قابلی نداشت

<hr> مترادف قابلیت : استحقاق، استطاعت، استعداد، اهلیت، سزاواری، شایستگی، لیاقت، توان، عرضه، قوه، کفایت، پذیرش، امکان <hr> متضاد قابلیت : فاعلیت <hr> برابر پارسی : شایستگی، توانایی، سزاواری

مترادف قابلیت : استحقاق، استطاعت، استعداد، اهلیت، سزاواری، شایستگی، لیاقت، توان، عرضه، قوه، کفایت، پذیرش، امکان متضاد قابلیت : فاعلیت برابر پارسی : شایستگی، توانایی، سزاواری

قابلیت

قابلیت ارتجاعی

قابلیت انجام کار

قابلیت انعطاف و هماهنگی

قابلیت بافرینگ

قابلیت تصفیه

قابلیت جوجه دهی

قابلیت ماشینکاری

قابلیت و استحقاق

قابلیت یک وسیله

قابو یافتن

قابوس نامه

قابچه

قات قات

قات قات کردن

قات کردن

قاتر

<hr> برابر پارسی : خورش، ماست

برابر پارسی : خورش، ماست

قاتق

قاتق پلو

<hr> مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم <hr> برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

قاتل

قاتل امام حسین

قاتل امام هادی

قاتل حشرات

قاتل و ادمکش

قاتلان

قاتلمه

قاتلین

قاتمه

قاتمه تاب

قاتمه ریس

قاتوق

قاتی کردن

قاتیق

قاجار

قاجار محله

قاجاریان

<hr> برابر پارسی : قاجاریان، قاجار

برابر پارسی : قاجاریان، قاجار

قاجاریه

قاخ

قاخماج

قادا

قاداسی

<hr> مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر <hr> متضاد قادر : قاصر، ناتوان <hr> برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر متضاد قادر : قاصر، ناتوان برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

واژه های حرف "ق" - پیشنهاد کاربران