کلمه جو
صفحه اصلی

شام


مترادف شام : شامگاه، شب، عشا، فلق، لیل، غذای شب

متضاد شام : بامداد

فارسی به انگلیسی

dinner, meat, supper, din-din, evening

Damascus


evening, supper


dinner, meat, supper


فارسی به عربی

عشاء , لحم

مترادف و متضاد

شامگاه، شب، عشا، فلق، لیل ≠ بامداد


غذای‌شب


evening (اسم)
عصر، شام، شب، سرشب، غروب

dinner (اسم)
مهمانی، شام، ناهار، غذای مفصل

supper (اسم)
شام، عشای ربانی یا شام خداوند

۱. شامگاه، شب، عشا، فلق، لیل
۲. غذایشب ≠ بامداد


فرهنگ فارسی

کمونی در سویس در ساحل دریاچه زوگ ۵۵٠٠ تن سکنه . فلز سازی و کاغذ سازی .
اول شب، آغازشب، سرشب که تازه هواتاریک شده است
۱ - آغاز شب اول لیل . ۲ - زمانی از آغاز پیدایش تاریکی شب تا گاه خفتن . ۳ - غذایی که در شب خورند مقابل ناهار . یا شام غریبان . ۱ - شب اول که در غربت گذارند . ۲ - شب یازدهم محرم ( به مناسبت شهادت شهدای کربلا و غربت اهل بیت حسین ع یا شام غریبان گرفتن . در تاریکی و بدون چراغ ماندن . یا نماز شام . نماز مغرب .
نام کشوری است ملک شام و آن شهری است که در سمت چپ قبله قرار گرفته است .

← شاخص مذاب


فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - آغاز شب ،سرشب . ۲ - غذایی که در شب خورند.

لغت نامه دهخدا

( شآم ) شآم. [ ش َ ] ( اِخ ) نام کشوری است. ( صحاح اللغة ). تحریری از شام باشد. رجوع به شام شود. || ( ص نسبی ) منسوب به شام که شامی نیز خوانند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شامی شود.
شام. ( اِ ) شبانگاه. بتازیش مغرب خوانند. ( شرفنامه منیری ). آخر روز. ( بهار عجم ). اول شب که تاریک است. ( فرهنگ نظام ). شبانگاه یعنی وقت مغرب. ( مؤید الفضلاء ). عشا و زمانی که تاریکی شب بروز کند تا هنگام خفتن. ( ناظم الاطباء ). عِشاء. اول تاریکی شبانگاه که مابین مغرب و عتمه باشد یا از زوال آفتاب تا طلوع فجر. ( منتهی الارب ). مساء. مقابل غداة و بامدادان. عشیة :
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
گر مر تراست مملکت از چاچ تا به شام.
ناصرخسرو.
چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام
خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین ردا.
ناصرخسرو.
دوش تا هنگام صبح از وقت شام
برکف دستم ز فکرت بود جام
آمد از مشرق سپاه شاه زنگ
چون شه رومی فروشد زیر شام.
ناصرخسرو.
رمضان آمد و هر روزه گشا را گه شام
به یکی دست نواله است و دگر دست فقاع.
سوزنی.
هم از شام صبح سعادت رسید
ز اطراف چین تا به اکناف شام.
سوزنی.
فکند بایدم از خدمت مه روزه
جماع صبح بصبح و جماع شام بشام.
سوزنی.
با یاد تو زهر بر شکر خندد
با روی تو شام بر سحر خندد.
خاقانی.
فلک از سرخ و زرد شام و شفق
بر قدت خلعه دوز خواهد بود.
خاقانی.
خاقانی صبح خیز هر شام
نگشاید جز بخون دل روزه.
خاقانی.
بشام و صبح اندر خدمت شاه
کمر می بست چون خورشید و چون ماه.
نظامی.
مشعله صبح تو بردی به شام
کاذب و صادق تو نهادیش نام.
نظامی.
ثناگوی حق بامدادان و شام.
سعدی.
پرتوی از روی تو گلگونه رخسار صبح
گردی از میدان قهرت وسمه گیسوی شام.
کمال اسماعیل ( از آنندراج ).
نقل کردند خواجه علاءالحق و الدین عطراﷲ تربته و کثر مرتبته که شامی حضرت خواجه ما قدس اﷲ روحه در بخارا در محله کلابادبودند. ( انیس الطالبین ص 77 ). در منزل شیخ خسرو... نزول فرمودند شامی بود و اشراف آن بقعه در خدمت ایشان حاضر بودند. ( انیس الطالبین ص 99 ). شامی حضرت خواجه ما قدس اﷲ روحه با جمعی از درویشان بربام خانه دوریش عطا بودند. ( انیس الطالبین ص 140 ). مغرب ؛ گاه نماز شام. ( از نصاب ).

شام . (اِ) شبانگاه . بتازیش مغرب خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). آخر روز. (بهار عجم ). اول شب که تاریک است . (فرهنگ نظام ). شبانگاه یعنی وقت مغرب . (مؤید الفضلاء). عشا و زمانی که تاریکی شب بروز کند تا هنگام خفتن . (ناظم الاطباء). عِشاء. اول تاریکی شبانگاه که مابین مغرب و عتمه باشد یا از زوال آفتاب تا طلوع فجر. (منتهی الارب ). مساء. مقابل غداة و بامدادان . عشیة :
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
گر مر تراست مملکت از چاچ تا به شام .

ناصرخسرو.


چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام
خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین ردا.

ناصرخسرو.


دوش تا هنگام صبح از وقت شام
برکف دستم ز فکرت بود جام
آمد از مشرق سپاه شاه زنگ
چون شه رومی فروشد زیر شام .

ناصرخسرو.


رمضان آمد و هر روزه گشا را گه شام
به یکی دست نواله است و دگر دست فقاع .

سوزنی .


هم از شام صبح سعادت رسید
ز اطراف چین تا به اکناف شام .

سوزنی .


فکند بایدم از خدمت مه روزه
جماع صبح بصبح و جماع شام بشام .

سوزنی .


با یاد تو زهر بر شکر خندد
با روی تو شام بر سحر خندد.

خاقانی .


فلک از سرخ و زرد شام و شفق
بر قدت خلعه دوز خواهد بود.

خاقانی .


خاقانی صبح خیز هر شام
نگشاید جز بخون دل روزه .

خاقانی .


بشام و صبح اندر خدمت شاه
کمر می بست چون خورشید و چون ماه .

نظامی .


مشعله ٔ صبح تو بردی به شام
کاذب و صادق تو نهادیش نام .

نظامی .


ثناگوی حق بامدادان و شام .

سعدی .


پرتوی از روی تو گلگونه ٔ رخسار صبح
گردی از میدان قهرت وسمه ٔ گیسوی شام .

کمال اسماعیل (از آنندراج ).


نقل کردند خواجه علاءالحق و الدین عطراﷲ تربته و کثر مرتبته که شامی حضرت خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه در بخارا در محله ٔ کلابادبودند. (انیس الطالبین ص 77). در منزل شیخ خسرو... نزول فرمودند شامی بود و اشراف آن بقعه در خدمت ایشان حاضر بودند. (انیس الطالبین ص 99). شامی حضرت خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه با جمعی از درویشان بربام خانه ٔ دوریش عطا بودند. (انیس الطالبین ص 140). مغرب ؛ گاه نماز شام . (از نصاب ).
- شامت بخیر ؛ این کلام را وقت شام بطریق تفأول با هم گویند از عالم شب بخیر. (آنندراج از بهار عجم ).
- || کنایه از وداع ورخصت و بدین معنی از عالم شب خوش است . (آنندراج بنقل از بهار عجم ) :
ورت شیخ گوید مرو سوی دیر
جوابش چنین گوی شامت بخیر.

حافظ؟ (از آنندراج ).


و در عرف عامه این کلمه به صورت شب بخیر و مساکم اﷲ بالخیر به کار رود.
|| بمجاز تیرگی در زلف . گیسو، دود، سرمه ، انگشت ، اکسون و دیبای سیاه از تشبیهات شام باشد. (آنندراج ).
- به شام آوردن ؛ به پایان رساندن روز :
به شام آورد روز عمر ما را
امید وعده های بامدادت .

خاقانی .


- روز به شام آمدن ؛ کنایه از سپری شدن روز و فرارسیدن شب :
روز عمرست به شام آمده و من چو شفق
غرق خونم که شب غم بسحر می نرسد.

خاقانی .


- شام و سحر ؛ اول شب و بامداد. (از ناظم الاطباء).
- نماز شام ؛ نماز مغرب ، مقابل نماز خفتن و عشاء، نمازی که هنگام عشا خوانند : و این نماز را[ نماز فریضه را ] صلوة الوسطی خوانند بهر آنکه بمیان چهار نماز است نماز بامداد و نماز پیشین و نماز شام و نماز خفتن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نماز شام دلیل است بر ثانی ، و وقت نماز او آن است که آفتاب از شرق برآمده است و بمغرب فرو شود. (وجه دین ناصرخسرو چ برلن ص 145).
|| هنگام و وقت خواندن نماز شام و مغرب :
نماز شام ز بهر طلایه پیش برفت
محمد عربی با جماعت اصرار.

فرخی .


نماز شام نزدیک است و امشب
مه و خورشید را بینم مقابل .

منوچهری .


روز را می بسوخت تا نماز شام . (تاریخ بیهقی ). نماز شام ابوالقاسم بخانه ٔ بونصر آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 370). و ایشان باز گردیدند و نماز شام با پیش شاه اسکندر آمدند و شاه کید هنگام خفتن او را [ اسکندر ] خوانده بود. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ نفیسی ).
شاهی که تا دمید فلک صبح دولتش
روز مراد دشمن او شد نماز شام .

سوزنی .


جبرئیل بیامد و دست ابراهیم بگرفت و به منی برد و آنجا نماز پیشین ودیگر و شام و خفتن و بامداد بکرد. (ابوالفتوح رازی ). سلطان نماز شام بماه دیدن بیرون آید. (نظامی عروضی چهارمقاله چ 2 معین ص 68). || طعامی که هنگام شام خورند. (شرفنامه ٔ منیری ). طعام آخر روز. (فرهنگ رشیدی ). طعام آخر روز و اول شب . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شام شب . (بهار عجم ) (آنندراج ). غذایی که در اول شب خورند مقابل چاشت . (ناظم الاطباء). طعام که بشب خورند. مقابل ناهار :
بامدادانت دهد وعده بشامی خوش
شامگاهانت دهد وعده بناهاری .

ناصرخسرو.


زیرا که هم ترا و هم او را همی بسی
بی شام و چاشت باید خفتن بمقبره .

ناصرخسرو.


گفت اندوه شام و محنت چاشت
در دلم حب و بغض کس نگذاشت .

سنائی .


چنان سوخت خاقانی از سوک او
که با شام برمیزند چاشتش .

خاقانی .


به خاوران ز پی چاشت خوان زرگستر
به باختر ز پی شام همچنان برسان .

سلمان ساوجی .


یکی مشت زن بخت روزی نداشت
نه اسباب شامش مهیا نه چاشت .

سعدی .


- شام خداوند ؛ در شب آن روزی که مسیح مصلوب شد با شاگردان خود در جایی فراهم شده فصح را با ایشان تناول فرمود از آن پس نان و شراب بدیشان داد و فرمود «مادام که از این نان خورید و از این شراب آشامید مرا یادآوری کنید و مرگ مراظاهر کرده باشید تا باز آمدنم » اکثر مسیحیان مراعات این قاعده را از جمله فرضیات شمرند که باید تا انقضای جهان در کلیسای مسیح رعایت شود و بجا آوردن آن ازاساس ایمان باشد. و این سنت را اسمهای متعدد است من جمله . عشاء، ولیمه ، عشاء ربانی ، سرمقدس . (از قاموس کتاب مقدس ).
- شام خوردن ؛ رجوع به همین کلمه در ردیف خود شود.
- شام دادن ؛ مقابل نهار دادن . طعام که شب هنگام دهند. طعام شب دادن . (ناظم الاطباء): در فلانجا بمردم شام می دهند.
- بی شام خفتن ؛ غذای شب نخوردن :
شوم است مرغ وام مر او را مگیر صید
بی شام خفته به که چو از وام خورده شام .

ناصرخسرو.


- شام رمضانی ؛ افطار. طعامی که روزه را بدان گشایند : حضرت عزیزان را قدس اﷲ سره شام رمضانی سیزده جای طلبیده اند. (انیس الطالبین ص 102).
- شام شب ؛ طعام شب . نان شب . غذای شب :
هرگز غنی ندانی درویش و پادشه را
او شام شب ندارد این اشتها ندارد.

طاهر وحید(از آنندراج ).


- شام شکستن ؛ رجوع به همین کلمه شود.
- شام غربت ؛ طعام شب که بمفلسان و فقرا و مسافران بی نوا دهند. (ناظم الاطباء).
- شام غریبان . رجوع به همین کلمه در ردیف خود شود.
- شام کردن ؛ شام خوردن . (ناظم الاطباء).
- نان شام ؛ طعام شب . غذای شب ، چه در تداول عامه نان را بمعنی مطلق طعام بکار برند و گویند رفتیم نان خوردیم یعنی غذا خوردیم و نان شام در اینجا بمعنی طعام یا غذای شب است :
گدا را چو حاصل شود نان شام
چنان خوش بخسبد که سلطان شام .

سعدی .



شام . (اِخ ) نام مملکتی است که در گذشته شامل اردن و سوریه و لبنان و فلسطین بود و درباره ٔ وجه تسمیه و تاریخ جغرافیایی آن لغویان و جغرافی نویسان و مورخان اقوالی دارند که فشرده ای از آن را در این جا می آوریم . صاحب تاج العروس در وجه تسمیه ٔ آن گوید: شهری که در جهت چپ قبله قرارگرفته باشد یا آن شهری که فرزندان کنعان چون بر سر دوراهی رسیدند بسمت چپ رفتند و یا آنکه منسوب باشد به سام بن نوح و اصلاً این کلمه سام بوده است و سپس سین تبدیل به شین گشته است : ولی این قول را بسیاری از مورخان نامی نادرست دانسته اند زیرا گویند که سام هرگز پای بدانجا ننهاده و آن را ندیده است چه رسد به آنکه او آن را ساخته باشد. و وجه دیگر آن زمین را که شامات است اینکه برنگ سپید و سرخ و سیاه است و پس از تحقیق درباره ٔ وجوه فوق وجه اول را پسندیده اند. مؤلفان انجمن آرا و آنندراج نویسند که نام قدیم آن اراضی سوریه بود و اکنون نیز آن را سیریه نامند و لغت سریانی (یا سوریانی ) منسوب به اهالی آنجا است . صاحب معجم البلدان نویسد: احتمال میرود شام مشتق از الید الشؤمی بمعنی دست چپ باشد و اما قول به این که چون در جهت قبله قرارگرفته بدین نام خوانده شده است نادرست باشد زیرا قبله را راست و چپ نباشد و در یکی از کتب فارسی قدیم دیده است که آن را شامین میگفتند و عرب آن را باختصار شام خوانده است . صاحب اقرب الموارد گوید: بمعنی آن زمین باشد که شامات است یعنی سپید و سرخ و سیاه و بنابراین مشتق از شامه بمعنی خال باشد. مؤلف قاموس کتاب مقدس و فرید وجدی پس از ذکر شرح مفصلی در تاریخ جغرافیایی شام گویند: نام مملکتی است که عبرانیان آن را آرام میخواندند و شام پیش از سال 333 ق . م . تابع ایران بوده و در 300 ق . م . در تحت تصرف سلوکس افتاد و سپس در سال 164 ق . م . پارتیان بعضی از مقاطعه های مشرق شام را به دستیاری متریداتس اول بتصرف درآوردند. و از آن پس در سال 64 ق . م . تمام شام به دست رومیان افتاد و در سال 632 م . به دست لشکریان اسلام فتح گردید و از آن پس به دست صلیبیها افتاد و در سال 1517 م . سلاطین عثمانی آن را بتصرف خویش درآوردند. وپس از پایان جنگ جهانی اول تحت قیمومیت فرانسه درآمد و حدود شام در این هنگام بشرح زیر بوده است : از شمال به آسیای صغیر؛ از مشرق به رود فرات و کویر؛ و ازجنوب به جزیرة العرب و از غرب بدریای مدیترانه . و مساحت آن یکصدهزار کیلومتر مربع بود و شصت میلیون تن سکنه ٔ آن را اقوامی با مذاهب گوناگون تشکیل میدادند.و پس از جنگ جهانی اول به کشورهای متعددی بنامهای : اردن ، فلسطین ، سوریه و لبنان تقسیم گردید. نام شام در شعرهای پارسی بسیار آمده است از جمله :
از این ظفر که توکردی بترک رفت بشار
از این هنر که تو جستی بشام رفت خبر.

رودکی .


تو ایدری و شم تو رسیده است بشام
رواست که شمنان پیش روی تو بشمند.

رودکی .


زین بند بیابی تو بدل ناحیت روم
چون یافت وی از بند بدل ناحیت شام .

رودکی .


از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
گر مرتراست مملکت از چاچ تا بشام .

ناصرخسرو.


شام کنی طمع چو گیری عراق
مصرت پیشست چو رفتی بشام .

ناصرخسرو.


هم از شام صبح سعادت رسید
ز اطراف چین تا به اکناف شام .

سوزنی .


شاه شرف امیر خراسان که نام او
گسترده شد بجود و هنر در عراق و شام .

سوزنی .


به شام یا خراسان بمصر یا توران
به روم یا حبشستان بهند یا سقلاب .

خاقانی .


چون نه شعری نه سهیل است و نه مهر
یمن و شام و خراسان چه کنم .

خاقانی .


که نیست چون تو سخن پروری بشرق و به غرب
نه چون من است ثناگستری بشام و عراق .

خاقانی .


خردمند مردی در اقصای شام
گرفت از جهان کنج غاری مقام .

سعدی .


گدا را چو حاصل شود نان شام
چنان خوش بخسبد که سلطان شام .

سعدی .


|| در تداول عامه بر شهر دمشق نیز اطلاق شود و ترکیبات خرابه ٔ شام . بازار شام . شهر شام . اسراء یا اسیران شام . در تداول عامه خاصه در سوگواری شیعیان بر واقعه ٔ جانگداز کربلا و اسارت بازماندگان حضرت امام حسین (ع ) سخت رائج و زبانزد است .
- امثال :
شام اصغر ؛ در این شعر مراد ابهر است که خاقانی آن را بشام اکبر یعنی خود شام تشبیه کرده است :
تا کنون از قدس خاک اولیا
گفتم ابهر بین که شام اصغر است .

خاقانی .


مثل بازار شام ؛ اسباب و ادواتی آشفته و درهم .(امثال و حکم دهخدا). رجوع به دمشق و سوریه شود.

فرهنگ عمید

۱. اول شب، آغاز شب، سر شب که تازه هوا تاریک شده.
۲. غذایی که شب می خورند.
* شام غریبان: غروب روز عاشورا برای اهل بیت سیدالشهدا زیرا در آن روز حضرت امام حسین و یارانش در کربلا شهید شدند و اهل بیت آن حضرت غریب و بی کس ماندند.
* شام غریبان گرفتن: نوحه خوانی و عزاداری دسته جمعی در شب یازدهم ماه محرم به یاد شهیدان کربلا و اهل بیت سیدالشهدا که در مکانی تاریک یا در کوچه و خیابان صورت می گیرد.

۱. اول شب؛ آغاز شب؛ سر شب که تازه هوا تاریک ‌شده.
۲. غذایی که شب می‌خورند.
⟨ شام غریبان: غروب روز عاشورا برای اهل بیت سیدالشهدا زیرا در آن روز حضرت امام‌حسین و یارانش در کربلا شهید شدند و اهل‌بیت آن حضرت غریب و بی‌کس ماندند.
⟨ شام غریبان گرفتن: نوحه‌خوانی و عزاداری دسته‌جمعی در شب یازدهم ماه محرم به ‌یاد شهیدان کربلا و اهل‌بیت سیدالشهدا که در مکانی تاریک یا در کوچه و خیابان صورت می‌گیرد.


دانشنامه عمومی

شام یا نان شب خوراکی است که شب خورده می شود. شام سومین وعده اصلی غذایی انسانها است و با توجه به فرهنگ مردم هر کشور، در ساعات مخصوصی خورده می شود.در وعده شام از انواع غذاها همچون گوشت و سبزیجات می توان استفاده کرد. خوردن دسر بعد از خوردن شام در بسیاری از فرهنگ ها مرسوم می باشد.البته برخی افراد برای کاهش وزن، وعده غذایی شام را حذف می کنند که توسط متخصصان تغذیه توصیه نمی شود.
شام شب
پر شدن ناگهانی حجم معده ای که ساعت های طولانی خالی مانده فشار زیادی را به قلب تحمیل می کند و اگر فرد سابقه بیماری قلبی داشته باشد، قلب در خونرسانی دچار مشکل می شود و سکته قلبی رخ می دهد. یکی از باورهای عموم مردم این است که بعد از غذا نباید حمّام رفت، زیرا احتمال از حال رفتن در حمام بالاست، این حرف تا حدی اساس علمی دارد. افراد مسن و کسانیکه سرخرگ های اصلی خون رسان به مغز و شریان های گردن در آنها تنگ است، بهتر است حداقل تا ۳۰ دقیقه بعد از خوردن غذای سنگین، به حمّام نروند. زیرا بعد از خوردن غذای نسبتاً سنگین، خون به سمت دستگاه گوارش می رود و خون رسانی به مغز کاهش می یابد. حداقل نیم ساعت فاصله بین غذاخوردن و استحمام قرار دهید، ورزش بعد از صرف شام نیز ممکن است به قلب افراد دچار بیماری های قلبی- عروقی، فشار وارد کند. مصرف غذای سنگین و ورزش فوری بعد از آن، این فشار را چند برابر می کند. اگر غذای سبکی خورده اید حداقل دو تا سه ساعت، و در صورت مصرف غذای سنگین، حدّاقل سه تا چهار ساعت، می باید از انجام ورزش و فعالیت بدنی، خودداری کنید و همچنین حداقل نیم یا یک ساعت بعد از صرف غذا پیاده روی طولانی نیز نکنید، تا هضم غذا بهتر صورت گیرد.
شام (مجموعه تلویزیونی). شام (به زبان انگلیسی: Dinner) نام سریالی است که در سال ۲۰۱۳ میلادی از شبکه فوجی تلویژن کشور ژاپن پخش شد. این سریال از اول فروردین سال ۱۳۹۳ خورشیدی از شبکه تماشا سیمای جمهوری اسلامی ایران به روی آنتن رفت.
یوسوکه اگوچی در نقش سرآشپز موتومو ازاکی
کانا کوراشینا در نقش سائوری تاتسومی
یوسوکه سانتاماریا در نقش سویچی سگاوا
موریو کازاما در نقش هیدئو تاتسومی
کوتارو شیگا در نقش کوتارو
نوریتو یاشیما در نقش کیمورا
مگومی سکی در نقش هازوکی
یوکی شیباموتو در نقش موتومیا
داستان این مینی سریال در مورد رستورانی ایتالیایی به نام "ستاره دریایی" است که توسط هیدئو تاتسومی به عنوان سرآشپز و دخترش سائوری تاتسومی به عنوان مدیر رستوران اداره می شود. تاتسومی آشپزی را در یکی از مدارس مشهور آشپزی در ایتالیا به نام "ترزا" آموخته که افراد معدودی قادر به تحصیل در آنجا بوده اند و رستوران او هم اکنون از بهترین و محبوب ترین رستوران های توکیو به شمار میرود. اما ناگهان تاتسومی دچار ضایعه مغزی شده و به کما میرود و دخترش به ناچار برای ادامه کار رستوران اقدام به استخدام یک سرآشپز ماهر دیگر به نام موتومو ازاکی می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

نام قدیمی منطقه ای جغرافیایی در خاورمیانه، در کنارۀ شرقی دریای مدیترانه که امروزه شامل سوریه، لبنان، اردن و فلسطین می شود. در زبان عربی شام به معنی «دست چپ» است. همچنانکه یمن به معنی «دست راست» است. علت این وجه تسمیه آنست که از نظر اعراب عربستان خورشید از سمت راست آنان (= یمن) در شرق طلوع می کند و از سمت چپ آنان در غرب (= شام) غروب می کند. شام به معنی آغاز شب در مقابل بام (بامداد) نیز اشاره به همین مطلب دارد. این منطقه را بلاد شام هم می نامیدند و در اوایل قرن ۲۰ اصطلاح سوریه بزرگ برای آن به کار می رفت. مرکز این ناحیه را هم که شهر دمشق است شام می گویند. نیز ← دمشق

فرهنگستان زبان و ادب

{MFI} [مهندسی بسپار] ← شاخص مذاب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شام یا شامات یکی از مناطق و کشورهایی است که به دست مسلمانان فتح شد و الان یکی از کشورهای اسلامی است.
شام نام سرزمینی که در گذشته، شامل اردن، سوریه، لبنان و فلسطین می شد
محل بحث از شام در فقه
از شام به معنای نخست در باب صلات و جهاد سخن گفته اند.
قبله مردم شام
قبله کسانی که از مکه دورند، جهت کعبه است. بنابر این، مردم هر منطقه ای به سمت یکی از ارکان کعبه که در جهت آنان واقع شده، توجه می کنند. جهت قبله مردم شام، رکن شامی (رکن غربی) کعبه است. فقها جهت دستیابی مردم شام به قبله نشانه هایی بیان کرده اند، از جمله: قرار دادن «بنات النعش»، هنگام غایب شدن (نهایت پایین آمدن آنها به سمت مغرب) در پشت گوش راست و قرار دادن ستاره جُدَی هنگام طلوع (اوج ارتفاع آن) و هنگام غروب (پایین ترین وضعیت آن در افق) پشت شانه چپ.
چگونگی فتح سرزمین شام
...

[ویکی شیعه] شام یا شامات منطقه وسیع‏ی که شامل سوریه، لبنان، اردن و بخشی از فلسطین می‏ شده است. پایتخت پادشاهان اموی، دمشق بود. به دمشق شام نیز گفته می شود. اسرای اهل ‏بیت را پس از حادثه کربلا، به کوفه و شام بردند. شام، سرزمینی باستانی است و اماکن زیارتی و سیاحتی فراوان دارد.
زائران قبر حضرت زینب و حضرت رقیه به شام می‏ روند. قبرستان باب‏ الصغیر که محلّ دفن عده‏ ای از شهدا، از جمله سرهای مطهّر شهدای کربلا است و نیز قبر عبدالله بن جعفر و بلال حبشی و مسجد جامع اموی و مساجد و مدارس و بناهای قدیمی بسیاری در این سرزمین قرار دارد.
در گذشته، سوریه کنونی بخش عمده ‏ای از سرزمین شام بوده و این سرزمین، شامل کشورهای کنونیِ سوریه، لبنان، فلسطین و اردن می ‏شده است. «الشأْم و الشَأم و الشآم» نامی بوده که جغرافی ‏دانان عرب بر این منطقه نهاده ‏اند. منطقه ‏ای که از طرف غرب به دریای روم (مدیترانه امروزی) و از طرف شرق به بیابانی کشیده شده از منطقه أیله تا فرات‏ و از سوی دیگراز فرات تا مرز روم ‏منتهی می ‏شود. بدین‏ صورت، سرزمین‏ های روم در شمال، مرز مصر و بیابان بنی ‏اسرائیل در جنوب آن واقع شده و آخرین محدوده آن ‏در سمت مصر «رَفَحْ» و سمت روم «الثغور» است.

[ویکی اهل البیت] در گذشته منظور از این نام سرزمین وسیعی بود که شامل فلسطین، اردن، لبنان و سوریه امروزی می شد. و به آن شمامات هم گفته می شد و امروزه این نام فقط بر شهر دمشق اطلاق می شود و اگر در سوریه کسی اهل دمشق باشد به وی «شامی» می گویند.
مرزبندی جدید سرزمین شامات در تحولات پس از جنگ جهانی اول روی داده است.
منطقه شامات پیش از آن که تحت سلطه مسلمانان درآید، در تصرف امپراتوری روم شرقی بود. قبل از اسلام قبایل بزرگ عربی از جزیرة العرب به این دیار کوچیده بودند که مهمترین آن قبایل عبارت بودند از قضاعه، جذام، لخم، کلب، تَنوخ، سلیح، و بهراء. آنان به دلیل زندگی طولانی در جوار رومیان، غالباً به کیش نصرانی درآمده و آداب و رسوم آنها را پذیرفته بودند.
پس از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، دو جنگ به نامهای سریه موته و غزوه تبوک بر ضد رومیان در منطقه شامات درگرفت. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، شام در سال چهاردهم هجرت در عصر خلافت ابوبکر فتح شد و باقی مناطق نیز به مرور زمان در عصر خلافت عمر تصرف شد.
پس از فتح شام، حکومت آنجا به معاویه بن ابی سفیان واگذار شد. وی از آن تاریخ تا سال 35 قمری از سوی خلفای سه گانه حاکم بود تا این که در سال 35 با خلافت امام علی علیه السلام، از حکمرانی شام عزل شد ولی او زیربار نرفت و این نزاع به جنگ صفین منتهی شد.
پس از شهادت امام علی علیه السلام، معاویه با نیرنگ به حکومت رسید و شام را مرکز حکومت امویان قرار داد و تا سال 127 قمری پایتخت باقی ماند. از آن پس عباسیان، همدانیان، فاطمیان مصر، سلاجقه و عثمانیان بر آن دیار حکومت کردند تا این که در قرون اخیر پس از سلطه غربیان، این سرزمین از هم متلاشی و به چند کشور عربی تقسیم شد.

گویش اصفهانی

تکیه ای: šum
طاری: šum
طامه ای: šum
طرقی: šum
کشه ای: šum
نطنزی: šum


واژه نامه بختیاریکا

شُم و شَو

پیشنهاد کاربران

در پایان نفهمیدیم شام. واژه پارسی است یا عربی. یا هر دو زبان آن را دارند با معناهای گوناگون؟
خواهش دارم یک نفر پاسخ دهد

شب
بعد از عصر و غروب
غذایی که هنگام غروب و بعد از اذان مغرب خورده میشد

به فردی که چیزی را بو کرده اطلاق میشود، کسی چیزی استشمام کرده

شام : روزگاری تمامی نژادهای مختلف بشردرسرزمینی به نام شام زندگی می کردند ( امام صادق کلمه شام را تحریف کلمه سام پسر نوح می داند ) .

یه معنی شام یعنی چیزی که شب میخوریم

پیشنهاد من شبخوران شبخوراک ، خوراکشب

شام لفظی است تاریخی جغرافیایی که به منطقه نسبتاً گسترده ای از خاورمیانه اطلاق می شود که در جنوب رشته کوههای توروس، شمال صحرای عرب، غرب میانرودان ( بین النهرین ) و در جوار کرانهٔ شرقی دریای مدیترانه قرار دارد.
این منطقه دربرگیرنده سرزمین هایی است که کشورهای کنونی سوریه، اردن، لبنان، فلسطین و اسرائیل برآن بنا شده هستند. گاهی بخش هایی از غرب عراق را نیز جزو سرزمین شام به شمار می آورند.
شام خود بخشی از خاور نزدیک به شمار می آید و اصطلاحی که در زبان های اروپایی برای شام استفاده می شود Levant است که واژه ای فرانسوی و به معنای طلوع کننده است. در زبان های خاورمیانه برای اشاره به Levant عبارت شرق طالع نیز به کار رفته است. [۱]
از شهر های مهم ناحیه شام می توان به دمشق، انطاکیه و حلب اشاره کرد.
این سرزمین در زمان ابوبکر ضمیمه قلمرو اسلام گشت و بعد از خلفای راشدین، تا زمان عباسیان، موقعی که امویان حاکم بر بلاد اسلام بودند مرکز خلافت اسلامی در این خطه قرار داشت.
این یک نوشتار خُرد پیرامون یک مکان جغرافیایی است. با گسترش آن به ویکی پدیا کمک کنید.
منابع [ویرایش]
↑ مرزبان، پرویز و معروف، حبیب، فرهنگ مصور هنرهای تجسمی ( معماری، پیکره سازی، نقاشی ) ، ویرایش سوم، تهران: سروش ۱۳۷۷.
رده های صفحه: جغرافیای اردنجغرافیای اسرائیلجغرافیای سوریهجغرافیای فلسطینجغرافیای لبنانخاور نزدیکخاورمیانهسرزمین های کهن شرقمدیترانههلال حاصلخیز
قس شام در دهخدا
شام . ( اِخ ) نام مملکتی است که در گذشته شامل اردن و سوریه و لبنان و فلسطین بود و درباره ٔ وجه تسمیه و تاریخ جغرافیایی آن لغویان و جغرافی نویسان و مورخان اقوالی دارند که فشرده ای از آن را در این جا می آوریم . صاحب تاج العروس در وجه تسمیه ٔ آن گوید: شهری که در جهت چپ قبله قرارگرفته باشد یا آن شهری که فرزندان کنعان چون بر سر دوراهی رسیدند بسمت چپ رفتند و یا آنکه منسوب باشد به سام بن نوح و اصلاً این کلمه سام بوده است و سپس سین تبدیل به شین گشته است : ولی این قول را بسیاری از مورخان نامی نادرست دانسته اند زیرا گویند که سام هرگز پای بدانجا ننهاده و آن را ندیده است چه رسد به آنکه او آن را ساخته باشد. و وجه دیگر آن زمین را که شامات است اینکه برنگ سپید و سرخ و سیاه است و پس از تحقیق درباره ٔ وجوه فوق وجه اول را پسندیده اند. مؤلفان انجمن آرا و آنندراج نویسند که نام قدیم آن اراضی سوریه بود و اکنون نیز آن را سیریه نامند و لغت سریانی ( یا سوریانی ) منسوب به اهالی آنجا است . صاحب معجم البلدان نویسد: احتمال میرود شام مشتق از الید الشؤمی بمعنی دست چپ باشد و اما قول به این که چون در جهت قبله قرارگرفته بدین نام خوانده شده است نادرست باشد زیرا قبله را راست و چپ نباشد و در یکی از کتب فارسی قدیم دیده است که آن را شامین میگفتند و عرب آن را باختصار شام خوانده است . صاحب اقرب الموارد گوید: بمعنی آن زمین باشد که شامات است یعنی سپید و سرخ و سیاه و بنابراین مشتق از شامه بمعنی خال باشد. مؤلف قاموس کتاب مقدس و فرید وجدی پس از ذکر شرح مفصلی در تاریخ جغرافیایی شام گویند: نام مملکتی است که عبرانیان آن را آرام میخواندند و شام پیش از سال 333 ق . م . تابع ایران بوده و در 300 ق . م . در تحت تصرف سلوکس افتاد و سپس در سال 164 ق . م . پارتیان بعضی از مقاطعه های مشرق شام را به دستیاری متریداتس اول بتصرف درآوردند. و از آن پس در سال 64 ق . م . تمام شام به دست رومیان افتاد و در سال 632 م . به دست لشکریان اسلام فتح گردید و از آن پس به دست صلیبیها افتاد و در سال 1517 م . سلاطین عثمانی آن را بتصرف خویش درآوردند. وپس از پایان جنگ جهانی اول تحت قیمومیت فرانسه درآمد و حدود شام در این هنگام بشرح زیر بوده است : از شمال به آسیای صغیر؛ از مشرق به رود فرات و کویر؛ و ازجنوب به جزیرة العرب و از غرب بدریای مدیترانه . و مساحت آن یکصدهزار کیلومتر مربع بود و شصت میلیون تن سکنه ٔ آن را اقوامی با مذاهب گوناگون تشکیل میدادند. و پس از جنگ جهانی اول به کشورهای متعددی بنامهای : اردن ، فلسطین ، سوریه و لبنان تقسیم گردید. نام شام در شعرهای پارسی بسیار آمده است از جمله :
از این ظفر که توکردی بترک رفت بشار
از این هنر که تو جستی بشام رفت خبر.
رودکی .
تو ایدری و شم تو رسیده است بشام
رواست که شمنان پیش روی تو بشمند.
رودکی .
زین بند بیابی تو بدل ناحیت روم
چون یافت وی از بند بدل ناحیت شام .
رودکی .
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
گر مرتراست مملکت از چاچ تا بشام .
ناصرخسرو.
شام کنی طمع چو گیری عراق
مصرت پیشست چو رفتی بشام .
ناصرخسرو.
هم از شام صبح سعادت رسید
ز اطراف چین تا به اکناف شام .
سوزنی .
شاه شرف امیر خراسان که نام او
گسترده شد بجود و هنر در عراق و شام .
سوزنی .
به شام یا خراسان بمصر یا توران
به روم یا حبشستان بهند یا سقلاب .
خاقانی .
چون نه شعری نه سهیل است و نه مهر
یمن و شام و خراسان چه کنم .
خاقانی .
که نیست چون تو سخن پروری بشرق و به غرب
نه چون من است ثناگستری بشام و عراق .
خاقانی .
خردمند مردی در اقصای شام
گرفت از جهان کنج غاری مقام .
سعدی .
گدا را چو حاصل شود نان شام
چنان خوش بخسبد که سلطان شام .
سعدی .
|| در تداول عامه بر شهر دمشق نیز اطلاق شود و ترکیبات خرابه ٔ شام . بازار شام . شهر شام . اسراء یا اسیران شام . در تداول عامه خاصه در سوگواری شیعیان بر واقعه ٔ جانگداز کربلا و اسارت بازماندگان حضرت امام حسین ( ع ) سخت رائج و زبانزد است .
- امثال :
شام اصغر ؛ در این شعر مراد ابهر است که خاقانی آن را بشام اکبر یعنی خود شام تشبیه کرده است :
تا کنون از قدس خاک اولیا
گفتم ابهر بین که شام اصغر است .
خاقانی .
مث . . .


کلمات دیگر: