vessel, vascular
آوند
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: āvand) حجت ، دلیل ، برهان ، آونگ ؛ (در قدیم) ظرف ؛ (در گیاهی) لولهی باریک ساقه گیاهان .
مترادف و متضاد
ظرف، کوزه
رگ، وعاء
قید
برهان، حجت، دلیل
۱. ظرف، کوزه
۲. رگ، وعاء
۳. قید
۴. برهان، حجت، دلیل
فرهنگ فارسی
افزارهای چرخشی و محکم به شکل لولۀ تلسکوپ در هواپیمای سوخترسان که توسط واپایشگرهای آئرودینامیکی هدایت میشود تا نوک آن به مخزن سوخت هواگرد سوختگیر متصل شود
فرهنگ معین
(وَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - ظرف . 2 - کوزة آب یا شراب . 3 - لوله هایی که شیرة خام را از ریشه به برگ ها می رساند.
( ~.) ( اِ.) دلیل ، برهان .
لغت نامه دهخدا
چون آب بگونه ٔ هر آوند شوی .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از فرهنگ اسدی ).
مبادا ساغرش یک لحظه از خون رزان خالی
فلک راتا رود خون شفق زین نیلی آوندش .
عمید لوبکی .
که بنیت آدمی چون آوندی ضعیف است . (کلیله و دمنه ).
شودهر سفالی که آوند می
بر ما بود بهتر از تاج کی .
؟ (از فرهنگها).
- آوند شراب ؛ قحف . بط.صراحی . صراحیه . بلبله . باطیه . ناجو. قرابه .
|| تخت و مسند. || شطرنج . || اول و نخست . و باین معنی بکسر ثالث هم گفته اند. (برهان ). || صولجان .
چنین گفت با پهلوان زال زر
گر آوند خواهی به تیغم نگر.
فردوسی .
|| آونگ :
بر بستر غم خفت عدوی تو چنان زار
کش تن شود از تار قزا کند شکسته
وز دار عنان گشت حسود تو نگونسار
چون خوشه ٔ انگور بر آوند شکسته .
سوزنی .
آوند. [ وَ ] (پسوند) َاوند. وَند. مند. اومند. دارا. صاحب . مالک . و شاید وند در زین آوند و ستاوند و ستناوند از این قبیل باشد، و در کلمات خداوند و پساوند و پژاوند و زرآوند، و نیز بعض اسماء امکنه مثل نهاوند و دماوند و فراوند و الوند معنی آن بر نگارنده مجهول است .
آوند. [ وَ ] (اِ) وعاء، که بفرانسه وِسو گویند. (فرهنگستان ).
فرهنگ عمید
۱. ظرف.
۲. کوزه؛ کوزۀ آب.
۳. ظرف شراب.
۴. (زیستشناسی) لولههایی در گیاهان که آب یا شیره را از ریشه به برگها انتقال میدهند.
آونگ#NAME?