واژه نامه بختیاریکا

راق

راق و ریق

<hr> مترادف ران : آلست، پا، لنگ

مترادف ران : آلست، پا، لنگ

ران

<hr> مترادف راندن : رانندگی کردن، بیرون کردن، دور کردن، رانش، تاراندن، طرد کردن، تبعید کردن، نفی بلد کردن

مترادف راندن : رانندگی کردن، بیرون کردن، دور کردن، رانش، تاراندن، طرد کردن، تبعید کردن، نفی بلد کردن

راندن

راندن ارام

<hr> مترادف رانده : رجیم، مطرود، منفور، تبعید

مترادف رانده : رجیم، مطرود، منفور، تبعید

رانده

رانش

رانش زمین

<hr> مترادف راننده : شوفر

راننده

<hr> مترادف راه : جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع

مترادف راه : جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع

راه

راه افتادن

راه افتادن از پی هم

راه امدن

راه انداختن

راه انداختن اهسته

راه اندازی

راه باریک

راه باز جاده دراز

راه برنده

راه بز رو

<hr> مترادف راه بندان : ازدحام، ترافیک

مترادف راه بندان : ازدحام، ترافیک

راه بندان

راه به راه

راه بی بازگشت

راه بیا

راه تنگ

راه دررو

راه درست را در پیش گرفتن

راه درست را مورد تحقیق قرار دادن

راه دست

راه را بستن

راه راه

راه رفتن

راه رفتن بگونه خاص

راه رفتن پرانتزی

راه قصد

راه مالرو

راه نیومدن

راه و روش

راه پیمایی

راه کوهستانی پر پیچ و خم

راه گریز نداشتن

<hr> مترادف راهرو : پاساژ، تونل، دالان، دهلیز، نقب، رهرو، سالک، راه پیما، سیاح، مسافر

مترادف راهرو : پاساژ، تونل، دالان، دهلیز، نقب، رهرو، سالک، راه پیما، سیاح، مسافر

راهرو

<hr> مترادف راهزن : دزد، راه بر، راهدار، رهزن، سارق، طرار، عیار، غارتگر، قاطع الطریق، گردنه بند

مترادف راهزن : دزد، راه بر، راهدار، رهزن، سارق، طرار، عیار، غارتگر، قاطع الطریق، گردنه بند

راهزن

<hr> مترادف راهزنی : دزدی، رهزنی، سرقت، طراری، عیاری

مترادف راهزنی : دزدی، رهزنی، سرقت، طراری، عیاری

راهزنی

<hr> مترادف راهنما : امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهبر، رهبر، رهنما، مربی، هادی، دفترچه راهنما

مترادف راهنما : امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهبر، رهبر، رهنما، مربی، هادی، دفترچه راهنما

واژه های حرف "ر" - واژه نامه بختیاریکا