کلمه جو
صفحه اصلی

کمانی


مترادف کمانی : خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون، کاریزکن، مقنی

فارسی به انگلیسی

bowllike, crescent, vaulted, semilunar

semilunar


bowllike, crescent, vaulted


مترادف و متضاد

خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون


کاریزکن، مقنی


arcuate (صفت)
کمانی، قوسی

semilunar (صفت)
کمانی، قوسی، هلالی، بشکل نیم ماه

۱. خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون
۲. کاریزکن، مقنی


فرهنگ فارسی

( صفت ) کاریز کن مقنی : ( آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار ) . ( معزی )

فرهنگ معین

(کَ ) (ص نسب . ) کاریزکن ، مقنی .

لغت نامه دهخدا

کمانی. [ ک َ ]( ص نسبی ) قوسی و کج و خمیده. ( ناظم الاطباء ). مقوس. کمان وار. قوسی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). منسوب به کمان. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان شود.

کمانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) کاریزکن. مقنی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آن آب که در چشمه همی برد کمانی
در چشم همی بیند از آن آب بخروار.
امیر معزی ( از فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به کمانه شود.

کمانی . [ ک َ ] (ص نسبی ) کاریزکن . مقنی . (فرهنگ فارسی معین ) :
آن آب که در چشمه همی برد کمانی
در چشم همی بیند از آن آب بخروار.

امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین ).


و رجوع به کمانه شود.

کمانی . [ ک َ ](ص نسبی ) قوسی و کج و خمیده . (ناظم الاطباء). مقوس . کمان وار. قوسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کمان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان شود.


دانشنامه عمومی

کمانی، روستایی از توابع بخش لاشار شهرستان نیک شهر در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان چانف قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۵ نفر (۷خانوار) بوده است.

کمانی (ابر). کمانی ابری فرعی به شکل لوله افقی و متراکم با لبه های کم وبیش پاره که در قسمت تحتانی و جلو بعضی از ابرها دیده می شود و هنگامی که وسیع باشد نمایی مانند یک کمان تاریک و رعب انگیز دارد؛ این ابر فرعی اغلب با کومه ای بارا همراه است و در کومه ای کمتر دیده می شود.
واژه های مصوّب فرهنگستان تا پایان سال ۱۳۸۹ (مجموع هشت دفتر فرهنگ واژه های مصوّب فرهنگستان)
Ackerman, Steven A. and John A. Knox, Meteorology: Understanding the Atmosphere. Brooks Cole, 2003.

فرهنگستان زبان و ادب

{arcus} [علوم جَوّ] ابری فرعی به شکل لولۀ افقی و متراکم با لبه های کم وبیش پاره که در قسمت تحتانی و جلوی بعضی از ابرها دیده می شود و هنگامی که وسیع باشد، نمایی مانند کمانی تاریک و رعب انگیز دارد؛ این ابر فرعی اغلب با کومه ای بارا همراه است و در کومه ای کمتر ...
[علوم نظامی] ← اثر انگشت کمانی

گویش مازنی

/kemaani/ وسیله ای در گاو آهن برای کم و زیاد کردن عمق شخم

وسیله ای در گاو آهن برای کم و زیاد کردن عمق شخم



کلمات دیگر: