کلمه جو
صفحه اصلی

خشک کردن


مترادف خشک کردن : خشکاندن، خشکانیدن، رطوبت زدایی کردن، نم زدایی کردن ، کرخت کردن، بی حس کردن، پژمرده کردن، بی سبزه و گیاه کردن

متضاد خشک کردن : مرطوب کردن

فارسی به انگلیسی

blot, dry, evaporate, dehydrate, to(make)dry, to wipe, to parch

to (make) dry, to wipe, to parch


blot, dry, evaporate


فارسی به عربی

تبخر , جاف , کلس , مسحة

مترادف و متضاد

۱. خشکاندن، خشکانیدن
۲. رطوبتزدایی کردن، نمزدایی کردن ≠ مرطوب کردن
۳. کرخت کردن، بیحس کردن
۴. پژمرده کردن
۵. بیسبزه و گیاه کردن


wipe (فعل)
از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن

dry (فعل)
خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن

wither (فعل)
سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدن

calcine (فعل)
اهکی کردن، مکلس کردن، خشک کردن

dehumidify (فعل)
خشک کردن، رطوبت گرفتن، نم چیزی را گرفتن

desiccate (فعل)
خشک کردن، در جای خشک نگه داشتن

drip-dry (فعل)
خشک کردن

exsiccate (فعل)
خشک کردن، خشکانیدن

evaporate (فعل)
خشک کردن، تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن، متصاعد شدن، تبدیل به بخار کردن، برباد رفتن

freeze-dry (فعل)
خشک کردن

make dry (فعل)
خشک کردن

خشکاندن، خشکانیدن ≠ مرطوب کردن


رطوبت‌زدایی کردن، نم‌زدایی کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر طرف کردن نم و رطوت چیزی خشکاندن .

← خشکانش


لغت نامه دهخدا

خشک کردن. [ خ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رطوبت چیزی را گرفتن. از رطوبت انداختن. از آب انداختن. نم چیزی را درچیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || شیر را بند آوردن. بدون شیر کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || منجمد کردن. سفت کردن. از نرمی انداختن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || میراندن گیاه. کشتن گیاه و درخت. ( یادداشت بخط مؤلف ). || فالج کردن. دست و پای کسی را بی حس کردن و از حرکت انداختن.

دانشنامه عمومی

خشک کردن (به انگلیسی: Drying) یک فرایند انتقال جرم است که طی آن آب یا هر حلال دیگری از ماده مورد نظر (معمولاً جامد) تبخیر شده و خارج می شود. این عمل به روش های مختلف و متناسب با ماده مورد نظر و همچنین نوع حلال صورت می پذیرد. عملیات خشک کردن معمولاً در مراحل پایانی و پس از دیگر عملیات ها صورت می گیرد و منجر به تولید محصول نهایی می شود.
خشک کردن انجمادی

فرهنگستان زبان و ادب

[شیمی، مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] ← خشکانش
{drying} [علوم و فنّاوری غذا] کاهش دادن رطوبت مادۀ غذایی به طوری که مناسب نگهداری یا فراوری شود

پیشنهاد کاربران

در محاوره به معنای سیراب کردن

حیوان تشنه است! خشکش کن!

( روز واقعه ، بهرام بیضائی )


کلمات دیگر: