ن اتوانا ز تکلم

ن ان خرد شده در ابگوشت

<hr> مترادف نا : تاب توان رمق قوت، قوه، شهنا، نای، نی، حلقوم، دم، رطوبت

مترادف نا : تاب توان رمق قوت، قوه، شهنا، نای، نی، حلقوم، دم، رطوبت

نا

نا امید درهم

نا امید یا رنجیده

نا صاف و اریب

نا وارد و ناشی

نائم

نائورو

نااستواری و ناراستی

نااشنا یا بدون ارتباط

ناامید درهم ریخته

ناامید و ناموفق

ناامید یا ازرده

<hr> مترادف ناب : بی آمیغ، بی آمیزش، بی غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه <hr> متضاد ناب : ناسره

مترادف ناب : بی آمیغ، بی آمیزش، بی غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه متضاد ناب : ناسره

ناب

ناب و بی غش

<hr> مترادف نابود : پایمال، تلف، زایل، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نسخ، نیست، هدر، هلاک، هیچ <hr> متضاد نابود : هست

مترادف نابود : پایمال، تلف، زایل، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نسخ، نیست، هدر، هلاک، هیچ متضاد نابود : هست

نابود

نابود شده

نابود شده وزدوده

نابود و تمام کردن

نابود کننده و ویرانگر

<hr> مترادف نابودی : اضمحلال، امحا، انحطاط، انقراض، انهدام، زوال، فقدان، فنا، محو، نیستی، هلاک <hr> متضاد نابودی : هستی

مترادف نابودی : اضمحلال، امحا، انحطاط، انقراض، انهدام، زوال، فقدان، فنا، محو، نیستی، هلاک متضاد نابودی : هستی

نابودی

نابودی و مرگ

نابودی و کشته شدن

نابودی یا نیستی

<hr> مترادف نابینا : اعمی، بی چشم، روشندل، ضریر، کور <hr> متضاد نابینا : بینا

مترادف نابینا : اعمی، بی چشم، روشندل، ضریر، کور متضاد نابینا : بینا

نابینا

ناتمام و ناکامل

<hr> مترادف ناتو : بدجنس، شرور، متقلب، ناجنس، ناسازگار، ناموافق <hr> متضاد ناتو : درست کردار

مترادف ناتو : بدجنس، شرور، متقلب، ناجنس، ناسازگار، ناموافق متضاد ناتو : درست کردار

ناتو

<hr> مترادف ناتوان : بی حال، بی زور، درمانده، رنجور، زبون، سست، ضعیف، عاجز، علیل، کم زور، مریض، نحیف، نزار، عنین، فرسوده، قاصر، کاهل، کم جثه <hr> متضاد ناتوان : توانمند

مترادف ناتوان : بی حال، بی زور، درمانده، رنجور، زبون، سست، ضعیف، عاجز، علیل، کم زور، مریض، نحیف، نزار، عنین، فرسوده، قاصر، کاهل، کم جثه متضاد ناتوان : توانمند

ناتوان

ناتوان از حرکت

ناتوان از حل مشکل میشود

ناتوان و درمانده

ناتوان و پست

ناتوان یا ضعیف

ناتورالیست

ناتورالیسم

ناج

ناجنس و ناسازگار

ناجود

ناجور و نامناسب

ناجور و ناهماهنگ

<hr> مترادف ناحیه : ارض، بخش، خطه، سرحد، سرزمین، شهر، قلمرو، کران، کرانه، کشور، منطقه، ناحیت، نقطه <hr> برابر پارسی : کرانه، سوی، بخش

مترادف ناحیه : ارض، بخش، خطه، سرحد، سرزمین، شهر، قلمرو، کران، کرانه، کشور، منطقه، ناحیت، نقطه برابر پارسی : کرانه، سوی، بخش

واژه های حرف "ن" - جدول کلمات