مترادف مسکن : آرام بخش، آرامش بخش، تسکین ده، تسکین دهنده | جا، جایگاه، خانه، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، نشیمن، وثاق
برابر پارسی : سرای، کاشانه، خانه، سرپناه، آرامبخش | ( مسکّن ) آرام بخش
calmative
dwelling, abode
abode, anodyne, deadening, domicile, easement, palliative, habitation, inn, sedative, lenitive, lodging, lodgment, painkiller, quarters, residence, rooms, soother, tenement, tranquilizer, tranquillizer, unction
منزل , مسکن , رحل اقامت افکندن , اشاره کردن , پيشگويي کردن , بودگاه , بودباش , اقامتگاه , محل اقامت , مقر , خانه , مسکن دادن , خوابگاه , شبانه روزي (مثل سربازخانه , مدرسه وغيره) , داروي مسکن , داروي تسکين دهنده
ارام کننده , مسکن
آرامبخش، آرامشبخش، تسکینده، تسکیندهنده
جا، جایگاه، خانه، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، نشیمن، وثاق
← دردزدا
(مَ کَ) [ ع . ] (اِ.) منزل ، محل اقامت . ج . مساکن .
(مُ سَ کِّ) [ ع . ] (اِفا.) تسکین دهنده ، آرام کننده .
مسکن . [ م َ ک َ ] (ع اِمص ) سکونت . (مثل ملبس و منکح و مطعم و مشرب ). (یادداشت مرحوم دهخدا). نشست .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
مولوی .
مولوی .
سعدی (گلستان ).
ناصرخسرو.
خاقانی .
فرخی .
خاقانی .
میرزا عرب ناصح (از آنندراج ).
مسکن . [ م َ ک ِ ] (اِخ ) موضعی است به کوفه . (منتهی الارب ). جایی است نزدیک اوانا بر ساحل نهر دجیل و نزدیک دیر جاثلیق . در سال 72 هَ .ق . در این مکان وقعه ای بین عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر رخ داد که به کشته شدن مصعب انجامید و قبر او در آنجا مشهور است . (از معجم البلدان ).
مسکن . [ م ُ س َک ْ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسکین . رجوع به تسکین شود. || دردنشاننده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تسکین دهنده و فرونشاننده . (غیاث ) (آنندراج ). آرام ده . (لغات فرهنگستان ). آرام بخش . ساکن کننده . آرام کننده . آرامش دهنده . نشاننده ٔ درد. تسکین ده . آسایش دهنده . ج ، مسکنات .
مسکن . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) صاحب فقر و درویشی . (منتهی الارب ). مسکین شده . (از اقرب الموارد). و رجوع به اسکان شود. || مَرعی مسکن ؛ چراگاه سرسبز و انبوه که شخص در آن احتیاج به کوچ کردن نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه ) دراصطلاح فقهی ، آن که بوسیله ٔ عقد سکنی ̍ حق سکونت در محلی را به کسی برگذار می کند. و رجوع به سکنی ̍ شود.
مسکن . [ م َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار، واقع در 20هزارگزی جنوب غربی سبزوار و 7هزارگزی جنوب شرقی راه شوسه ٔ عمومی شاهرود، با 581 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
۱. آرامشدهنده؛ آرامکننده.
۲. (پزشکی) ویژگی دارویی که درد را آرام میکند.
۱. محل سکنی؛ منزل؛ خانه.
۲. جایگاه.
(مُسَکِن) تسکین دهنده
آرام بخش، خانه، سرپناه