کلمه جو
صفحه اصلی

سفارت


مترادف سفارت : ایلچیگری، رسالت، میانجیگری، قنسولگری، سفارت خانه

برابر پارسی : نمایندگی، فرستادگی

فارسی به انگلیسی

legation


embassy, legation


فارسی به عربی

مفوضیة ، السفارة

مترادف و متضاد

legation (اسم)
نمایندگی، اری، سفارت، ایلچی گری، وزارت مختار

mediation (اسم)
وساطت، سفارت، میانجی گری

embassy (اسم)
سفارت، سفارت خانه، سفارت کبری، ایلچی گری

ایلچیگری


رسالت، میانجیگری


قنسولگری، سفارت‌خانه


۱. ایلچیگری
۲. رسالت، میانجیگری
۳. قنسولگری، سفارتخانه


فرهنگ فارسی

میانجیگری کردن، اصلاح کردن امورمیان مردم
( مصدر ) ۱ - اطلاح کردن میانجیگری کردن . ۲ - ( اسم ) میانجیگری رسالت . ۳ - شغل و عمل سفیر ایلچیگری .
خاکروبه وخانه روبه

فرهنگ معین

(س رَ ) [ ع .سفارة ] ۱ - (اِمص . ) میانجی گری ، وساطت . ۲ - شغل و وظیفة سفیر.

لغت نامه دهخدا

سفارت. [ س َ رَ ] ( ع مص ، اِمص ) رسالت و پیغمبری. ( غیاث ). رسالت و پیغمبری و میانجیگری. ( آنندراج ). پیغام. ( دهار ). رسالة. ( مهذب الاسماء ). صلح کردن میان قوم و میانجی گری نمودن : این قاضی شغلها و سفارتهای با نام کرده است و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته. ( تاریخ بیهقی ). مرا نخجیران و ددان بحکم اعتمادی برسالت و سفارت نزدیک تو فرستاده اند. ( سندبادنامه ص 47 ). عبداﷲ کاتب را بدین سفارت پیش فخرالدوله فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). از سفارتی که بدان مندوب بود و وساطتی که باعتاد او منوط و مربوط بود اعراض کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

سفارت. [ س ُ رَ ] ( اِ ) خاکروبه و خانه روبه. ( آنندراج ).

سفارت . [ س َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) رسالت و پیغمبری . (غیاث ). رسالت و پیغمبری و میانجیگری . (آنندراج ). پیغام . (دهار). رسالة. (مهذب الاسماء). صلح کردن میان قوم و میانجی گری نمودن : این قاضی شغلها و سفارتهای با نام کرده است و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته . (تاریخ بیهقی ). مرا نخجیران و ددان بحکم اعتمادی برسالت و سفارت نزدیک تو فرستاده اند. (سندبادنامه ص 47). عبداﷲ کاتب را بدین سفارت پیش فخرالدوله فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از سفارتی که بدان مندوب بود و وساطتی که باعتاد او منوط و مربوط بود اعراض کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).


سفارت . [ س ُ رَ ] (اِ) خاکروبه و خانه روبه . (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. (سیاسی ) سفارت خانه.
۲. (سیاسی ) شغل و وظیفۀ سفیر که از جانب یک دولت به پایتخت دولت دیگر می رود.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] میانجیگری کردن، اصلاح کردن امور میان مردم، واسطۀ صلح بودن.

دانشنامه عمومی

سفارت، نمایندگی دائم یا موقت یک کشور در کشوری دیگر می باشد. گاهی محل اقامت سفیر یا نمایندگان دولت های خارجی در داخل سفارت آن کشور قرار دارد. بر طبق «قرارداد وین دربارهٔ روابط سیاسی» (ماده بیست و دو، بیست و چهار و سی ام) سفارت خانه ها، بایگانی، اسناد این مکان ها و همچنین محل اقامت مأموران از مصونیت سیاسی برخوردارند. این بدان معناست که کشور میزبان کلیه تدابیر لازم جهت محافظت از اماکن دیپلماتیک در برابر تجاوز و خرابکاری را اتخاذ نماید و حافظ امنیت آنان باشد.
سفیر
آدرس سفارت های موجود در تهران
برخلاف باور رایج سفارت هر کشور قلمرو مستقل آن کشور نبوده و بخشی از خاک آن محسوب نمی شود. به نظر می رسد این باور اشتباه ریشه در مصونیت های دیپلماتیک سختگیرانه ای دارد که در قرارداد وین به آن ها اشاره شده است. از آن جمله می توان به این مورد اشاره کرد: «مأمورین کشور میزبان جز با کسب اجازه از مسئول سفارت حق ورود به این اماکن را نخواهند داشت.»

نقل قول ها

سفارت نمایندگی دائم یا موقت یک کشور در کشوری دیگر می باشد. گاهی محل اقامت سفیر یا نمایندگان دولت های خارجی در داخل سفارت آن کشور قرار دارد.
• «فرستادهٔ تو میزانِ خِرَد تو را رساند، و نامه ات رساتر چیزی است که از سوی تو سخن راند.». نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۰۱ -> علی بن ابی طالب
• «در بهترین جای های جهان، هر کس که در سفارت کاری انجام می دهد، برای کمک به صادرات ایالات متحده آمریکا است.» -> لورانس ایگلبرگر
• «سفیر انسان شریفی است که به خارج اعزام می شود تا به نفعِ کشورش دروغ بگوید.» به نقل از «فرهنگ گفته های طنز آمیز»، گردآوری:رضی هیرمندی، نشر فرهنگ معاصر، چاپ۱۳۸۸، ص ۲۰۳ -> هنری واتون

پیشنهاد کاربران

ambassadorship ; legation

واسطه گری


کلمات دیگر: