کلمه جو
صفحه اصلی

حوله

فارسی به انگلیسی

towel

فارسی به عربی

منشفة

مترادف و متضاد

towel (اسم)
دستمال کاغذی، حوله، ابچین

stupe (اسم)
حوله داغ، رفاده، ضماد گرم، حوله، لحافک زخم

فرهنگ فارسی

( اسم ) پارچه ای که بدان صورت و دستها را پاک و خشک کنند .
ناحیه ایست میان بانیاس و صور از اعمال و توابع دمشق مشتمل بر روستا ها .

فرهنگ معین

(حُ لِ ) (اِ. ) = هوله : پارچه ای که با آن صورت و دست ها را پاک و خشک کنند.

لغت نامه دهخدا

حوله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (اِ) دسترخان . || دستارچه . دستمال . مندیل . دستارخوان . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
منتظر حوله ٔ باد سحر
تا که کند خشک بدان زودتر.

ایرج .



حولة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حلیة.(منتهی الارب ). || (اِمص ) توانایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حذاقت و جودت نظر. || تحول و انقلاب . حالی بحالی شدن . || بر پشت اسب قرار گرفتن . (اقرب الموارد).


حولة. [ ح ُ وَ ل َ ] (ع ص ) سخت حیله گر. (از منتهی الارب ): رجل حولة.


حولة. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در شام از اعمال و توابع حمص ، میان حمص و طرابلس . (معجم البلدان ).


حولة. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است میان بانیاس و صور از اعمال و توابع دمشق مشتمل بر روستاها. (معجم البلدان ).


حولة. [ ل َ ] (ع اِ) شگفت . (منتهی الارب ). عجب .(اقرب الموارد). ج ، حول : هذا من حولةالدهر؛ این از عجایب روزگار است . (از منتهی الارب ). و به این معنی سه لغت دیگر نیز آمده حولانه (و در اقرب الموارد حَولان )، حَوِلَه و حولانه بضم حاء. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || امر منکر و زشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) رجل حولة؛ مرد سخت حیله گر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


( حولة ) حولة. [ ح َ ل َ ] ( ع اِ ) حلیة.( منتهی الارب ). || ( اِمص ) توانایی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || حذاقت و جودت نظر. || تحول و انقلاب. حالی بحالی شدن. || بر پشت اسب قرار گرفتن. ( اقرب الموارد ).

حولة. [ ل َ ] ( ع اِ ) شگفت. ( منتهی الارب ). عجب.( اقرب الموارد ). ج ، حول : هذا من حولةالدهر؛ این از عجایب روزگار است. ( از منتهی الارب ). و به این معنی سه لغت دیگر نیز آمده حولانه ( و در اقرب الموارد حَولان )، حَوِلَه و حولانه بضم حاء. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || امر منکر و زشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) رجل حولة؛ مرد سخت حیله گر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

حولة. [ ح ُ وَ ل َ ] ( ع ص ) سخت حیله گر. ( از منتهی الارب ): رجل حولة.

حولة. [ ل َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است در شام از اعمال و توابع حمص ، میان حمص و طرابلس. ( معجم البلدان ).

حولة. [ ل َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است میان بانیاس و صور از اعمال و توابع دمشق مشتمل بر روستاها. ( معجم البلدان ).
حوله. [ ح َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) دسترخان. || دستارچه. دستمال. مندیل. دستارخوان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
منتظر حوله باد سحر
تا که کند خشک بدان زودتر.
ایرج.

فرهنگ عمید

نوعی پارچۀ پرزدار و ضخیم برای خشک کردن بدن.

دانشنامه عمومی

حوله، بَشگیر یا آب چین تکه ای از الیاف جذب کننده از جنس پشم، پارچه یا کاغذ است که برای خشک کردن یا پاک کردن به کار می رود.حوله ها معمولاً دارای پُرز هستند تا خاصیت آبگیری آن ها بیش تر شود.
حوله حمام
حوله قدی یا حوله پالتویی : حوله بسیار بزرگ حمام
حوله شنا
حوله لباسی: حوله گشاد و آستین داری که قبل یا بعد از استحمام به تن می کنند. (گونه ای ربدشامبر)
حوله کاغذی
حوله پارچه ای (کهنه)
هم چنین نوع بافت حوله می تواند دابی باف یا ژاکارد باشد.
درباره ریشه واژه حوله دو دیدگاه در دست است:
Wikipedia contributors، «Towel،» Wikipedia، The Free Encyclopedia، http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Towel&oldid=260265737

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَوْلَهُ: پیرامون آن
ریشه کلمه:
حول (۲۵ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

گویش اصفهانی

تکیه ای: howila
طاری: howla
طامه ای: howla
طرقی: howla
کشه ای: howla
نطنزی: howla


واژه نامه بختیاریکا

اَو اِستُو

جدول کلمات

رومال

پیشنهاد کاربران

حوله کلمه ای است تورکی از هوله رجوع کنید به لغات نامه دهخدا

حوله یعنی. . . . . . . من چمیدونم

سلام
حوله یعنی
Towel
تاویل


کلمات دیگر: