کلمه جو
صفحه اصلی

برآورد

فارسی به انگلیسی

estimate


appraisal, assessment, calculation, estimate, estimation, judgment, measure, projection, reckoning


مترادف و متضاد

ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم


ارزش‌گذاری، قیمت‌گذاری


تخمین زدن، تقویم کردن


۱. ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم
۲. ارزشگذاری، قیمتگذاری
۳. تخمین زدن، تقویم کردن


فرهنگ معین

( ~. وَ یا وُ) (مص مر.) تخمین زدن ، تعیین ارزش چیزی بطور تقریبی .


لغت نامه دهخدا

برآورد. [ ب َ وَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج ). دید. تخمین . انگاره . اجترام . (یادداشت مؤلف ). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند :
نتوان کرد به پیمانه تهی دریا را
هست میزان برآورد سرشکم نظری .

اثر (آنندراج ).


تا رسیده ست در این راه کسی
که برآورد رسیدن کرده ست .

ظهوری (آنندراج ).


- برآورد کردن ؛ تخمینه کردن . (آنندراج ). تخمین کردن . دید زدن . بحدس خرجی را پیش بینی کردن . معین کردن قیمت چیزی . به تخمین معلوم کردن . ظاهراً معنی اولی کلمه تخمین و حدس محصول و ثمر مزرعه و باغ بوده است مرکب از کلمه ٔ بر بمعنی میوه و آوردن : برآورد این باغ این است . (یادداشت مؤلف ). تخمین وزن چیزی یا قیمت آن . (یادداشت مؤلف ).
|| بازدید کردن . (یادداشت مؤلف ). تقویم نمودن . ارزیابی کردن . || فرد حساب اخراجات ماهانه و غیر آن . (آنندراج ).

فرهنگ عمید

تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی؛ تخمین.
⟨ برآورد کردن: (مصدر متعدی)
۱. قیمت کردن.
۲. سنجیدن.



کلمات دیگر: