contamination, implication, embarrassment
آلودگی
فارسی به انگلیسی
alloy, blur, contamination, infection, pollution
مترادف و متضاد
پلیدی، کثافت، ناپاکی ≠ تمیزی، عصمت
فجور، فسق، گناه
آغشتگی، آلودهشدن، درگیری
دین، قرض، وامداری
بهانحطاطکشیدهشدن، منحطشدن
۱. پلیدی، کثافت، ناپاکی
۲. فجور، فسق، گناه
۳. آغشتگی، آلودهشدن، درگیری
۴. دین، قرض، وامداری
۵. بهانحطاطکشیدهشدن، منحطشدن ≠ تمیزی، عصمت
فرهنگ فارسی
وارد شدن مادهای در آب یا خاک یا هوا که کیفیت طبیعی آنها را تحت تأثیر قرار دهد و موجب آزار حواس بینایی یا چشایی یا بویایی یا شنوایی شود یا سلامتی را به خطر اندازد
فرهنگ معین
(دِ) (حامص .) 1 - ناپاکی ، آلایش ، لکه . 2 - عادت به اعمال زشت . 3 - گناه ، فسق .
لغت نامه دهخدا
چو بشنید از او شاه به ، دین به
پذیرفت از او راه و آئین به
پر از نور ایزد بشد دخمه ها
وز آلودگی پاک شد تخمه ها.
دقیقی .
چنان دان که هرگز گرامی پسر
نبوده ست یازان بخون پدر
مگر مادرش تخمه را تیره کرد
پسر را به آلودگی خیره کرد.
فردوسی .
زن پاک تن را به آلودگی
برد نام و یازد به بیهودگی .
فردوسی .
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگی ها بپالودشان .
فردوسی .
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان .
حافظ.
آلودگی خرقه خرابی ّ جهانست .
حافظ.
|| عَذِره . گوه :
در حدث افتد نداند بوی چیست
از من است این بوی یا آلودگیست .
مولوی .
- آلودگی آب ؛ تیرگی آن .
|| دَین . وام . بدهکاری .
فرهنگ عمید
۱. حالت و چگونگی آلوده.
۲. آمیختگی با هرچیز ناپاک.
۳. ناپاکی: ◻︎ زآن نجاسات ره و آلودگی / نور را حاصل نگردد بدرگی (مولوی: ۷۲۳).
۴. (اسم) لکۀ کثیف روی لباس: ◻︎ پاک بشوی از همه آلودگی / پیرهن و چادر و شلوار خویش (ناصرخسرو: ۱۷۸).
۵. [مجاز] اعتیاد به مواد مخدر، الکل، و مانندِ آن.
۶. [مجاز] عادت به کار زشت.
۷. [قدیمی] گناه.