axis or axle
آسه
فارسی به انگلیسی
axis, axle, pivot, sallow, spindle
مترادف و متضاد
پایه، محور
آسک، آس، دستاس
سنگآسیا
۱. پایه، محور
۲. آسک، آس، دستاس
۳. سنگآسیا
فرهنگ فارسی
زایده یا رشتۀ عصبی استوانهای بلندی که تکانۀ عصبی را از جسم یاختهای در یک جهت به بیرون هدایت میکند
فرهنگ معین
( ~.)( اِ.)1 - کشت و زراعت . 2 - زمینی که برای کشت آماده کرده باشند.
( ~.) ( اِ.) 1 - آس ، آسیا. 2 - محور، سنگ آسیا.
(س ِ) ( اِ.) آفتی که در گیاه باعث پژمردگی می شود.
لغت نامه دهخدا
چو ابر کف شه تقاطر نماید
زر از آسه ٔ طَمْع سائل بروید.
منجیک .
و این کلمه را آسر نیز ضبط کرده اند با همین شاهد، و ظاهراًآسه صحیح است . || آس . آسیا. رحی .
آسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) زردی و پژمردگی که بر روی آدمی یا بر گیاه افتد: صفارة؛ آسه ٔ غَله . المصفور؛ گرسنه ٔ آسه زده . (مهذب الاسماء). شاید در غله مرادف زنگ و زردی باشد. || اصل السوس . ریشه ٔ شیرین بیان . || قسمی از فیلزهره و دیوخار که بلاطینی آن را لیسیوم بارباروم گویند.
فرهنگ عمید
۱. (ریاضی) محور.
۲. (زیستشناسی) دومین مهرۀ گردن انسان که بعد از مهرۀ اطلس قرار دارد.
۳. سنگ آسیا.
زنگ۳#NAME?
دانشنامه عمومی
(سِ)(اِ) معادل فارسیِ محور٬ میله ای که چرخ به دور آن بچرخد.