مترادف سفارت : ایلچیگری، رسالت، میانجیگری، قنسولگری، سفارت خانه
برابر پارسی : نمایندگی، فرستادگی
legation
embassy, legation
ایلچیگری
رسالت، میانجیگری
قنسولگری، سفارتخانه
۱. ایلچیگری
۲. رسالت، میانجیگری
۳. قنسولگری، سفارتخانه
سفارت . [ س َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) رسالت و پیغمبری . (غیاث ). رسالت و پیغمبری و میانجیگری . (آنندراج ). پیغام . (دهار). رسالة. (مهذب الاسماء). صلح کردن میان قوم و میانجی گری نمودن : این قاضی شغلها و سفارتهای با نام کرده است و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته . (تاریخ بیهقی ). مرا نخجیران و ددان بحکم اعتمادی برسالت و سفارت نزدیک تو فرستاده اند. (سندبادنامه ص 47). عبداﷲ کاتب را بدین سفارت پیش فخرالدوله فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از سفارتی که بدان مندوب بود و وساطتی که باعتاد او منوط و مربوط بود اعراض کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سفارت . [ س ُ رَ ] (اِ) خاکروبه و خانه روبه . (آنندراج ).