جملات نمونه

<hr> دست فروش، فروشنده ی دوره گرد

دست فروش، فروشنده ی دوره گرد

packman

packs

<hr> معنی : پیمان، موافقت، عهد، معاهده، پیمان بستن <hr> معانی دیگر : سامه، قول و قرار، میثاق

معنی : پیمان، موافقت، عهد، معاهده، پیمان بستن معانی دیگر : سامه، قول و قرار، میثاق

pact

<hr> معنی : لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن، پشتی، چنبره، جاده، چنگ، قدم زدن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، زیر پالگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن <hr> معانی دیگر : (واژه ی آوایی) صدای پا، تپ، تلپ، (هر چیزی که صندلی و غیره را نرم و راحت می کند یا جلو اصطکاک را می گیرد) تودوزی، نرم رویه، نرم پوش، نرم لایه، (پزشکی - پوشش نرمی که روی زخم می گذارند) نرم پوش، بالشتک، تامپون، پد، دفتر، دفترچه، کتابچه، (خودمانی) آپارتمان، اتاق، محل زندگی، (مبل و صندلی و غیره) تودوزی کردن، لایی گذاری کردن، لایی دار کردن، نرم لایه دار کردن، نرم رویه دار کردن، (نطق یا نگارش) شاخ و برگ دادن، از حشو و زواید پر کردن، (صورت هزینه یا رسید و غیره) دستکاری کردن و افزودن (بر مبلغ)، زین نرم و تودوزی شده، (بخش نرم پنجه ی حیواناتی مانند سگ و گربه و گرگ) پا نرمه، نرم پنجه، (برخی گیاهان آبزی) برگ شناور، رجوع شود به: launch pad، استامپ (ink pad و stamp pad هم می گویند)، (خودمانی) بستر، تختخواب، رهنوردی کردن، پای پیاده رفتن، (انگلیس) راه باریک، کوره راه، معبر، بااب و تاب گفتن، لفاف کردن

معنی : لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن، پشتی، چنبره، جاده، چنگ، قدم زدن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، زیر پالگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن معانی دیگر : (واژه ی آوایی) صدای پا، تپ، تلپ، (ه

<hr> ذبی دار، پشتی دار، پر، باد کرده، درشک چه دار، انباشت ه

ذبی دار، پشتی دار، پر، باد کرده، درشک چه دار، انباشت ه

padded

<hr> معنی : لفاف، لایه، بالشتک، لایه گذاری، له سازی، لگد مالی <hr> معانی دیگر : لایی، نرم پوش، نرم لایه، نرم رویه، (آنچه با آن تودوزی یا نرم پوشی یا بسته بندی ایمنی می کنند) پوشال، درونه ی لحاف یا تشک و غیره، (سخن یا نوشته) حشو و زوائد، جزئیات نامربوط، لایی گذاری، نرم پوش گذاری، نرم لایه گذاری، نرم رویه گذاری

معنی : لفاف، لایه، بالشتک، لایه گذاری، له سازی، لگد مالی معانی دیگر : لایی، نرم پوش، نرم لایه، نرم رویه، (آنچه با آن تودوزی یا نرم پوشی یا بسته بندی ایمنی می کنند) پوشال، درونه ی لحاف یا تشک و غیره، (سخن یا نوشته) حشو و زوائد، جزئیات نامربوط، لایی گذاری، نرم پوش گذاری، نرم لایه گذاری، نرم رویه گذاری

padding

<hr> معنی : پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن <hr> معانی دیگر : پارو (برای قایقرانی - به پاروی برف روبی می گویند: snow shovel) پاروی کوتاه (به پاروی معمولی قایق رانی می گویند: oar)، تخته ای که (برای تنبیه) به ما تحت بچه می کوفتند، (با تخته) کتک زدن، (با پارو) پیش راندن، (هر چیز پارو مانند) پاروچه برای هم زدن آهن مذاب یا گل و غیره، چمبه، چوب رنگرزی، چوب سر پهن (که هنگام شستشو بر پارچه و فرش و غیره می کوبند)، پهن چوب، چوبدستی گازری، کوتنگ، کدنگ، (پینگ پنگ) راکت، (چرخ کشتی رودخانه پیما یا چرخ آسیاب یا بادزن برقی) پره، رجوع شود به: paddle wheel، (با پهنچوب) همزدن، چلاندن، کوفتن، (در آب) شلپ شلوپ کردن، (پا برهنه) در آب دویدن، شلنگ تخته انداختن، (مثل کودک) راه رفتن، تاتی کردن، با چوب پهن کتک زدن <hr> paddle(wheel) چر&nbsp;پره دار

معنی : پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن معانی دیگر : پارو (برای قایقرانی - به پاروی برف روبی می گویند: snow shovel) پاروی کوتاه (به پاروی معمولی قایق رانی می گویند: oar)، تخته ای که (برای تنبیه) به ما 

paddle

<hr> معنی : چرخ پره دار متحرک کشتی بخار <hr> معانی دیگر : چرخ پره دار (برای پیش راندن کشتی)، پروانه ی چرخی، چر&nbsp; پره دار متحرک کشتی بخار

معنی : چرخ پره دار متحرک کشتی بخار معانی دیگر : چرخ پره دار (برای پیش راندن کشتی)، پروانه ی چرخی، چر پره دار متحرک کشتی بخار

paddle wheel

paddler

paddling

<hr> معنی : حصار، چرا گاه، در حصار قراردادن <hr> معانی دیگر : (قدیمی - اسکاتلند) قورباغه، میدان تمرین اسب های اسبدوانی، (در میدان اسبدوانی) جایگاه زین کردن اسب ها، میدان تمرین اسب دوانی واتومبیل های کورسی، غوک

معنی : حصار، چرا گاه، در حصار قراردادن معانی دیگر : (قدیمی - اسکاتلند) قورباغه، میدان تمرین اسب های اسبدوانی، (در میدان اسبدوانی) جایگاه زین کردن اسب ها، میدان تمرین اسب دوانی واتومبیل های کورسی، غوک

paddock

<hr> معنی : ایرلندی، مزرعه شالیکاری، برنج اسیاب نکرده <hr> معانی دیگر : برنج آسیاب نکرده، برنج نکوبیده، شلتوک، شالی، شالیزار، مزرعه ی برنج، شلتوک زار، پالیز برنج، کرت برنج (rice paddy هم می گویند)، (زننده) ایرلندی

معنی : ایرلندی، مزرعه شالیکاری، برنج اسیاب نکرده معانی دیگر : برنج آسیاب نکرده، برنج نکوبیده، شلتوک، شالی، شالیزار، مزرعه ی برنج، شلتوک زار، پالیز برنج، کرت برنج (rice paddy هم می گویند)، (زننده) ایرلندی

paddy

<hr> معنی : مزرعه شالیکاری

paddy field

<hr> معنی : انسداد، قفل، بستن، قفل کردن <hr> معانی دیگر : قفل (قابل حمل، نه قفلی که کار گذاشته اند)

معنی : انسداد، قفل، بستن، قفل کردن معانی دیگر : قفل (قابل حمل، نه قفلی که کار گذاشته اند)

padlock

<hr> معنی : پدر روحانی، کشیش، قاضی عسکر <hr> معانی دیگر : (ایتالیا و اسپانیا و پرتغال) پدر روحانی

معنی : پدر روحانی، کشیش، قاضی عسکر معانی دیگر : (ایتالیا و اسپانیا و پرتغال) پدر روحانی

padre

<hr> معنی : مدیر، ارباب، آقا، صاحب <hr> معانی دیگر : (ایتالیا) ناخدای کشتی بازرگانی، (ایتالیا)مسافرخانه دار، لاتین اقا

معنی : مدیر، ارباب، آقا، صاحب معانی دیگر : (ایتالیا) ناخدای کشتی بازرگانی، (ایتالیا)مسافرخانه دار، لاتین اقا

padrone

pads

<hr> معنی : رجز، پیروزی نامه <hr> معانی دیگر : (یونان باستان) سرود شکرگزاری (به ویژه شکر گزاری نسبت به آپولو apollo)، پیروزی نامه نوشتن

معنی : رجز، پیروزی نامه معانی دیگر : (یونان باستان) سرود شکرگزاری (به ویژه شکر گزاری نسبت به آپولو apollo)، پیروزی نامه نوشتن

paean

paediatric

paediatrician

paediatrics

paedophile

<hr> روانشناسى : میل جنسى به کودکان

روانشناسى : میل جنسى به کودکان

paedophilia

<hr> (خوراکپزی اسپانیایی - برنج و گوشت و زعفران) پائیا، پلو اسپانیایی

(خوراکپزی اسپانیایی - برنج و گوشت و زعفران) پائیا، پلو اسپانیایی

paella

<hr> معنی : کافر، بت پرست، مشرک، غیر مسیحی <hr> معانی دیگر : کافرانه، بی دینانه، (قدیمی) غیر مسیحی، لا مذهب، خدانشناس

معنی : کافر، بت پرست، مشرک، غیر مسیحی معانی دیگر : کافرانه، بی دینانه، (قدیمی) غیر مسیحی، لا مذهب، خدانشناس

pagan

<hr> معنی : الحاد <hr> معانی دیگر : الحاد

معنی : الحاد معانی دیگر : الحاد

paganism

<hr> کافر کردن یا شدن، بی دین کردن یا شدن، مشرک کردن، کافر و زندیق خواندن

کافر کردن یا شدن، بی دین کردن یا شدن، مشرک کردن، کافر و زندیق خواندن

paganize

<hr> معنی : غلام، پسر بچه، خانه شاگرد، پادو، برگ، صفحه، پیشخدمتی کردن، صفحات را نمره گذاری کردن <hr> معانی دیگر : (کتاب و مجله و غیره) صفحه، ورق، (مجازی - معمولا جمع) فصل، رویدادها، حوادث، (صفحات را) ورق زدن، مطلب روی صفحه، متن صفحه، (کامپیوتر) واحد حافظه، یادچه، (صفحات را) شماره گذاری کردن، نمره گذاری کردن، (با: up) صفحه بندی کردن (در چاپخانه)، خانه شاگردی کردن، پادویی کردن، پیام رسانی کردن، (با فریاد زدن یا beeper یا بلندگو و غیره) فرا خواندن، صدا زدن، (در اصل) پسری که برای آموزش knighthood در کاخ یک knight پیشخدمتی و نوچه گری می کرد، (در خانه های اشرافی) خانه شاگرد، نوکر جوان، (در هتل یا پارلمان و غیره) پادو

معنی : غلام، پسر بچه، خانه شاگرد، پادو، برگ، صفحه، پیشخدمتی کردن، صفحات را نمره گذاری کردن معانی دیگر : (کتاب و مجله و غیره) صفحه، ورق، (مجازی - معمولا جمع) فصل، رویدادها، حوادث، (صفحات را) ورق زدن، مطلب روی صفحه، متن صفحه، (کامپیوتر) واحد حافظه، یادچه، (صفحات را) شماره گذاری کردن، نمره گذاری کردن، 

page

<hr> معنی : رژه، بالماسکه، مراسم مجلل، نمایش مجلل و تاریخی، صفحه نمایش <hr> معانی دیگر : نمایش مجلل، رژه ی با شکوه، مراسم تاریخی، کارناوال، عملیات چشمگیر، (در اصل) هر یک از بخش های نمایش مذهبی قرون وسطایی، سکوب متحرکی که نمایش های مذهبی قرون وسطی را روی آن ارائه می دادند

معنی : رژه، بالماسکه، مراسم مجلل، نمایش مجلل و تاریخی، صفحه نمایش معانی دیگر : نمایش مجلل، رژه ی با شکوه، مراسم تاریخی، کارناوال، عملیات چشمگیر، (در اصل) هر یک از بخش های نمایش مذهبی قرون وسطایی، سکوب متحرکی که نمایش های مذهبی قرون وسطی را روی آن ارائه می دادند

pageant

<hr> معنی : نمایش با شکوه، نمایش پر جلوه <hr> معانی دیگر : نمایش های پر شکوه، رژه های مجلل، مراسم با شکوه و تاریخی، کارهای چشمگیر

معنی : نمایش با شکوه، نمایش پر جلوه معانی دیگر : نمایش های پر شکوه، رژه های مجلل، مراسم با شکوه و تاریخی، کارهای چشمگیر

pageantry

<hr> (آرایش گیسوی زنان) موی بلند و نوک تابیده

(آرایش گیسوی زنان) موی بلند و نوک تابیده

pageboy

paged

pager

paget

paget's disease

<hr> (صفحات کتاب و دفتر و غیره را) شماره گذاری کردن، نمره بندی کردن، صفحه گذاری کردن، صفحه بندی کردن

(صفحات کتاب و دفتر و غیره را) شماره گذاری کردن، نمره بندی کردن، صفحه گذاری کردن، صفحه بندی کردن

paginate

<hr> معنی : صفحه گذاری <hr> معانی دیگر : شماره گذاری (صفحات کتاب و دفتر و غیره)، ترتیب شماره گذاری صفحات

معنی : صفحه گذاری معانی دیگر : شماره گذاری (صفحات کتاب و دفتر و غیره)، ترتیب شماره گذاری صفحات

pagination

<hr> معنی : صفحه بندی <hr> معانی دیگر : صفحه بندی

معنی : صفحه بندی معانی دیگر : صفحه بندی

paging

<hr> معنی : بتکده، پاگودا، ساختمان بسبک مخصوص چین و ژاپون <hr> معانی دیگر : (معبد بودایی در هند و خاور دور - از ریشه ی فارسی: بتکده) پاگودا

معنی : بتکده، پاگودا، ساختمان بسبک مخصوص چین و ژاپون معانی دیگر : (معبد بودایی در هند و خاور دور - از ریشه ی فارسی: بتکده) پاگودا

pagoda

<hr> (گدازه ی آتشفشانی که سرد و سفت و نسبتا صاف و مسطح شده است) پاهوهو

(گدازه ی آتشفشانی که سرد و سفت و نسبتا صاف و مسطح شده است) پاهوهو

pahoehoe

<hr> گذشته و اسم مفعول فعل: pay، پرداختن، دادن، جبران کردن، تصفیه کردن، پول دادن، پرداخت کردن

گذشته و اسم مفعول فعل: pay، پرداختن، دادن، جبران کردن، تصفیه کردن، پول دادن، پرداخت کردن

paid

paid off

paid up

<hr> معنی : سطل، دلو، سطل چوبی <hr> معانی دیگر : دول، بقدر یک سطل

معنی : سطل، دلو، سطل چوبی معانی دیگر : دول، بقدر یک سطل

pail

<hr> (در تزیین لباس زنانه و غیره) پولک، منجوق، پولک، فوفه ای که در میناکاری بکار میبرند

(در تزیین لباس زنانه و غیره) پولک، منجوق، پولک، فوفه ای که در میناکاری بکار میبرند

paillette

<hr> معنی : رنج، زحمت، درد، تیر، تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن <hr> معانی دیگر : (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر، الم، آزار، محنت، (جمع) درد زایمان، (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، (خودمانی) درد سر، مایه ی رنج، سر خر، درد آوردن، درد کردن، رنج دادن، رنجه داشتن، آزار دادن

معنی : رنج، زحمت، درد، تیر، تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن معانی دیگر : (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر، الم، آزار، محنت، (جمع) درد زایمان، (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، (خودمانی) درد سر، مایه ی رنج، سر خر، درد آوردن، درد کردن، رنج دادن، رنجه داشتن، آزار دادن

واژه های حرف "p" - جملات نمونه