صفحه اصلی
گویش اصفهانی
واژه های حرف "ا" - گویش اصفهانی
ابتدا
ابدا
ابر
ابرو
اتاق
اجاق
اجیر کردن
احمد هم عاشق بود، هم شاعر (بود).
احمق
اخم/ اخمو
ار ه
اردک
ارزان
ارزن
اریون
از دو سال پیش (/ پیرارسال) تا به حال، او را ندیدهام (/ دو سال است که او را ندیده ام).
از گرما بیهوش شده بودم (/ از گرما از هوش رفته بودم).
ازبس غذا خورده است، دیگر نمیتواند از جایش حرکت کند.
ازدست دادن
ازدواج
اسب
استخوان
استخوان ساق پا
استعداد
استفراغ
استفراغ کردن
استوخدوس
استکان
اسفرزه
اسفناج
اسهال
اسهال حیوانات
اسپند
اسیر
اشرفی (سکه طلا)
اشک
اصلاح کردن
افتاد
افتادن
افدرا
افروخت
افروختن
افسار
افطار
افعی
الاغ
التماس
النگو
بیشتر