صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ع" - اصطلاحات
عاشق چشم های بادامی یا چشم و ابروی کسی بودن
عاشق چشم و ابروی کسی نبودن
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
عاشقی پیداست از زاری دل
عاقبت به خیر شدن
عاقبت جوینده یابنده بود
عاقبت خشم پشیمانی است
عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد
عاقل تا پی پل می گشت دیوانه پا برهنه از اب گذشت
عاقلان دانند
عاید کسی شدن
عبای ملانصرالدین است
عجب کشکی ساییدم
عجله کار شیطان است
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
عذر بدتر از گناه
عذر کسی را خواستن
عرش را سیر می کند
عرش را سیر کردن
عرصه را بر کسی تنگ کردن
عروس بی تنبان شدن
عروس تعریفی اخرش شلخته از اب درامد
عروس تعریفی گوزو از اب در اومد
عروس نمی تونست برقصه می گفت اتاق کجه
عروس هزار داماد
عزرائیل را جواب کردن
عزرائیل هم رغبت نمی کنه طرفش بیاد
عسس مرا بگیر
عشق دنیا را کردن
عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشوه شتری غمزه خرکی
عصر سنگ
عطای کسی را به لقایش بخشیدن
عطایش را به لقایش بخشید
عقل سالم در بدن سالم
عقل مردم به چشمشان است
عقل کسی پارسنگ یا پاره سنگ برداشتن یا بردن
عقل که نیست جون در عذابه
عقلش پاره سنگ بر می داره یا عقلش گرده
عقلش پس کله شه
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
علف باید به دهن بزی شیرین باشه
علف خرس
علف زیر پا سبز شدن
علف سبز شدن زیر پای کسی
علی ماند و حوضش
علی ماند یا مانده یا می ماند و حوضش
عمرن
بیشتر