eructation
آروغ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(رُ) ( اِ.) = آروق : گازی که در لوله های گوارشی ایجاد شود. اگر این گاز در معده باشد ممکن است با صدای مخصوصی از دهان خارج شود و اگر در روده باشد از مخرج خارج می گردد، باد گلو.
لغت نامه دهخدا
آروغ . (اِ) باد معده که از گلو برآید گاه ِ امتلاء، بی اراده و غالباً با آوازی که بوقت فقاع خوردن و چیزهای باد و دم دار مردم را افتد و آن تنفس معده باشد از راه گلو. زراغن . گوارش . باد گلو.آجل . رجک . جشاء. آرغ . زروغ . روغ . وروغ :
گر در حکایت آید بانگ شتر کند
وآروغها زند چو خورد ترب و گندنا.
زامتلا هضم نیابد بدوصد کوزه فقاع
گر کسی نان خورد و بر درش آروغ زند.
همیشه لب مرد بسیارخوار
در آروغ بد باشد از ناگوار.
گیرد چوصبح آروغ از قرص آفتاب
آن را که تو بخوان کرم میهمان کنی .
ز امتلا چو قناعت همی زند آروغ
ز خوان جود وی از بس که خورده معده ٔ آز.
این پیر گشته را که نبد آب در جگر
آروغ امتلا زند اکنون ز خوان شکر.
- آروغ دادن ، آروغ زدن ؛ آروغ افتادن کسی را. آروغ کردن . تَجَشﱡؤ. و بمسامحه اوحدی آروق گفته و با عیوق قافیه کرده است . رجوع به حاشیه ٔ کلمه ٔ آرغ شود.
گر در حکایت آید بانگ شتر کند
وآروغها زند چو خورد ترب و گندنا.
لبیبی .
زامتلا هضم نیابد بدوصد کوزه فقاع
گر کسی نان خورد و بر درش آروغ زند.
انوری .
همیشه لب مرد بسیارخوار
در آروغ بد باشد از ناگوار.
نظامی .
گیرد چوصبح آروغ از قرص آفتاب
آن را که تو بخوان کرم میهمان کنی .
کمال اسماعیل .
ز امتلا چو قناعت همی زند آروغ
ز خوان جود وی از بس که خورده معده ٔ آز.
کمال اسماعیل .
این پیر گشته را که نبد آب در جگر
آروغ امتلا زند اکنون ز خوان شکر.
کمال اسماعیل .
- آروغ دادن ، آروغ زدن ؛ آروغ افتادن کسی را. آروغ کردن . تَجَشﱡؤ. و بمسامحه اوحدی آروق گفته و با عیوق قافیه کرده است . رجوع به حاشیه ٔ کلمه ٔ آرغ شود.
فرهنگ عمید
باد صداداری که از راه گلو بیرون آید؛ رچک؛ آجل: ◻︎همیشه لب مرد بسیارخوار / در آروغ بد باشد از ناگوار (نظامی۵: ۱۰۹۹).
گویش اصفهانی
تکیه ای: âroq / vâygelu
طاری: oroq
طامه ای: âroq
طرقی: oroq
کشه ای: âroq
نطنزی: âroq
کلمات دیگر: