
هشام بن عبدالملک: آغاز حکومتش شعبان سال 105 هجری قمری، او نیز مدت 20 سال حکومت کرد.
ولید بن یزید دوم: ( ولید دوم ) . آغاز حکومتش، ربیع الثانی سال 125 هجری قمری.
یزیدبن ولید: ( یزید ناقص، یزید سوم ) . آغاز حکومتش رجب سال 126 هجری قمری که فقط 6 ماه حکومت کرد.
ابراهیم بن ولید اول: آغاز حکومتش ذی الحجه سال 126 هجری قمری.
مروان بن محمدبن مروان: ( مروان دوم که به مروان حمار معروف بود. حکومتش از ماه صفر سال 127 هجری قمری شروع و تا سال 132 هـ. ق ادامه داشت ) .
حکومت این دسته یازده نفرى که نزدیک به هفتاد سال ادامه داشت، روزگار تیره و شومى براى اسلام و مسلمین به وجود آورد به عنوان نمونه در زمان خلافت عبدالملک بن مروان بخش وسیعی از قلمرو اسلام به حجاج سپرده شد. حجاج در دوره دراز حکمرانی خود، نه فقط سیاست سرکوب شیعه را با شدت تمام دنبال می کرد بلکه حتی نسبت به شماری از اصحاب که از نظر سیاسی تاثیر چشمگیری داشتند از تحقیر و توهین باز نمی ایستاد.
در دوره حکومت مروانیان کار به جایى کشید که خلیفه وقت ( ولید بن یزید ) که جانشین پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و یگانه حامى دین شمرده مى شد، بى محابا تصمیم گرفت بالاى خانه کعبه غرفه اى بسازد تا در موسم حج در آنجا مخصوصاً به خوشگذرانى بپردازد!!!
خلیفه وقت ( ولید بن یزید ) قرآن کریم را آماج تیر قرار داد و در شعرى که خطاب به قرآن انشاء کرد، گفت: روز قیامت که پیش خداى خود حضور مى یابى بگوى خلیفه مرا پاره کرد!!!
معاویه، نخستین فردی بود که ساده زیستی زمامداران اسلامی را تغییر داد، به اندازه ای که خلیفه دوم در سفرش به شام او را کسرای عرب! نامید. او حدود بیست سال تنها بر شامات حکومت کرد و پس از آن نیز حدود بیست سال دیگر حکمران تمام سرزمین اسلامی شد.
وی اگرچه مدتی حافظ مرزهای اسلامی در مقابل رومیان بود، اما علیه خلافت بر حق امام علی ( ع ) و فرزندشان امام حسن ( ع ) دست به شورش برداشت. صحابیان بزرگی؛ مانند عمار بن یاسر و حجر بن عدی را به شهادت رساند، در جعل احادیث تلاش بسیار کرد و در نهایت زمامداری مسلمانان را به فرزند خوش گذران خود یزید تحویل داد که جنایاتی؛ نظیر شهادت امام حسین ( ع ) و غارت مدینه را آفرید.
معاویه فرزند ابو سفیان بود که از بزرگان قریش به شمار می آمد. مادرش نیز هند دختر عتبه بود. [1] معاویه با کنیه �أبو عبدالرحمن� نیز شناخته می شد[2] و مشهور مورّخان تولد او را پنج سال قبل از بعثت دانسته اند. [3]
پدر او از بزرگان قریش و از مخالفان سرسخت پیامبر گرامی اسلام ( ص ) بود، معاویه نیز به پیروی از پدرش تا بیست سال بعد از ظهور اسلام و تا زمان فتح مکه، اسلام اختیار نکرد و تنها در آن هنگام بود که همراه پدر، مادر و برادرش به اسلام رو آورده و در گروه اجتماعی �مسلمة الفتح� یا �مسلمانان بعد از فتح مکه� قرار گرفت. [4] این نوع مسلمان �شدن همواره او را در معرض نقد دیگران قرار می داد.
قیس بن سعد عباده به او چنین می نویسد: �. . . به زور وارد اسلام شدید. . . �. [5] همچنین او و پدرش جزو �مؤلّفة قلوبهم� بودند[6] که پیامبر ( ص ) برای مماشات با آنان به هر یک، صد شتر از غنائم جنگی بخشید. [7]
البته خواهرش ام حبیبه راه خود را از خانواده اش جدا کرده بود و قبل از فتح مکه به اسلام گرویده و به همسری پیامبر ( ص ) نیز برگزیده شده بود. برخی هواداران معاویه به همین مناسبت در صدد منقبت تراشی برای او برآمده و او را �خال المؤمنین� یا �دایی مؤمنان�! خواندند. [8] با آن که افرادی هم طراز او چون �محمد بن ابی بکر� و یا �عبدالله بن عمر� از چنین توصیفی بی بهره بودند!
همچنین برخی او را به عنوان یکی از کاتبان وحی الهی برشمرده اند، [9] اما با توجه به این که اسلام معاویه تنها در دو سه سال آخر حیات پیامبر ( ص ) بوده و همچنین در همین محدوده کوتاه نیز مشخص نیست که او چه زمانی مکّه را ترک کرده تا در مدینه در کنار پیامبر ( ص ) باشد، بسیار بعید به نظر می رسد که او نقش چندانی در کتابت وحی داشته باشد.
فرمان روایی شام تا حکومت بر تمام مسلمانان
بعد از رحلت پیامبر ( ص ) ، مسلمانان جنگ های مختلفی با رومیان و ایرانیان داشتند که به پیروزی های بزرگی نیز دست یافتند. در غرب سرزمین های اسلامی، فتوحات بزرگی؛ مانند فتح شامات و بیت المقدس نصیب مسلمانان گشت. یزید بن ابی سفیان نیز یکی از فرماندهانی بود که برای جنگ های شامات به آن منطقه گسیل شده بود و به دنبال همین موضوع بود که از طرف حکومت مرکزی، فرماندار آن مناطق شد تا این که در سال هجدهم هجری بر اثر طاعون مرگش فرا رسید. خلیفه دوم، برادر یزید بن ابی سفیان و یا همان معاویه را به جانشینی برادرش برگزید و این گونه بود که معاویه زمام امور شامات را در دستان خود گرفت. [10]
به نظر می رسد که معاویه، نخستین زمامدار اسلامی بود که سادگی حکومت اولیه را تغییر داد و تجمّل را وارد حکومت اسلامی کرد. قبل از او - و حتی در زمان او - حکمرانان، ساده زیست بودند و خلیفه دوم نیز بر این امر اهتمام داشت.
با این حال معاویه چندان به توصیه�های او گوش فرا نمی داد، بلکه برای خود بساطی؛ مانند بساط پادشاهی ترتیب داد تا اندازه ای که خلیفه دوم هنگام سفر به شام او را کسرای عرب نامید! او زمانی که شیوه زندگی معاویه و تجمّلات او را دید به وی گفت: آیا این همه مال تو است؟!
معاویه پاسخ مثبت داد.
خلیفه گفت: چنین بساطی فراهم کرده ای در حالی که به من خبر داده اند نیازمندان کنار دروازه ات می آیند؟!
معاویه در جواب گفت که با علم به این مطلب، چنین رویکردی را انتخاب کرده ام!
و به دنبال جویا شدن دلیل از جانب خلیفه، معاویه کار خود را چنین توجیه کرد که ما در سرزمینی هستیم که جاسوسان بسیاری از دشمن در آن جا وجود دارند و به همین دلیل، لازم است قدرت حکمرانی مان را چنان نشان دهیم که سبب عزت اسلام و مسلمانان باشد. با این حال من مطیع فرمان شمایم!
خلیفه رو به معاویه کرد و گفت تو همیشه در پاسخ هایت به شیوه ای عمل می کنی که مرا در منگنه قرار می دهی! اگر دلیلی که گفتی واقعی باشد که تصمیم درستی گرفتی و اگر توجیهی غیر واقعی باشد، نیرنگی از جانب تو است![11]
البته نکته جالبی نیز در این جا وجود دارد؛ خلیفه دوم در مورد فرمانداران و سخت گیری بر آنها شهره بوده است و گاهی بدون دلیل و مدرکی، افراط هایی انجام می داد که مورد اعتراض صحابه قرار می گرفت، در مقابل معاویه، به نوعی کرنش به خرج داده است!
با قتل خلیفه دوم و روی کار آمدن عثمان، اوضاع جامعه اسلامی کاملاً تغییر یافته و نوع حکمرانی معاویه که در زمان خلیفه قبل، مختص به او بود، هنگام خلافت عثمان همگانی شده و بیشتر فرمانداران به سمت تجمّل و دنیاگرایی روی آورده و معاویه نیز با قدرت به کار خود ادامه می داد. [12]
پس از عثمان، امام علی ( ع ) ، خلافت را به دست گرفت، اما هرگز به زمامداری معاویه راضی نشد، اما او در شام پایه های حکومتش را تحکیم کرده بود و به همین دلیل در خود، توانایی مقابله با حکومت مرکزی را می یافت. بر همین اساس گزینه نظامی را در برخورد با امام علی ( ع ) انتخاب کرده و برای اولین بار در تاریخ اسلام، فرمانداری از حکومت مرکزی تمرّد کرد! پس از شهادت امام علی ( ع ) او با زر و زور و تزویر، عرصه را بر امام حسن ( ع ) تنگ کرده و به نحوی حضرتشان را وادار به استعفا از حکومت نموده و بدین ترتیب، زمامداری ظاهری تمام مناطق اسلامی را در دستان خود گرفت.
او در مجموع حدود بیست سال به عنوان فرماندار شامات بود[13] و پس از آن نیز حدود بیست سال دیگر حکمران تمام جامعه اسلامی بوده و بدون مخالفی قدرتمند، به کار خود ادامه داد. [14]
معاویه در طول این چهل سال، اگرچه در مواردی در نواحی مرزی به جنگ با دشمنانی؛ مانند رومیان پرداخته و آنان را از تعرض به مناطق اسلامی بازداشت، اما عملکردهای منفی او در مواردی؛ مانند غصب خلافت، جنگ با خلیفه برحق پیامبر ( ص ) ، به شهادت رساندن صحابیان بزرگی؛ نظیر عمار بن یاسر و حجر بن عدی، تلاش برای جعل احادیث، مسموم کردن امام حسن ( ع ) و مقصّر بودن در شهادت امام حسین ( ع ) و . . . بدان انجامید که نه تنها شیعه، بلکه بسیاری از افراد منصف اهل سنت نیز او را شدیداً مورد انتقاد قرار می دهند. در نهایت، معاویه در سال شصت هجری از دنیا رفت. [15]
وصیت به یزید
در منابع تاریخی، وصیتی از معاویه به فرزندش یزید نقل شده است که ما را در شناخت بهتر معاویه و نوع حکمرانی او، آشنا می کند:
زمانی که معاویه مرگ را احساس کرد، نامه ای به عنوان وصیت نوشت و به ضحّاک بن قیس و مسلم بن عقبة داد تا به یزید برسانند. این وصیت این گونه بوده: �اى پسرک من! من تو را از مسافرت و راه نوردى بی نیاز کرده ام. من تمام کارها را براى تو آماده و راه را هموار نموده ام. سختی ها را آسان و دشواری ها را خوار کردم. دشمنان را ذلیل و مطیع نمودم. سرهاى عرب را فرود آوردم و آنها را نزد تو خم کردم. من همه چیز را براى تو فراهم و جمع کردم که تاکنون براى کسى جمع و میسر نشده بود.
تو به اهل حجاز نگاه کن که آنها اصل و اهل تو هستند. . .
به اهل عراق هم توجه کن اگر آنها هر روز تغییر و تبدیل فرماندارشان را بخواهند، به میل آنها رفتار کن و هر روز یکى را عزل و دیگرى را نصب کن؛ زیرا عزل یک والى بهتر و آسان تر است از روبرو شدن با صد هزار شمشیر!
اهل شام را نیز از یاد مبر که آنها پشتیبان تو هستند. آنها زنبیل تو هستند؛ هرگاه دشمنان تو سر بلند کنند و تو را نگران نمایند از اهل شام یارى بخواه اگر دشمن را نابود کردند باز اهل شام را به محل خود برگردان؛ زیرا اگر در بلاد دیگر اقامت کنند اخلاق آنها تغییر خواهد کرد. من از اهل شام بر تو بیمى ندارم؛ زیرا آنها تا در محل خود باقى باشند هرگز با تو مخالفت و ستیز نخواهند کرد.
من فقط از چهار شخص از قریش می ترسم که با تو مخالفت کنند و این کار ( خلافت ) را براى خود بخواهند و آنها حسین بن على، عبد الله بن عمر، عبد الله بن زبیر و عبد الرحمن بن ابی بکر هستند. . . �. [16]
از این وصیت کاملاً به دست می آید که معاویه با این که خدا ترس و دیندار واقعی نبوده، اما از لحاظ معیارهای دنیوی، انسانی زیرک و مردم شناس بوده و همه چیز را برای حکمرانی فرزندش آماده کرده است.
معاویه در کلام امام علی ( ع )
به قطع و یقین، معاویه جدی ترین دشمن امام علی ( ع ) در زمان حکومت ایشان بود.
امام علی ( ع ) اظهارات بسیاری در مورد معاویه داشته که بررسی تمامشان مجالی دیگر می طلبد، اما به تناسب، به دو مورد که ارتباط بیشتری با این نوشتار دارد اشاره می کنیم:
1. امام علی ( ع ) در جواب آنهایی که معاویه را زیرک تر از امام می دانستند، چنین می گوید: �به خدا قسم معاویه زیرک تر از من نیست، ولى او خیانت می ورزد و گناه می کند، و اگر مکر نکوهیده نبود من از زیرک ترین مردمان بودم، ولى هر نیرنگى معصیت است، و هر معصیتى نوعى کفر است، و هر نیرنگ بازى را در قیامت نشانه اى است که به آن شناخته می شود. . . �. [17] امام در این جا با این که تلویحاً به زیرکی معاویه اذعان می کند اما به صراحت بیان می کند که او با زیرپا گذاشتن آموزه های دینی، رویکردهای خود را تنظیم می کند و بر این اساس نمی توان او را زیرک واقعی دانست؛ زیرا افراد بسیاری هستند که می توانند رفتاری مشابه با رفتار معاویه داشته باشند، اما تنها به جهت خوف از خدا از چنین رفتارهایی سرباز می زنند.
2. امام علی ( ع ) در یکی از نامه های خود، معاویه را چنین توصیف می کند: �. . . او را بصیرتى نیست تا راهنماییش کند، و وى را رهبرى نیست تا ارشادش نماید، هواى نفس از او دعوت نموده، و او هم اجابت کرده، گمراهى، وى را به جانب خود کشیده و او هم پیروى نموده، پس هذیان بافت و بانگ بیهوده زد، و گمراه شد و به خطا رفت�. [18]
[1]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 7، ص 285، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1416، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[3]. �ولد قبل البعثة بخمس سنین، و قیل بسبع، و قیل بثلاث عشرة. و الأول أشهر�؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 6، ص 120، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[4]. الاستیعاب، ج 3، ص 1416؛ ابن اثیر جزری، علی بن أبی الکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، محقق، معوض، علی محمد، عبد الموجود، عادل أحمد، ج 4، ص 433، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[5]. �یا معاویة فإنما أنت وثن ابن وثن من أوثان مکة!!! دخلت فی الإسلام کرها و خرجت منه طوعا�؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 40، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[6]. الاستیعاب، ج 3، ص 1416.
[7]. منسوب به بلعمى، تاریخنامه طبرى، تحقیق، محمد روشن، ج 3، ص 280، تهران، سروش، 1378ش.
[8]. ر. ک: ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 143، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[9]. شیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد، مسند احمد، تحقیق: الأرنؤوط، شعیب، مرشد، عادل و دیگران، اشراف: ترکی، عبد الله بن عبد المحسن، ج 4، ص 397، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق؛ بزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق، مسند البزار ( البحر الزخار ) ، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، چاپ اول، 1988 - 2009م.
[10]. ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 345، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م؛ الطبقات الکبری، ج 7، ص 285.
[11]. الاستیعاب، ج 3، ص 1417.
[12]. انساب الاشراف، ج 5، ص 13.
[13]. الطبقات الکبری، ج 7، ص 285.
[14]. الإصابة، ج 6، ص 121؛ هاشمى بغدادی، محمد بن حبیب بن امیة، المحبر، تحقیق، ایلزة لیختن شتیتر، ص 20، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بی تا.
[15]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 3، ص 3، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[16]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 6، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[17]. �وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ . . . . �؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 318، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[18]. �کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ وَ لَا قَائِدٌ یُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطا�؛ نهج البلاغة، ص 367.