راست ایستاده

راست نیست

راست و درست

<hr> مترادف راسته : درخور، سزاوار، شایسته، قابل، راستگو، صادق، صدیق، دادگر، عادل، برزن، کوی، محله، منطقه، ناحیه، رده، بازار، تیمچه، سوق، ردیف، صف، قطار

مترادف راسته : درخور، سزاوار، شایسته، قابل، راستگو، صادق، صدیق، دادگر، عادل، برزن، کوی، محله، منطقه، ناحیه، رده، بازار، تیمچه، سوق، ردیف، صف، قطار

راسته

راسته ای از حشرات

راسته ای از پرندگان

راسته ای از پستانداران

راستی خبر

راستی و درستی

راستی و رستگاری

راسن

راسو

<hr> مترادف راضی : رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل <hr> متضاد راضی : ناراضی <hr> برابر پارسی : خرسند، خوشنود، بهکام، دلخوش

مترادف راضی : رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل متضاد راضی : ناراضی برابر پارسی : خرسند، خوشنود، بهکام، دلخوش

راضی

راضی و خرسند

راضی یا خرسند

<hr> مترادف راغب : آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق <hr> متضاد راغب : بیزار <hr> برابر پارسی : گراینده، گرایش، خواهان

مترادف راغب : آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق متضاد راغب : بیزار برابر پارسی : گراینده، گرایش، خواهان

راغب

راغب کننده

<hr> برابر پارسی : مهربانی

رافت

رافت ناتمام

<hr> مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام <hr> متضاد رام : وحشی، سرکش

مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام متضاد رام : وحشی، سرکش

رام

رام شده

رام و مطیع

رامشگر عصر ساسانی

رامی

<hr> مترادف ران : آلست، پا، لنگ

مترادف ران : آلست، پا، لنگ

ران

<hr> مترادف راندمان : بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد <hr> برابر پارسی : بازده، بهره وری

مترادف راندمان : بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد برابر پارسی : بازده، بهره وری

راندمان

<hr> مترادف راندن : رانندگی کردن، بیرون کردن، دور کردن، رانش، تاراندن، طرد کردن، تبعید کردن، نفی بلد کردن

مترادف راندن : رانندگی کردن، بیرون کردن، دور کردن، رانش، تاراندن، طرد کردن، تبعید کردن، نفی بلد کردن

راندن

راندن ب یادبانه

راندن در زبان انگلیسی

راندن مزاحم

رانده شده

<hr> مترادف راننده : شوفر

راننده

راننده اتومبیل

راننده متخلف می پردازد

راننده کشتی

راننده کشتی های تجاری

رانندگی در زبان بیگانه

<hr> مترادف راه : جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع

مترادف راه : جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع

واژه های حرف "ر" - جدول کلمات